دورتادور اتاق را قفسههاي پر از كتاب اشغال كردهاند؛كتابهايي كه همهشان را خوانده. از بعضيهايشان تعريف ميكند و به بعضي كه ميرسد ميگويد: «اين را اصلا نفهميدم». در 74سالگي از كارهاي نكردهاش ميگويد و از اميدهاي آينده كارياش. از سؤال درباره بازنشستگي با خنده عبور ميكند و در هنگام عكاسي آماده براي همهجور ژست جوانانه است! آلبرت كوچويي را خيليها اين روزها با برنامه هاي پرطرفدارش در راديو ميشناسند. او 60سال از زندگياش را پشت ميكروفن راديو گذرانده و امروز هم دارد نسلي را تربيت ميكند كه بتوانند نقش و جايگاه او و همنسلانش را در راديو پر كنند. با او درباره چالش مخاطب كه راديو در دنياي امروز با آن مواجه است، حرف زدهايم؛ چالشي كه او قبول ندارد و ميگويد: «راديو به مسيرش ادامه ميدهد».
- شما احتمالا جزو معدود كساني باشيد كه خودشان را هم گوينده راديو ميدانند، هم روزنامهنگار، هم منتقد، هم برنامهساز، هم نويسنده و... . امروز كه پيش شما هستيم كدام بُعد از اين زواياي مختلف كاري كه بهصورت حرفهاي هم به آنها پرداختهايد براي شما برجستهتر است؟ يعني كداميك بالاخره آن چيزي شد كه آرزويش را داشتيد؟
خب من يك زمينه كاري دارم و يكسري علايق. قطعا زمينه كاري و حرفهاي من راديو است و اين را نميتوانم پنهان كنم كه فراتر از همه علايقم راديو است. هنوز هم براي من دنياي ديگري است. اما دوست دارم اين را بدانيد كه علايق من و زمينه كاريام هيچوقت جدا از هم نبودهاند و من آنها را در كنار فعاليت راديويي تعقيب ميكردم. من در راديو، تلويزيون و مطبوعات همواره در زمينه فرهنگي و ادبي و هنري كار كردم ولي آنچه باعث پيوند بيشتر من و راديو بوده، آن است كه راديو از كودكي و نوجواني براي من پررنگتر بود و من و همنسلانم با اين دنياي جادويي بزرگ شديم؛ از راديو نفتيگرفته تا راديوهايي با باتريهاي بزرگ و برقي تا راديوهاي ترانزيستوري كه من شاهدش بودم. براي همين من تقريبا تمام عمرم را با راديو زندگي كردم و در نتيجه انس بيشتري هم با آن دارم.
- شما زماني پا به راديو گذاشتيد كه تقريبا دنياي راديو و عشق به آن خيليها را ديوانه كرده بود. كمي از آن موقع بگوييد. چه شد كه تصميم گرفتيد وارد راديو شويد؟
ورود من به راديو از يك اتفاق شروع شد. آن روزها ورود به راديو ناممكن و خيلي دشوار بود. اصلا آشنايي من با دنياي راديو از قصههاي شب شروع شد، بهطوري كه هميشه برنامهام را طوري تنظيم ميكردم كه قصهشب را بشنوم. هر روز نيمساعت هم موسيقي از راديو گوش ميكردم، شيفته صداي بنان بودم. يادم هست كه يكشنبه شبها ساعت 8شب هرجايي بودم خودم را ميرساندم تا از راديو صداي او را بشنوم. بعدها خيلي دلم ميخواست به راديو نزديك شوم، در حد اينكه يك ترانه درخواست كنم و راديو صداي من را پخش كند. آنوقتها در آبادان بوديم و راديو نفت را گوش ميكردم تا اينكه در يك مسابقه راديويي شركت كردم. به خوبي خاطره آن مسابقه را به ياد دارم. از افراد در زمينههاي علايقشان سؤال پرسيده ميشد و در پايان مسابقه هر يك از شركتكنندگان توانايي و هنري را كه داشتند ميگفتند. من زمينه نجوم و فضا را براي مسابقه انتخاب كردم؛ اتفاقا نفر اول هم شدم. وقتي گوينده از من پرسيد چه هنري داري من هم كه شيفته شعر بودم، گفتم شعري را دكلمه ميكنم و شعر «خاك سيه بالين من است» را از پروين اعتصامي خواندم. آن زمان بود كه آقاي فتحاللهچي، مدير راديو نفت آبادان من را پذيرفتند و از من دعوت به همكاري كردند.
