در اينكه بخش قابلتوجهي از مردم به لحاظ اقتصادي شرايط ايدهآلي ندارند، ترديدي وجود ندارد ولي من نميتوانم بپذيرم، گراني كتاب، دليل اصلي كمبود مطالعه است.
وقتي ميگوييم كتاب گران است بايد ببينيم در قياس با چه چيزهايي بهاي آن را گزاف ميدانيم. آيا بهاي كتاب در مقايسه با قيمت مثلا پيتزا گران محسوب ميشود؟ بهاي كتاب را با قيمت پوشاك، لوازم آرايش، وسايل برقي و... مقايسه كنيد، واقعا كدامشان گرانتر هستند؟!
مسئله اصلي اين است كه كتاب در سبد خانوار جايي ندارد. اينكه كتاب «مسئله» بخش بسيار كوچكي از جامعه است و تيراژهاي 500نسخهاي بهخوبي اين موضوع را نمايان ميكند، بيشتر از اينكه دليل اقتصادي داشته باشد، علت فرهنگي دارد. نقش و سهم رسانههاي ديگر را هم نبايد ناديده گرفت. اين روزها بيشتر مردم از طريق تلفن همراهشان مطالعه ميكنند. اما اين جنس از مطالعه را نميتوان با كتاب خواندن همسان دانست. متنهايي كه در فضاي مجازي منتشر ميشوند و مورد توجه قرار ميگيرند، اغلب كوتاه، جنجالي و در موارد بسياري، سطحي هستند. نميتوان جريان اطلاعرساني كه اين روزها بيشتر در فضاي مجازي مشاهده ميشود را انكار كرد.
قطعا در فضاي مجازي مطالب و اخبار مفيد و راهگشايي هم وجود دارد ولي اين متنهاي تلگرامي نميتوانند جاي مطالعه جدي را بگيرند. ضمن اينكه با سيطره فضاي مجازي، بخشي از كساني كه قبلا گاهي كتاب ميخواندند، كمتر اين كار را انجام ميدهند.
براي افزايش سرانه مطالعه در كشور، بايد سراغ راهكارهاي فرهنگي رفت. در شرايط فعلي اگر كتاب را رايگان هم به مردم بدهيم، باز بخش قابلتوجهي از جامعه رغبتي به مطالعه نشان نميدهند. اگر ميخواهيم كتابخواني در جامعه رواج يابد بايد راهي براي تثبيتشدن عادت به مطالعه بيابيم. در وضعيت فعلي بهنظر ميرسد عادت نداشتن به مطالعه تبديل به رويه عمومي شده است.
كتاب عالمي دارد كه بايد اهلش باشي تا از حال و هوايش لذت ببري. براي من رفتن به كتابفروشيهاي مقابل دانشگاه بخشي از يك مراسم آييني است. خيلي وقتها بيآنكه دنبال كتاب خاصي باشم به كتابفروشيها سرميزنم و با عناويني مواجه ميشوم كه شوقبرانگيز است. الان شهر كتابهاي زيادي هم در تهران و ديگر شهرها وجود دارد كه فرصت مغتنمي براي علاقهمندان فراهم ميكند. شخصا اما، همان مكانهاي قديمي و سنتي را ترجيح ميدهم. اينكه براي كتاب خريدن يا بايد سمت ميدان انقلاب بروم يا حوالي پل كريمخان. لذت حضور در كتابفروشيها بخشي از آيين مطالعه كردن است. اين حسي است كه شايد تنها افراد اهل مطالعه آنرا درك كنند. با پرسه زدن و تأمل در ميان انبوهي كتاب اين حس تداعي ميشود كه مقابل گنجينهاي ارزشمند ايستادهايم؛ گنجينهاي كه وقتي از آن بهره ميگيري دلت ميخواهد ديگران را در لذتي كه بردهاي شريك كني.
اينها براي افرادي كه حوصله يا امكان كتاب خواندن را ندارند يا اين كار را بيهوده ميدانند، قابل درك نيست. آنها كه عادت ندارند مطالعه كنند، از لذت كتاب خواندن بيخبرند. با كار فرهنگي مؤثر و مستمر شايد بتوان اين وضعيت را كمي تغيير داد.