متن کامل سخنرانی سیدمحمد خاتمی در کنفرانس "گفت و گو برای صلح، از گفت و گوی فرهنگها و تمدنها تا ائتلاف برای صلح بر پایه عدالت" که در دانشکده سن لوئیس پوتوسی مکزیک برگزار شده است، به این شرح است:
انسان موجودی تاریخی است و تاریخ عبارت است از تحولاتی که لحظه به لحظه در ذهن و زندگی بشر رخ میدهد. اما شرایط کنونی جهان امروز با گذشته متفاوت است و تحولات در این جهان گستردهتر، سریعتر و عمیقتر که در نظم و نظام ارتباطات پیش آمده و در کمتر از دو دهه چهره جهان را به صورت شگفتانگیزی تغییر داده است.
این تحول سبب شده است که اقلیمهای گوناگون دینی، فرهنگی و اجتماعی به حکم ضرورت تکنولوژی در کنار یکدیگر و در ارتباط نزدیکتر با هم قرار گیرند و سرنوشت اقوام و ملتها به هم گره بخورند. این تحولات بشر را به این صرافت انداخته است که به مرحلهی جهانی شدن (globalization) وارد شدهایم. گرچه هنوز تعریف مشترکی از جهانی شدن در دست نیست و ابعاد و ماهیت و آثار آن نامشخص است ولی نمیتوان انکار کرد که با وضعیت تازهای روبهرو هستیم که باید آن را شناخت و با آن کار آمد؛ و نباید از تلاش نافرجام قدرتهای اقتصادی و اطلاعاتی و سیاسی مسلط که به بهانهی جهانی شدن میکوشند تا خواست و منافع خود را به عنوان همان واقعیت در حال وقوع بر بشر تحمیل کنند هراسید، گرچه باید نسبت به آن هوشیار بود. در عین حال باید به فرصتهای جدیدی که در این همسایگی جدید ملل، مذاهب، فرهنگها و تمدنها به وجود آمده است به جد اندیشید.
اکنون تنوع و تکثر فرهنگها و تمدنها و ملتها واقعیتی است که از قضا در عصر جهانی شدن و بالا گرفتن بحث در این مورد، تنوع فرهنگها و دلبستگیهای خاص قومی و فرهنگی هم نیرومندتر میشود. این تنوع و تکثر از یک سو و توان دمافزون تکنولوژی که بیش از گذشته فشردگی و در هم تنیدگی مکان، زمان و فضا را در پی داشته است از سوی دیگر ما را در موقعیت حساس قرار میدهد که میتواند به زندگی برخوردار و صلحآمیز آدمیان بیانجامد و هم میتواند به جنگ و نزاع بدفرجامی منتهی شود که آثار آن از آنچه در قرون گذشته شاهد بودیم ویرانگرتر باشد.
اگر خواستار صلح، توسعه، عالت و آزادی برای همهی بشریت هستیم باید همدلی، تفاهم و گفتگو را مبنای ارتباط میان انسانها قرار دهیم؛ ضرورتی که اساس گفتوگوی فرهنگها و تمدنها است که مورد اقبال جامعهی بشری و بهخصوص نخبگان عالم قرار گرفت.
امروز نمیتوان از پدیدهی وحشتناک توسل به زبان خشونت و زور و ترور در آغاز هزارهی سوم میلادی به آسانی گذشت. چیرگی زبان خشونت و ترور حاکی از شکست زبان گفتوگو، مدارا و تفاهم در مناسبات انسانی و اجتماعی است. زبان خشونت ذهن انسان را به بنبست میکشاند و به نوبهی خود پدیدهی خشونت را در جهان ریشهدارتر و گستردهتر میکند. برای کاهش این موقعیت هراسانگیز جهانی از کجا آغاز کنیم.
محبت ودیعه الهی در نهاد آدمی است و بر این اساس شالودهی ارتباط انسان با خدا، انسان با جهان و انسان با انسان محبت است، امروز بشر خسته از جنگ، تبعیض، نامهربانی و کشتار بیش از همیشه نیازمند این لطیفه انسانی و الهی است که معتقدان همهی دینها نیز در آن مشترکند. محبت اساس ادیان الهی است. هرچند که با کمال تاسف در طول تاریخ با برداشتهای ناروای بشری و غلبه تعصبهای کور، از دین نیز ابزاری برای توجیه نامردمیها در جهت تنگ کردن زندگی بر انسانها ساخته شده و درست برخلاف خواست خداوند و پیامبران او از دین بهرهبرداری سوء شده است چنانکه زورمندان و سلطهگران کوشیدهاند از فلسفه، هنر و علم نیز در جهت مطامع خود سوءاستفاده کنند.
