از اينرو اين تفكر عمومي وجود دارد كه پس پرده هر كلانشهر زيبا و مدرني، محلهها و منطقههايي هستند كه صحنههاي آشفته زندگي را نيز به تصوير ميكشند و خانهها و آلونكهاي ساخته شده با حلبي و پلاستيك و... هم وجود دارند كه از حداقلهاي لازم يك مسكن استاندارد برخوردار نيستند. در ايران اما باور رايج اين است كه حاشيهنشيني همزمان با انقلاب سفيد محمدرضاشاهپهلوي و بهخصوص پس از اصلاحات ارضي در روستاها آغاز و رفتهرفته با افزايش شكاف طبقاتي در جامعه گستردهتر شده است، هرچند برخي از كارشناسان اين نگاه را قبول ندارند و آن را رد ميكنند. به هر روي حاشيهنشيني از هر زمان كه در شهرهاي بزرگ ايران بهخصوص پايتخت شروع شده باشد امروز به يك مسئله جدي در مسائل شهري و اجتماعي بدل شده است. اين حاشيهها، مشكلات و ماجراهاي خاص خود را نيز به همراه دارند. مشكلاتي از قبيل افزايش فساد و فحشا، جرائم اجتماعي، گسترش اعتياد و... همگي از دستاوردهاي پنهان اين حاشيههاي حاشيهساز است! در اين صفحه با برخي از كارشناسان اجتماعي و اقتصادي و استادان دانشگاهي همراه شدهايم تا هر يك از منظر خود به اين مشكل مدرن بپردازند.
- ماجراي تلههاي فضايي
استفاده از عبارت حاشيهنشيني اشتباه است و بهتر اين است كه از واژه سكونتگاههاي غيررسمي استفاده شود. بايد توجه داشت كه سكونتگاههاي غيررسمي از انواع تلههاي فضايي فقر محسوب ميشوند. اين سكونتگاهها محيطهاي انسانساختي هستند كه در اثر ناكارآمدي و كاستيهاي برنامههاي توسعه چه برنامههاي بخشي و چه برنامههاي فضايي بهوجود ميآيند. اين كاستيها تلههاي فضايي ايجاد و افراد را مجبور به زندگي در مكانهايي ميكنند كه در اين مكانها بايد به بازتوليد روابط اجتماعي و اقتصادياي بپردازند كه فرايند توسعه را طي نميكند. فقر يك تلهفضايي است. در كشورهاي توسعهيافته اين تلههاي فضايي بيشتر به ناموزوني رشد سرمايهداري برميگردد و در كشورهاي در حال توسعه ناشي از ناكارآمدي برنامههاي توسعهاي است. در تلهفضايي فقر، فقر بازتوليد ميشود و اين تلهها شامل سكونتگاههاي غيررسمي در حاشيه شهرها و مناطق فرودست درون شهر ميشوند.افراد ساكن در اين مناطق امكانات آموزشي، اقتصادي و اجتماعي كافي ندارند، كتابخانه و سالنهاي ورزشي در آنها كم است و جزو اقشار اجتماعي دهكهاي پايين و كمدرآمدها هستند، تنوع اجتماعي ندارند و بيشتر افراد كممهارت محسوب ميشوند. اين جداسازيها بهدليل ناكارآمدي برنامههاي توسعهاي- چه بخشي و چه فضايي- است.معضل تلههاي فضايي در 40 -30سال اخير گسترش پيدا كرده درحاليكه قبل از انقلاب فقط در شهرهاي بزرگ وجود داشت اما حالا شهرهاي متوسط هم به آن اضافه شدهاند.