بنابراين اگر جامعه را به صورت يك شخص فرض كنيم كه داراي ذهن جمعي است، هرچه اندوختههاي فرهنگي اين شخص بيشتر باشد بههمان ميزان مشكلات اجتماعي، سياسي و اقتصادي وي كمتر خواهد بود كه طبيعتا عكس آن نيز صادق است. براي پيبردن به اين موضوع ميتوان تاملي داشت در شمارگان مطبوعات، كتاب، ميزان مراكز فرهنگي، تعداد كتابخانههاي عمومي و مقدار كتاب در آنها، تعداد مراجعهكنندگان به اين مراكز و مواردي از اين دست در هر جامعه.
از آنجا كه هر نسلي زمينهاي مناسب يا نامناسب براي نسل بعدي فراهم ميسازد كه مبنايي است براي زندگي آينده آن جامعه، دشواريهاي ناشي از فقر فرهنگي و ضعف مدنيت كه حاصل احوال آشفته نسل پيشين بوده گريبان آيندگان را خواهد گرفت و تصميمات و اقدامات مبتني برناآگاهي و بهكار نبستن فرهنگ ملي و عقل نوين بارگراني خواهد شد برگرده اخلافشان.
چنين روشي در زندگي سبب ميشود تا فرهنگ اصيل از ميان برود و ذهن جامعه به اموري خو كند كه با تاريخ و آداب و سنتهايش هماوايي ندارد و طبيعي است كه اسيران لجّه چنين ورطه هولناكي هويت خود را فراموش ميكنند و مجذوب كرشمهها و عشوههاي فريبندهاي ميشوند كه امروزه از طريق وسايل ارتباطي افسونكار و بيمحتوا جهان را انباشته و موجب آشفتگيهاي اخلاقي و در نتيجه پديد آمدن فساد و تباهي به صورتهاي مختلف ميان مردم عاري از ارزشهاي ملي شدهاند.
عامل اصلي چنين وضعي محدوديت فكري و ديدگاههاي راكد است كه طيران آزادانه و شوقانگيز مرغانديشه را از صاحبان قلم و اهل نظر سلب ميكند، در نتيجه شرايطي فراهم ميآيد تا كاستيها و عيبهاي شخص جامعه پوشيده بماند زيرا آنان كه گرايش به خلافكاري در سطوح كلان دارند و الگويي ميشوند براي ديگران تا به خود بگويند «چرا ما چنان نكنيم، مگر چه كم داريم؟»
نيشتر نقد را پيشرو نميبينند و چون منتقدان را مهر بر دهان و منفعل مييابند، در طريق كجانديشيهاي خويش تا رسيدن به مقصود بيمهابا ميتازند كه بارزترينش فسادهاي كلان اقتصادي و اداري و اجتماعي است. چنين است كه يكباره خبرهاي دهشتآور از اختلاس و ناديدهگرفتن حق مردم و وفاي به عهد، جامعه را نسبت به تمامي ارزشهاي حاكم، دلزده و آن را متزلزل ميكند، زيرا جامعه ميداند كه هيچ معلولي بيعلت نيست و فاسد از ميان مفاسدي پديد آمده كه از زمان بستهشدن نطفه فساد هول نيشتر نقد را در دل نداشته است.
آنكه اختلاس ميكند، آنكه پس از نشستن بر كرسي اقتدار، وفاي به عهد را از ياد ميبرد و از احوال آنان كه او را بر استر مراد نشاندهاند غافل ميشود، از آسمان نيامده، پروريده همين جامعه است و همين جامعه امثال او را با همان مايه از فرهنگ، در بطن خود فراوان دارد. آنكه بايد تهذيب شود شخص جامعه است تا فرزنداني شايسته در دامانش بپروراند. در هر جامعه كه چنين باشد، پيوسته بدي ميرود و بدتري ميآيد زيرا شخص جامعه به دليل فقر فرهنگي كه از شمارگان مطبوعات و كتاب و تعداد مراجعهكنندگان به كتابخانههايش پيداست، توان نيكپروري ندارد.
حكايت دلگزاي گريز از بدتر و پناهبردن به بد، ناشي از چنين شرايطي است چون در زواياي جوامعي از اين دست به دليل ضعف مدنيت، عنصر خوبي و نيكانديشي به زحمت پديد ميآيد. توليد چنين عنصري از كساني ساخته است كه به واقع در شمار اهل قلم قرار ميگيرند و جامعهانديشند.
از آنجا كه چنين كساني به جامعه خويش مهر ميورزند و شوق تعالي آن را در دل دارند با صرف عمر و زحمت بسيار، بيچشمداشت مادي به ميزان سعي و عمل خويش، آثاري ارزشمند براي پيشرفت فرهنگ جامعه پديد ميآورند كه طبيعتا توقع دارند محصول فكرشان به ميان مردم راه يابد تا به اين ترتيب ذهن جامعه از توانايي فرهنگي مناسب بهرهمند شود كه در غير اين صورت مشكلات گوناگون از زواياي مختلف سربرخواهد آورد،
ولي موانعي در تمامي زمينههاي نشر از دريافت مجوز و مميزي گرفته تا گراني مصالح چاپ و نحوه توزيع وجود دارد كه ذوق نوشتن و پژوهش را در صاحبان واقعي قلم تقريبا از ميان برده و در نتيجه فقر فرهنگي و ضعف مدني به بار آورده كه بارزترين شاهدش عدم توجه به حفظ محيطزيست است و همچنين حيرت جماعت عاطفي آشفتهحال و نظارهگر آسمان و زمين از كسي كه در وسايل نقليه عمومي به جاي سرگرم بودن با تلفن همراه سر در كتاب دارد!
- نويسنده و پژوهشگر فرهنگ و ادبيات