امروز اگر سخن از گفتوگوی فرهنگها و تمدنها میشود به این منظور است که زبان محبت، تفاهم و خرد را جایگزین زبان خشم و خشونت و زور کنیم. گفتوگو ابزار و راه ابزار محبت و مفاهمه و عقلانیت است.
در این زمینه باید به نقاط مشترک جوهری و امیدبخش تکیه کرد و از امور تفرقهزا و دورکننده که نه در جوهر دینها و فرهنگها بلکه در برداشتهای تاریخی و فرقهای و غلبه تعصب بر انصاف و نیز در سودانگاری محض ریشهدار پرهیز کرد.
چه تفاوات بزرگی است میان دین حضرت موسی (ع) که نه تنها برای آزادی و رهایی بنیاسراییل از بیداد فرعون بلکه برای نجات نوع بشر از بردگی و رساندن او به عدالت قیام میکند و برداشت خشونتزا و نژادپرستانهای که منجر به آوارگی یک ملت مظلوم از سرزمین خود یا کشتار و سرکوب دائم او در داخل سرزمینش میگردد.
چه فاصلهی زیادی است میان آموزشهای حضرت مسیح طرفدار عشق، زیبایی و محبت با برداشت وحشتناک اسقف داستان برادران کارامازوف که داستایوفسکی او را مفتش بزرگ میخواند و هم او از توهمات شیطانی در مباحثه فرضی میان مسیح و شیطان حمایت میکند. یا آنکه مدعیان پیروی از حضرت عیسی مسیح به صورت جنگ پیشدستانه و جنگی کردن فضای بینالمللی در مسیر بسط سلطه ناروای خود ارایه میکنند؟
و چه تفاوت عیمی است میان اسلام که سورههای قرآن آن و همه مناسکش با بسمالله الرحمن الرحیم آغاز میشود و از میان هم اسماء و صفات حضرت حق رحمانیت و رحیمیت او برجسته میشود و آن تلقی تنگنظرانه وحشتآفرین از اسلام که هرکس و هر چیز که با توهمات و تعصبهای آن سازگار باشد باطل و کافر میداند و فرمان کشتار زنان، مردان و کودکان بیگناه را به نام جهاد در راه خدا صادر میکند.
باید به محبت که کلمه مشترک همهی پیامبران و مصلحان جهان است بازگشت، اما از یاد نبریم که محبت و صلح و تفاهم تنها با اندرز و تکیه بر رویاها و بدون توجه به عوامل عینی و واقعی که موجب خشونت و نفرت شده است تحقق نمییابد. بدون تردید بیعدالتی حاکم بر عالم و آدم خود مهمترین عامل پدید آمدن این وضعیت ناگوار است.
وقتی در این جهان کمتر از 15% مردم از بیش از 80% امکانات استفاده میکنند و در میان همان 15% هم تبعیض وجود دارد، هنگامی که گرسنگی و فقر و آوارگی و بیماری هنوز مشکل بزرگ بخشی از جامعهی جهانی است، وقتی که هنوز شاهد انبوه انسانهایی هستیم که از خانه و کاشانهی خود آواره میشوند و در اردوگاهها به دنیا میآیند و زندگی میکنند و همان جا میمیرند و هنگامی که هنوز در بخش مهمی از عالم مستبدان فاسدی حکمرانی میکنند که اغلب مورد حمایت قدرتهای مدعی آزادی و دموکراسی نیز هستند. زمانی که سیستمهای سیاسی و اقتصادی و اطلاعااتی حاکم بر روابط بینالمللی از ارزشهای اخلاقی و عدالت تهی است، آیا رواج کینتوزی و خشم نامنتظر خواهد بود؟
پس از طرح پیشنهاد گفتوگوی تمدنها در مجمع عمومی سازمان ملل در سال 1999 و تصویب آن به اتفاق آرا و تعیین سال 2001 به عنوان سال گفتوگوی تمدنها و فرهنگها با کمال تاسف در همان سال شاهد حادثهی تروریستی 11 سپتامبر و به دنبال آن امنیتی و جنگی شدن فضای جهان بودیم که شرق و غرب را در دلهره فرو برد. در همان زمان در تکمیل طرح گفتوگوی تمدنها پیشنهاد ائتلاف برای صلح در مقابل طرح وحشتناک ائتلاف برای جنگ را دادم و تاکید کردم صلح جز بر پایهی عدالت استوار نخواهد شد و ائتلاف برای صلح بر پایهی عدالت پیشنهادی بود که در فضای رعبانگیز جنگ و خشونت و ترور ناشنیده ماند و هماکنون نیز راه نجات را در جدی گرفتن آن میدانم و اعلام میکنم که عدالت گمشده بشر است که مورد تاکید و خواست همهی ادیان الهی و همهی مصلحان و متفکران خیرخواه تاریخی و اساسیترین نیاز و درخواست انسان در همیشه و همه جا بوده است.