- انگار قرار بود شما پزشك شويد اما دست سرنوشت شما را به سمت راديو كشاند؟
بله. پدرم مخالف قطعي حضور من در راديو بود. دوست داشت من ادامه تحصيل بدهم و ميگفت راديو را بگذار پس از تحصيلات يا بگذار جزو تفننهاي زندگي. تا اينكه مدير راديو، مادر و پدرم را راضي كرد و گفت وقت درسياش را نخواهيم گرفت.
- شما در سن خيلي پاييني وارد راديو شديد، چه حسي داشتيد؟
بينظير بود. احساس غرور ميكردم. من پسربچهاي 14-13 ساله بودم كه با ماشين رأس ساعتي بهدنبالم ميآمدند تا من را به راديو برسانند. خب همين چيزها باعث ميشد بين بچههاي محل پز بدهم و خودم را بالا بكشم. روزهاي اول هم به پيشنهاد مدير راديو نفت آبادان شعرخواني و دكلمه ميكردم. براي نخستين بار شعر نو را به راديو بردم. دبير دبيرستان ما «م. آزاد» بود و او من را با شعر نو آشنا كرد؛ بههمين دليل من شروع به خواندن شعرهاي شاملو و ديگر نوسرايان كردم، بعدها نيز در نمايشهاي راديويي شركت كردم. مدت زيادي هم در راديو اروميه كار كردم. خواهر من اروميه زندگي ميكرد و ما هم تابستانها به آنجا سفر ميكرديم. خب من از فعاليت در راديو آبادان اعتمادبهنفس زيادي گرفته بودم و با شوق و ذوق فراواني كه نسبت بهكار در راديو داشتم به راديو اروميه هم سر زدم. آنجا به من پيشنهاد دادند من هم با چند برنامه همكاري كردم. حدود 4سال اروميه كار كردم تا اينكه كنكور قبول شدم. به تهران آمدم. ولي مدتي طول كشيد تا وارد راديو ايران شوم چون يكبار در تست شركت كردم ولي قبول نشدم. با مسئول آنجا صحبت كردم و گفتم كه من ساعتها برنامه راديويي دارم چرا نبايد قبول شوم! او گفت آنها راديويي محلي و لوكال هستند اينجا راديو سراسري است. در پاسخ گفتم اشكالي ندارد ولي من نرفته باز خواهمگشت. مسئول گفت خيلي پررويي! به يك سال نرسيد كه به راديو بازگشتم.
- از آن بازگشت جدي شما به راديو تا امروز بيش از نيم قرن ميگذرد. شما در تمام اين سالها احساسات مختلفي را تجربه كردهايد؛ تغيير نسلها را ديدهايد و تغيير نگاه مردم به راديو را. قبلا راديو در جريان زندگي مردم حضور داشت و حاكم و پادشاه رسانهها بود اما الان، هم جنس رسانه فرق كرده و هم نوع استفاده مردم از رسانه. فكر ميكنيد هنوز هم راديو كاركرد سابق خودش را بين مردم دارد؟
اگر جواب من به شما مثبت باشد حتما تعجب ميكنيد و فكر ميكنيد كه اغراق ميكنم. شما درست ميگوييد زماني راديو در زندگيها جاري بود و مردم ساعت، زبان و كلام خود را با راديو تنظيم ميكردند و امروز طبيعتا اين نقش را ندارد اما اينطور نيست كه تأثيرش را هم از دست داده باشد. من جور ديگري نگاه ميكنم. من ميگويم راديو فقط كاركردش عوض شده است؛ مثلا آن روزها مردم با راديو لحظه لحظه زندگي ميكردند ولي الان همزيستي با راديو متفاوت شده است. براي همين با قطعيت ميگويم راديو هرگز نمرده و نميميرد و هنوز هم پوياست و در زندگي افراد جاري است.
