وقتي ميخواهم با تو حرف بزنم!
تو بيجا هستي
تو همهجا هستي
اما براي من
مثل نقاشيهاي بچهها
جايي در ميان ابرها نشستهاي
و باران
کلمات توست!
خورشيد
آفريده شده
تا دلگرمي ما باشد
او خبر از محبت تو ميدهد
تو عاشق ما هستي
و ما عاشق تو!
وقتي ميخواهم به تو تکيه کنم
درختي را پيدا ميکنم
نوازشش ميکنم
و تلاش ميکنم قصهاي را
که بر روي برگهايش نوشتهاي
بخوانم
تو روي برگها قصه مينويسي
درختها به سوي تو ميآيند
آنها بلند ميشوند
به آسمان ميرسند
و قصه را براي تو ميخوانند
تو به قصهي همه گوش ميدهي
درختها
و آدمها!