در قرآن کریم هدف اصلی از بعثت همهی پیامبران و فرو فرستادن کتاب و ارایهی منطق خردبنیادی را که درست را از نادرست و حق را از باطل متمایز میکند، قیام مردم به قسط میداند و جامعهی مطلوب انسانی را در صورتی الهی میداند که برخوردار از عدل و قسط باشد و طرفه اینکه اعلام میکند که پیامبران و مصلحان فقط فقط معلمان و مربیانند و آن کس که باید برپاکننده داد و نگاهبان آن باشد خود آدمی است. یعنی جامعهی مطلوب جامعهای است مرکب از مردمانی آگاه و مصمم که خود عدل را بخواهند و برای استقرار آن تلاش کنند و به نگاهبانی از آن بکوشند.
عدل از سوی دیگر مهمترین موضوع تأمل و بحث فیلسوفان و متفکران بزرگ تاریخ بشری بوده است. افلاطون کتاب مهم Politea خود را با پرسش از عدل آغاز میکند و در پاسخ به آن است که بنای بلند مابعدالطبیعه و نظام سیاسی مورد نظر خود را برپا میکند و پس از او نیز پرسش از عدل و پاسخ به آن وجهه همت فیلسوفان قرار گرفته است. عدل گرچه مطلوب بشری است، ولی شاید دیریابترین گوهری باشد که به چنگ میآید. در حکمت معنوی ما مسلمانان عدل عبارت است از اینکه هر چیز در جای خود قرار گیرد و حق هر ذیحقی ادا شود و اگر انسان موجودی است آگاه و مختار، مهمترین حق او حق حاکمیت بر سرنوشت خویش است. امروز اگر خواستار صلح هستیم و این صلح بر پایهی عدالت استوار میشود مهمترین حقی که باید مورد اهتمام قرار گیرد این حق آشکار و غیر قابل تردید آدمیان در همه جا و همه حال است.
در عرصهی حیات اجتماعی کمهزینهترین و پرفایدهترین راهکار عملی شدن این حق، استقرار مردمسالاری است، تا روزی که حکومتهای مستبد و غیرمتکی بر ارادهی مردم در گوشه و کنار عالم وجود دارد باید در حسرت استقرار عدالت رنج برد. استقرار حکومتهای مردمسالار، حکومتهایی برآمده از ارادهی مردم، مسوول در برابر مردم و تحت نظارت مستمر مردم و نهادهای مردمی مصداق عالی عدالت اجتماعی است. حکومتهایی که اعتلا و پیشرفت و توسعه و تامین نیازهای واقعی جامعه را وجهه همت خود قرار دهند. اما کار عدالت با استقرار حکومتهای دموکراتیک به پایان نمیرسد. بلکه در جهان به هم پیوسته امروز در عرصهی بینالمللی نیز در صورتی عدالت مستقر میشود که شاهد پدید آمدن جامعهی مدنی جهانی و نوعی دموکراسی بینالمللی باشیم.
در این دموکراسی مبنا و سنگ بنا ملتهای آزاد و مستقل و دارای حکومتهای مردمی و دارای حق برابر در عرصهی جهانی هستند و بر این اساس است که باید شاهد تحول بنیادی در نظامها و سازمانهای بینالمللی به نفع این حق ملی و حق بینالمللی باشیم.
امروز همهی خیرخواهان جوامع مختلف باید منادی چنین مرام و روش باشند و دست در دست هم بکوشند تا ابتدا افکار عمومی یا بخشهایی از آن را از سلطهی زورمداران خشونتگرا نجات دهند و آنان را از عرصهی ذهن و احساس مردم جهان منزوی کنند و امکان توسل به زور با فریب و افسون کردن افکار عمومی را از آنان بگیرند و سپس در جهت استقرار عدالت در همهی عرصههای ملی و بینالمللی و دستیابی به صلحی پایدار همکاری کنند. گفتوگوی فرهنگها و تمدنها تنها به بحثهای تئوریک نمیپردازد بلکه خواهد کوشید که در جهت تحقق عدالت و پیشبرد آزادی در عرصهی جهاانی و حذف زور و خشونت و تبعیض نیز به همت همهی خیرخواهان جهان راهکارهای عملی ارایه دهد. مهم این است که این راهبردها و راهکارها «مساله محور» باشند و دردها و آلام امروز بشریت موضوع گفتوگوها باشند و بیش از دولتها، نهادهای مدنی و سازمانهای معتبر بینالمللی به امر گفتوگو و اولویت آن اهتمام ورزند. گفتوگوی فرهنگها و تمدنها نه فرجام، که آغاز راه پیش روی ما است؛ در این راه گامی فراپیش گذاریم.