در طرح جامع شهري افراد شهروندزدايي ميشوند چون روابط اجتماعي بهگونهاي است كه افرادي كه توانايي همراهي با ضوابط شهري را ندارند كنار گذاشته ميشوند.نظام بانكي كشور ما نظام ناقصي است و نظام مخصوصي براي كمدرآمدها ندارد. نهادي به نام تعاونيهاي مسكن در ايران ساخته نشده است. اين اتفاق ابتدا بهدليل نهادهراسي افتاد و در دهه 70رويآوري شتابزده و سطحي براي بازاري كردن جامعه باعث شد تعاونيهاي مسكن كنار گذاشته شوند درحاليكه در سراسر جهان اين تعاونيها يا همان شركتهاي غيرانتفاعي مسكن براي كمدرآمدها فعاليت ميكنند. مجموعه اين كاستيها باعث گسترش سكونتگاههاي غيررسمي در سراسر ايران شدهاند.در تمام جهان مديريت نهايي ساخت مسكن بهصورت كلي- چه بهصورت ملكي چه بهصورت اجارهاي براي كمدرآمدها- برعهده شهرداريهاست اما در ايران مديران دولت مركزي هيچوقت حاضر نشدهاند تن به تهيه مسكن براي كمدرآمدها بدهند و نهادهاي لازم براي حضور شهرداريها و مشاركت شهروندان در اين مسئله را تاسيس كنند. بهاين ترتيب كه در يك فرآيند مشاركتي شهرداريها و شهروندان و نهادهاي مربوط مجموعهاي ميسازند كه اين مجموعه مسئله مسكن كمدرآمدها را حل ميكند. بهدليل نبود چنين سيستمي هزينههاي بسيار زيادي شده كه اين هزينهها بيشتر جيب مديران دولتي و نهادهاي متصدي را پركرده تا اينكه براي كمدرآمدها مفيد بوده باشد؛ بهعنوان مثال 4درصد درآمد ناخالص ملي ايران به يارانه مسكن اختصاص داده شده و در نهايت 500تا 600هزار نفر تحت پوشش آن قرار گرفتهاند درحاليكه اين ميزان در فرانسه 6/1درصد بوده اما چون سازوكار مناسبي براي آن درنظر گرفته شده 5/6ميليون نفر صاحب مسكن شدهاند.اينها كاستيهاي برنامهاي است كه تلههاي فضايي فقر را ايجاد كرده و هر روز بر ابعاد آن افزوده ميشود. در تهران 5/1ميليون نفر در شرايط بسيار نامساعد بهسرميبرند و 5/3ميليون نفر بدمسكن هستند؛ يعني به نوعي در سكونتگاههاي غيررسمي بهسرميبرند و در تله فضايي فقر هستند. اين تله فقر، تله طبقاتي را تشديد ميكند كه خود باعث ايجاد مشكلات زيادي ميشود كه يكي از آنها جداسازي طبقات اجتماعي است. خيليها ميگويند ما ميخواهيم به مردم رجوع و به محلههاي فرودست رسيدگي كنيم كه اگر واقعيت داشت بايد نهادهاي آن را از 40سال پيش ساماندهي و آماده ميكردند درحاليكه اين اتفاق نيفتاده و اين يعني نميخواهند به مردم رجوع و مشكلات محلههاي فرودست را حلكنند. همين شعارها هم تلههاي فضايي را تشديد ميكند. در موقعيت كنوني خوب است كه به مسئله سكونتگاههاي غيررسمي بهصورت ريشهاي پرداخته شود.