- شايد منظور شما در زندگي، افراد خاصتري باشد نه عموم مردم، درست است؟
نه عموم را ميگويم. من ميتوانم تا صبح با شما حرف بزنم كه هنوز هم مردم از راديو استفاده ميكنند و دوستش هم دارند. اما به شكلهاي مختلف از آن استفاده ميكنند. خب اين طبيعي است كه راديو اكنون گستره دهه 30 و 40 را ندارد ولي هنوز هم بسياري از لحظههاي زندگي را رقم ميزند؛ مثلا ما برههاي در 8سال دفاعمقدس داشتيم كه راديو پررنگترين نقش را در ميان رسانهها داشت و لحظهلحظه مردم در جبهه و پشت جبهه با آن زندگي ميكردند. شما آن دورههاي طلايي را با زندگي آرام امروز مقايسه نكنيد. براي همين است كه ميگويم راديو ممكن است نقشاش عوض شده باشد ولي از بين نميرود. البته اين احساس شما احساس دهه 90 نيست. آن قديمها هم يك زماني ميگفتند با آمدن رسانه جذابتر مانند تلويزيون مرگ راديو فرا ميرسد ولي زمان زيادي نگذشت كه همه ديدند راديو در نقش ديگري فعاليت ميكند و اتفاقا پوياتر هم شده است. با ورود اينترنت و فضاي مجازي نيز همين احساس شكل گرفت كه گفتند راديو ديگر تمام شد ولي ديديم كه نشد. شما امروز ميبينيدكه راديوهاي اينترنتي چه دنياي جذابي ساختهاند. اين راديو همان راديو است ولي در شكل و گونهاي ديگر و در واقع كاربري متفاوت دارد و هنوز اثرگذار و تعيينكننده است.
- هر طور كه فكر ميكنيم نميتوانيم بپذيريم تفاوتي بين نسل جوان الان كه كلا علاقهاي به وابستگي(به هر نوعش) ندارد و نسلي كه كلا بهدنبال وابستگي و عاشقانه رفتار كردن بود نيست.
خب براي اينكه نگاهتان تغيير كند بايد يك روز با من به راديو بياييد. شايد براي شما جالب باشد كه بدانيد الان بسياري از شنوندههاي راديوهاي اينترنتي همين جوانان هستند. اين راديوها در شكل جديدي فعاليت ميكنند. نقد شما زماني درست است كه درباره سليقه امروز و قديم صحبت كنيم نه نقش راديو. آن وقت من به شما ميگويم سليقه جوان امروز بهدنبال ضرباهنگ بيشتر و كوتاهتر شدن پيام است؛ يعني جوانان و حتي ميانسالان امروزي حوصله شنيدن تصنيفهاي نيم ساعته را كه دهه30 و40 از راديو پخش ميشد اصلا ندارند ولي اين دليل نميشود كه بگوييم كه چون آن تصنيف نيمساعته سليقه نسل الان علاقهمندان به راديو نيست پس ارتباط مردم با راديو قطع شده است. ارتباط قطع نشده است بلكه با گذشت زمان نوع زندگي ما عوض شده است؛ مثلا روزي وسيله حملونقل كالسكه و درشكه بود الان لامبورگيني و پورشه شده است. براي همين ميگويم اكنون راديو نسبت به نقشهاي متفاوتي كه ايفا كرده مخاطباني را از دست داده و مخاطبان جديدي هم پيدا كرده است.
- پس با وجود اين معتقديد كه راديو ميان ساير رسانهها غريب نيست؟
شما غربت را در چه ميبينيد! من نگاه متفاوتي دارم و ميگويم راديو غريب نيست. راديو امروز هم در دل مردم است مثل گذشته!
- الان غربت از اين بيشتر كه در اتاق كار شما راديويي نيست؛ شما كه 60سال با راديو زندگي كردهايد؟
(ميخندد) من بيشتر راديو را در ماشين گوش ميكنم. گفتم كه الان همهچيز عوض شده. قبلا مردم به آن صورت ماشين نداشتند و هميشه راديو دستشان ميگرفتند ولي الان خيليها به موبايل و ماشين و... دسترسي دارند و دليلي نميبينند تمام وقت پيچ راديوي دستي را بپيچانند.
- شما بخشي از نسل جوان راديو را هم تربيت كردهايد. اين نسل جوان جديد راديو را چگونه ميبينيد؟
من عشق و شور زيادي بين همكاران جوان راديو ميبينم و اين عشق و شور را نشانهاي از ماندگاري و پيشتازي جوانان اين نسل در اين حرفه ميدانم و ترديد ندارم كه نسل جوان يك گام جلوتر از نسل گذشته خواهد ايستاد. نسل گذشته راديويي اگر كلاسيك بود اكنون نسل جديد نوين و پيشرو است. من برخلاف تصور بسياري از پيشكسوتان فكر نميكنم نسل جوان در قياس با نسل ديروز پس مانده باشد. من به اين نسل اميد بيشتري دارم. بسياري از پيشكسوتان تصورشان راديو كلاسيك و قديمي گذشته است؛ يعني يك چهارچوب مشخص و تعريف شده كه اكنون نيست و طبيعي هم هست كه نباشد. نسل جديد شنونده امروز راديو دوست دارد كسي از جنس خودش با اوحرف بزند و آدم متفاوتي نباشد. من وقتي جوان بودم دسترسي به پيشكسوتها برايمان يك امر ناممكن بود و زماني كه من جواني 22-21ساله بودم وقتي يكي از بزرگان را ميديدم راهم را كج ميكردم و ميترسيدم تا مبادا نگاهي خشمآلود به من بكند. ولي امروز اينگونه نيست و امروز نسل جديد فاصله را نميپذيرد. نسل جوان عاشق راديو، نسلي است كه از گذشتگان خود عقب نمانده است. بنابراين معتقدم نسل جديد خوب آمده است و با فرهنگ، بسيار انديشمند و عاشق، كار ميكند.