كمال اطحاري
- حاشیهها یا محلههای فرودست؟
اسکان غیررسمی عمدتا به سکونتگاههایی اطلاق میشود که یا بر اثر تفکیک غیررسمی زمین و به ویژه اراضی روستایی پیرامون شهرهای بزرگ و روستاها به شهر تبديل شده یا با فروش برخی اراضی وقفی که وضعیت مالکیت آنها کاملا روشن نیست شکل میگیرد که مورد اخیر در کشورهای اسلامی سهم قابلتوجهی دارد. ساکنان اینگونه سکونتگاهها به دلیل نداشتن سند رسمی برای احراز مالکیت محل سکونت خود نمیتوانند از کانالهای رسمی درخواست خدمات کنند و نتیجه چنین وضعیتی نیز روی آوردن به استفاده غیرمجاز از تسهیلات موجود پیرامون این سکونتگاهها مانند برق، آب و ... است. افزون بر موارد پیش گفته، از تعبيرمحلههای فقیرنشین (slum) نیز برای توصیف وضعیت سکونت گروههای کمدرآمد شهری استفاده میشود که با واژه سکونتگاههای مبتنی بر تصرف عدوانی یا شکل دیگر آن اسکان نابسامان یا غیررسمی تفاوتهایی دارد. معنای واژه slumدلالت بر محلات فرودست شهری دارد که اغلب پرجمعیت و سطح خدمات شهری در آنها نازل است. به دلیل تراکم جمعیت در این گونه محلات، در واحدهای مسکونی موجود تفکیکهایی صورت میگیرد که شمار بیشتری از خانوارها و جمعیت را در خود جای دهد؛ پدیدهای که میتوان به آن بدمسکنی یا اتاقنشینی نیز اطلاق کرد.تاکید بر تدقیق اصطلاحشناسی سکونتگاههای کمدرآمد شهری نهتنها از حیث نظری بلکه در زمینه تدوین راهبردها و راهکارهای اجرایی نیز تاثیرگذار و حائز اهمیت است.بر اساس تعریف برنامه توسعه هزاره اصطلاح محلههاي فرودست شهری بر طیف گستردهای از سکونتگاههای گروههاي کمدرآمد با وضعیت نامناسب زندگی دلالت دارد. بنا به تعریف برنامه اجلاس جهانی توسعه جهانی وضعیت نامناسب مسکن تجلي بارزي از فقر به شمار ميآيد.سادهترین تعریف این اصطلاح دلالت بر مناطق پرجمعیت شهری دارد که مشخصه آنها واحدهای مسکونی پایینتر از حد استاندارد و فاقد بهرهمندي از خدمات كافي است. این تعریف بر ویژگيهايي از قبيل تراکم زیاد جمعیت، مسکن غیراستاندارد و نامتعارف ( از حیث ساختار و خدمات ) و در هم ریختگی ناشی از فقر و عدم خدماترسانی تاکید دارد. دو معیار نخست کالبدی و فضایی هستند در حالی که سومی جنبه اجتماعی و رفتاری دارد. واحدهای مسکونی چنین محلهها و سکونتگاههایی از سرپناههای ساده گرفته تا سازههای با دوامتر را شامل میشود و در آنها دسترسی به خدمات پایه و زیرساختها محدود یا بهشدت نازل است.تعریف اصطلاح محله فرودست شامل معنای سنتی آن نیز میشود؛ منطقه مسکونیاي که زمانی آبرومند و حتی مطلوب بوده است، اما بهتدریج دچار زوال و فرسودگی شده و ساکنان اصلی آن بهنقاط جدید و بهتر شده نقل مکان کردهاند. وضعیت کالبدی واحدهای مسکونی در طول زمان تنزل یافته و همین واحدهای مسکونی رو به زوال ، تفکیک و به گروههای کمدرآمد اجاره داده میشود؛ نمونههاي اینگونه محلههای فرودست در مراکز شهرهای بزرگ و متوسط در هر دو گروه از کشورهای کمتر و بیشتر توسعه یافته وجود دارد. کیفیت واحدهای مسکونی این سکونتگاهها طیفی از آلونکهاي ناپایدار تا ساختمانهای بادوام را شامل میشود، در عین حال که دسترسی به آب آشامیدنی، برق، سرویس بهداشتی و سایر خدمات پایه اغلب در آنها محدود است. بهاین سکونتگاهها در کشورهای مختلف نامهای گوناگونی اطلاق شده و شامل شکلهای متنوعی از نحوه تصرف میشود.
مهرداد جواهري پور
- از انكار تا پذيرش و مديريت
امروزه نيز مطابق الگوي هميشگي، مهاجرين بهدلايلي از قبيل نبود يا كمبود امكانات زندگي در مناطق روستايي و شهرهاي كوچك مانند كمبود شغل يا ازدستدادن زمينهاي كشاورزي خود بر اثر كمآبي و خشكسالي يا دستيابي به فرصتهاي بهتر آموزشي و بهداشتي راهي پايتخت يا شهرهاي بزرگ ميشوند. امكانات و جاذبههاي شهر و رؤياي دستيافتن به يك زندگي بهتر، سيل مهاجران را روانه شهرهاي بزرگ ميكند. تجربه نشان ميدهد كه نهادهاي متولي توان لازم براي كنترل اين روند را ندارند و نهايتا مجبور به پذيرش اين سكونتگاهها و تلاش براي ساماندهي آنها ميشوند. تجربه 50سال گذشته در ايران نشان ميدهد در نهايت شهرداريها در ممانعت از ساختوسازهاي غيرمجاز اين نوشهرنشينان ناموفق هستند و بعد از مدتي مجبور ميشوند اين مناطق را بهعنوان بخشي از هر شهر به رسميت بشناسند و مجبورند حداقل امكانات رفاهي و خدماتي را در اختيار اين مناطق قرار دهند. از اينرو انكار چنين پديدهاي راهحل ساماندهي و مديريت چنين معضلي نيست! 3 نوع راهكار و شيوه برخورد با اين پديده وجود دارد؛ جلوگيري از مهاجرت، چشمپوشي و رهاكردن اين پديده و نهايتا «به رسميت شناختن و توانمندكردن» اين مناطق. در روش اول نهادهاي متولي شهرها تلاش ميكنند با طيفي از تاكتيكها- از ممانعت از گسترش و تخريب اين سكونتگاهها با هدف جلوگيري از تثبيت موقعيت مهاجران گرفته تا تشويق يا مجبوركردن به بازگشت به روستا- از گسترش اين پديده جلوگيري كنند. ويژگي مشخص سياستهاي برآمده از اين رويكرد به رسميت نشناختن حاشيه و دريغ كردن امكانات شهري و برخورد سفت و سخت با ساختوسازهاي جديد است. تجربه نشان ميدهد كه اين رويكرد نهتنها تبعات مثبتي در پي نداشته بلكه در درازمدت نتايج منفي اجتماعي و سياسي زيادي را درپي داشته است.رويكرد نوينتر از يك سو بر ضرورت ايجاد انگيزههاي اقتصادي و اجتماعي لازم به منظور افزايش تمايل روستائيان براي ماندن در روستاها و پرهيز از مهاجرت و از سوي ديگر تلاش برنامهريزان شهري براي افزايش استانداردهاي كالبدي، افزايش امكانات و خدمات مورد نياز براي حاشيهنشينان تأكيد ميكند؛ بهگونهاي كه مهاجران و مناطق حاشيهاي در فرايندي تدريجي و با افزايش استانداردهاي خود وارد نظام زندگي شهري شده و بر پويايي آن بيفزايند. لذا انكار مناطق حاشيهاي نهتنها در كنترل مهاجرت و پيدايش و گسترش حاشيهها موفق نبوده است بلكه، باعث شده اين مناطق بهعنوان باري روي دوش محيط شهري تلقي شود كه تنها آسيبهايش را به بافت اصلي شهر تحميل ميكند. ضمن آنكه انكار واقعيت حاشيهنشيني و برخورد قهري با آن، نهايتا باعث تشديد معضلات اين محيطها و افزايش آسيبهاي مختلفي در شهرها شده است. تجربههاي نظام مديريت و برنامهريزي شهري در جهان پيشرفته و نيز در كلانشهرهاي جوامع در حال توسعه فراهم آورنده شواهد بسيار زيادي در موفقيت رويكرد اخير است كه توانسته ضمن افزايش سطح زندگي حاشيهنشينان، اين مناطق را در نظام كلي شهري ادغام كند و بر پويايي و ظرفيتهاي شهري بيفزايد.
اسدالله نقدي