- چطور با تفاوتهاي گويندگان اين نسل و نسل خودتان كنار آمدهايد. اغلب گويندگان جوان متهم به بداههپردازي و خوانش متن از روي گوشيهاي همراهند، درحاليكه شما هميشه به متن وفادار بوديد.
اين هم سليقه است. تهيهكنندهاي مانند مسعود نجات، يا اسماعيلپور را مثال ميزنم كه من با آنها كار ميكنم. بايد بگويم آنها يك گنجينه موسيقايي با خود دارند و نياز ندارند دست بكنند در يك چمدان و موسيقي را انتخاب كنند. جوانان امروز شايد به كتابخوان نبودن متهم باشند ولي دنيايي از اطلاعات در حافظهشان دارند. نسل ما بسيار وسواسي بودند و هنوز هم هستند بهطوري كه هنوز بايد كاغذ و قلم همراهمان باشد. اگر به من بگوييد 3ساعت بداهه راجع به نقاشي مدرن صحبت كنم بدون نگاه كردن به برگه، ميتوانم ولي اگر بگوييد 5دقيقه راجع به همين هنر پشت ميكروفن راديو صحبت كن محال است كه بداهه بگويم و حتما اول متن را مينويسم، بعد ميروم پشت ميكروفن و ميخوانم. اين سليقه شخصي من است و ممكن است گوينده جوان امروز اين سليقه را نداشته باشد. من اعتقادم اين است كه بايد مطالب را تعريف، طبقهبندي و برنامهريزي كنم تا بدانم در اين زمان ميخواهم به مخاطبم چه بگويم كه تأثيرگذار باشد تا 5سال بعد سيدي را نگذارند جلوي من و بگويند شما اين را پشت ميكروفن گفتيد! من نسبت به آنچه در پشت ميكروفن ميگويم احساس وظيفه عميقي دارم چرا كه معتقدم طرف من يك دوست و آشنا نيست بلكه20ميليون نفر با من روبهرو هستند. بنابراين من بايد براي ميليونها آدم برنامه داشته باشم.
- نسل جوان گوينده راديو آيا ميتواند نياز شنيداري نسل جوان را پاسخ بدهد؟
حتي بسيار بيشتر از نسل قبل. مرحوم مهران دوستي و بسياري از افراد ديگر از جنس آدمهايي بودند كه آن سوي ميكروفن نشسته بودند و خود را به شنونده بسيار نزديك ميديدند. شايد ارتباط اين نسل با شنوندگان بيشتر از نسلهاي گذشته نيز باشد چون اين نسل خود را جدا از مخاطب نميداند.
- بهنظرتان ميراث راديو، امروز دست آدمهاي درستي سپرده شده است؟
قطعا. با جديت هم ميگويم آنها خيلي بيشتر از ما ميتوانند اين ميراث راحفظ كنند. اكنون نوع نگاه و رفتارها عوض شده است ولي اين نسل ميتواند اهداف را بهدرستي پيشببرد. گذشته براي ما كامل تعريف شده بود ولي اكنون بايد همهچيز با زمان خودش پيش برود. اگر جوانان نتوانند با جامعه حركت كنند آنگاه جامعه ميميرد. ميبينيم آدمهايي را كه ميگويند فلان گوينده و يا بهخصوص نويسنده را قبول ندارند. بايد نگاهمان عوض شود. ما بايد قبول كنيم كه ديگر نميتوانيم فلان گويندهاي را داشته باشيم كه وقتي صحبت ميكرد باندها ميلرزيدند. اصلا شايد جوان امروز هم سليقهاش اين نباشد.
- طي اين سالها شما با سلايق جوانها به خوبي كنار آمدهايد درصورتي كه خيلي از همنسلان شما در سالهاي گذشته راديو را رها كردند.
گاهي همنسلانم من را ملامت ميكنند كه به اين نسل زياد بها ميدهم ؛گاهي اهانت ميكنند و ميگويند اين نسل بيسوادند. ولي من جواناني را ديدهام كه به گرد پايشان هم نميرسم. جوان 22سالهاي را ديدهام كه نظريهپرداز موسيقي است و غولهاي نظريهپرداز آن دوره به گرد پايش نميرسند. اين است كه فكر ميكنم نسل جديد از طرف بعضي همكاران من كمي ناعادلانه مورد قضاوت قرار گرفتهاند. من در پاسخ به آنها ميگويم مگر در نسل ما افرادي با دانش و آگاهي كم، وجود نداشتند!؟ براي همين بهنظرم نسل امروز پيش تاخته است و نبايد ملامتاش كنيم بلكه بايد بپذيريمشان.
- با وجود نگاه بسيار مثبتي كه شما به جوانان داريد ضعف كار نسل جديد را در چه چيزي ميبينيد؟
2 مورد را در بعضيها ديدهام؛ يكي تنبلي و ديگري دلزدگي و عدمدلبستگي به كار. اين چيزها آفت فعاليت حرفهاي است.
- شايد يكي از علتهاي پذيرفتهشدن جوانها توسط شما اين است كه شما بهصورت مداوم در شبكههاي اجتماعي موبايلي حضور داريد و با جوانها ارتباط ميگيريد و حرفهايشان را ميشنويد.
بله من خيلي علاقه دارم كه همپاي جوانترها در دنياهايشان بچرخم و ببينم كه دارند چكار ميكنند. اين به فعاليت حرفهاي من هم كمك ميكند. اما گاهي غمگين ميشوم وقتي ميشنوم همنسلانم ميگويند ما اصلا نزديك كامپيوتر و اينترنت نميشويم و نگاه منفي به آن دارند. درصورتي كه بهنظر من اينها لازمه زندگي است مگر ميشود از زندگي عقب افتاد. من بايد همگام با دانش روز، تمام ابزارها را بهخصوص در زمينه رسانهها ياد بگيرم. شايد براي شما هم جالب باشد كه بدانيد من اين نوآوري را در روزنامهنگاريام هم داشتم؛ وقتي كه براي نخستين بار با كامپيوتر 20سال پيش صفحهبندي انجام دادم و به جاي چسباندن مطالب به صفحه روزنامه با كامپيوتر اپل صفحهبندي انجام دادم. اين است كه معتقدم اگر من هر لحظه فكر و ابزاري تازه نداشته باشم يعني من ديگر ژورناليست نيستم و مردهام. گاهي با ديدن روزنامهها خودم در ذهنم تيتر ميزنم. البته گاهي عصباني ميشوم از ساعتها در صفحات مجازي گشتنم چرا كه سهم كتاب خواندنم كم ميشود ولي خب كاري نميشود كرد و اين هم آسيب اين دنياست.
- اين دنياي كتابخواني شما هم دنياي عجيبي است.
بله. من اگر روزي 50صفحه كتاب نخوانم سر روي بالشم نميگذارم. اصلا روزهايي ميمانم كه چه چيز را بايد اول بخوانم چون به دنياي روزنامهنگاري هم خيلي علاقه دارم مدام مقاله و تحليل ميخوانم و بعد ميروم سراغ كتاب و رمان مورد علاقهام. چون از هيچ كدام نميتوانم دست بكشم.
- الان علاقهتان به گشتوگذار در شبكههاي اجتماعي موبايلتان بيشتر است يا كتاب؟
راستش مدتهاست جنگ بزرگي درون من براي بهدست گرفتن كتاب يا تبلت و تلفن همراه صورت گرفته است ولي وقتي خيلي جدي به اين موضوع نگاه ميكنم ميبينم هنوز هم كتاب براي من چيز ديگري است. براي همين خيلي وقتها تلفن همراه و تبلت را در اتاق ميگذارم و تنها كتاب را برميدارم و ميخوانم.
- تا حالا به اين فكر كردهايد كه تا كي در راديو ميمانيد؟
تا اينكه پشت ميكروفن بميرم.
- پس به بازنشستگي فكر نميكنيد؟
اتفاقا امروز يكي از همكاران قديم را ديدم؛ چندسالي بزرگتر از من است. داشت خميدهپشت به راديو ميآمد. با خودم فكر ميكردم اگر به اين سن و شرايط برسم بايد بازنشسته بشوم.
- اگر بازنشسته شويد حستان چه خواهد بود؟
حسم در روزي كه بازنشسته بشوم حس غمگيني خواهد بود ولي يك چيز را مطمئن هستم آن هم اينكه با ويلچر به راديو نخواهم آمد. براي همين ميدانم بايد بالاخره روزي دست از راديو بكشم.
- نميخواستم كارمند شوم
من هيچوقت در راديو استخدام نشدم. دلم نميخواست كارمند پشت ميزنشين باشم.22-21سالگي كه وارد راديو شدم خيلي سخت بود ورود به كار. ولي از اينكه پشت ميز بنشينم فراري بودم و هميشه داراي روحيه جستوجوگر و پرتلاشي بودم. آن روزها كساني دربهدر من بودند كه مداركم را بياورم و رسمي بشوم تا بتوانم از مزاياي بيمه و بازنشستگي استفاده كنم. من هم ميخنديدم و ميگفتم من بازنشسته نميشوم ولي الان فكر ميكنم كاش اين كار را كرده بودم! براي من هم مانند بقيه آدمها سختيهاي معيشتي بوده است ولي نه آنچنان كه آزارم بدهد.
- تلويزيون را دوست نداشتم
روزي من را به زور وارد قاب تلويزيون كردند. من بهخاطر فردي كه از مديران آن زمان بود و برگردن من حق بزرگي داشت و بسيار دوستش داشتم در رودربايستي پيشنهاد كار در تلويزيون را پذيرفتم. آن فرد به من گفته بود به شما احتياج دارم و اگر شما نياييد اين برنامه نابود ميشود من هم از اينرو كار در تلويزيون را قبول كردم ولي ديگر هيچوقت سراغش نرفتم.
- عشق به صداي ماني
من عاشق صداي يكي از همكاران قديميام در راديو به اسم ماني بودم. بهنظرم دلخواهترين صدا بود؛درعين گستردگي، صداي نرم و انعطافپذيري بود. اين خيلي مهم بود. بهطوري كه ميتوانست با صدايش يك متن جدي را خيلي لطيف بخواند.
- رفاقتهايم كاري بود
خب دوستان راديويي و تلويزيونيام بيشتر دوستان كاريام بودهاند و هيچ وقت با آنها دوستان بيرون از محيط كار نبودم؛ چه آن موقع و چه الان. صميميترين دوستان من راديويي و تلويزيوني نيستند. خودم هم نميدانم علتش چه بوده درحالي كه در محيط كار به آنها بسيار نزديكم.
- روزنامهنگاران جوان را ستايش ميكنم
من فكر ميكنم بسياري از روزنامهنگاران الان كاربلد و خوب هستند. من در تمام نشريات روشنفكري قبل از انقلاب كار كردهام. ولي الان ماهنامهها و هفتهنامههايي را ميبينم و ستايشگر نسل جوان روزنامهنگاري هستم كه آنها را منتشر ميكنند؛ براي همين ميگويم در حوزه مطبوعات افراد كاربلدي وجود دارند.
- دوست نداشتم سوپراستار باشم
من در سن 15-14سالگي سلبريتي شدم. اين بود كه تابوي شهرت پس از مدتي كوتاهي در من شكست و بيارزش شد. باور كنيد هرگز به شهرت فكر نميكردم. بهطوري كه از ورود به تلويزيون پرهيز ميكردم. بعدها با ورود به تلويزيون دوست داشتم وقتي وارد خيابان ميشوم مردم مرا نشناسند تا نفسي بكشم.
- تعريف خاص صالح علا از كوچويي
روزي همكار من محمدصالح علا گفت: وقتي كوچويي حرف ميزند ديگر پرندهها آواز نميخوانند. اين تعريف، تعريف متفاوتي است ؛نه اينكه مغرور بشوم نه... تشويق ميشوم كه كارم را بهتر كنم. حتي موزيسيني گفته بود تن صداي كوچويي براي موسيقيهايي كه ما براي مديتيشن ميگذاريم عالي است. همان موزيسين از من پرسيد شما موسيقي كار كردهايد؟ گفتم ابدا موسيقي كار نكردهام ولي مديتيشن كار كردهام و يوگا كار ميكنم. ميگفت صداي شما با موسيقي مديتيشن همخواني دارد و آرامشبخش است. بهطوري كه ما با صداي تو ميخوابيم.