تا پيش از اين سفر، من اسم اين استان و شهر را كه ميشنيدم، شيريني عسل و گرمي آب و سردي برف در ذهنم نقش ميبست؛ اما حالا از اردبيل و ساوالان باشكوه، تاريخ كهن و مردمان خونگرمش، برايم پررنگتر شده است.
بچهها به گروههاي 10 نفره تقسيم شده بودند و قرار شد موقع بازديد از شهر، چشم از سرگروه خود هم برندارند. آقاي افشار، معاون آموزشي مدرسه هم سرگروه ما بود. لبخند و شيطنتهاي روز و شبهاي اردوي او، هيچ ربطي به جذبهي روزهاي مدرسهاش نداشت؛ اما نكتهي قابل توجه او، اطلاعات تاريخياش بود كه به مناسبت، نكتهها و اطلاعات تاريخي مناسبي در اختيارمان ميگذاشت.
اوج اين ماجرا، روز بازديد از مقبرهي «شيخصفيالدين اردبيلي» بود؛ روزي كه بحث داغي بين او و بچهها دربارهي تاريخ ايران و علم تاريخ درگرفت.
حياط ورودي مقبرهي شيخصفيالدين اردبيلي/ عكسها: فاطمهسادات اخوت
- چرا تاريخ؟!
از همان ابتداي ورود به مقبره، حس عجيبي داشتم؛ حس شعف، حس شور، شادي! بچهها در كنار در و ديوار و گُلهاي خانقاه، عكس يادگاري ميگرفتند. آقاي افشار همه را گوشهي يكي از حياطها جمع كرد و گفت:
«اينجا مقبرهي يكي از صوفيان بزرگ كشورمان است؛ شيخ صفيالدين اردبيلي. او از اجداد شاهاسماعيل صفوي، مؤسس سلسلهي صفويه است كه در قرن هفت و هشت هجري قمري زندگي ميكرده است...»
سعيد كه حتي به كبابهاي بهترين رستوران اردبيل هم معترض بود پريد وسط حرفهاي آقاي افشار و گفت: «آقا بيخيال! ديدن مقبرهي كسي كه قرنها پيش زندگي ميكرده، به چه درد ما ميخورد؟ قرار شد برويم بازار، خريد!»
آقاي افشار لبخندي زد و گفت: «صبر داشته باش پسر! اطمينان دارم بعد از پايان بازديد از اين مكان، نظر تو هم كاملاً تغيير خواهد كرد.» سعيد زير لب، چيزي گفت كه فقط خودش شنيد، اما او هم همراه بقيهي بچهها، كفشهايش را به كفشداري خانقاه داد و وارد تالار شد.
در و ديوار خانقاه، پر بود از كاشيكاري و نقاشيهاي زيبا. حتي سعيد هم محو طلاكاريهاي ديوارها شد و دور خودش ميچرخيد. آقاي افشار، گوشهي سالني كه بعداً فهميديم «قنديلخانه» است، بچهها را جمع كرد و گفت: «پدر شيخ، كشاورز بود و او در همان كودكي و در زمان تحصيل، به عبادت ميپرداخت.
اين عارف بزرگ، سالها براي درك حقيقت، سفر كرد و به شاگردي، در محضر استادان بزرگي نشست تا بالأخره در اردبيل و همين مكان، خانه و مدرسهاش را ساخت و حدود 30 سال، به پرورش شاگردانش مشغول شد...»
نمايي از داخل گنبد اللهالله، بر فراز مقبرهي شيخصفي
- وحدت ملي!
چلهخانه، شربتخانه، جنتسرا و... از ديگر بخشهايي بود كه بازديد كرديم. مقبرهي شيخ و گنبد اللهالله كه بر فراز آن بنا شده هم بچهها را جذب خودش كرد.
در سالن چينيخانه، بچهها دوباره آقاي افشار را دوره كردند. توضيحهاي آقاي افشار چنان كامل بود كه ديگر بازديدكنندهها را هم دنبال خودش ميكشيد.
- احتمالاً اين بخش، از بناهاي اوليهي اين خانقاه باشد؛ جايي كه مريدان شيخ دور هم جمع ميشدند و در مراسمي چون سماع شركت ميكردند... مراسمي كه بسياري از تاريخدانان معتقدند مولانا، جلالالدين، به اين شيوه عبادت ميكرد.
وجه تاريخي ديگري كه شيخ صفي و اين بنا دارد، اين است كه مقبرهي شاه اسماعيل، پايهگذار سلسلهي صفويه هم در همين خانقاه قرار دارد. يكي از كارهاي مهم شاه اسماعيل اين بود كه پس از حدود هشتقرن سلطهي اعراب، تركان و مغولان، تشيع را مذهب شرسمي ايران اعلام كرد و يكپارچگي سياسي و وحدت ملي كشور را بازگرداند.
او همهي سرزمينهاي ايران را زير يك پرچم قرار داد و ادارهي ايران را از شكل ملوكالطوايفي خارج كرد. شكوه معماري ايراني، توجه به هنر و ... از ديگر دستاورهاي اين دوران است.
من كه محو اطلاعات آقاي افشار شده بودم، گفتم: «شما اين همه اطلاعات را از كجا بهدست آوردهايد؟»
- خب... من در دانشگاه، در رشتهي تاريخ تحصيل كردم؛ كار ما در دانشگاه، همين بود؛ تجزيه و تحليل گذشتگان!
سعيد، دوباره بيمقدمه، پريد وسط حرف آقاي افشار و گفت: «آقا! واقعاً در دانشگاه تاريخ خواندهايد؟! اصلاً قرار بود به من بگوييد بررسي زندگي گذشتگان بهچهدرد ما ميخورد؟»
سردر ورودي و طلاكاريشدهي مقبرهي شيخصفيالدين اردبيلي
- بررسي ديروز... براي امروز
- تاريخ، مربوط به گذشته است؛ اما سعيدجان! اين علم، هيچ فايدهاي براي گذشتگان ندارد؛ بلكه براي تأثير بر زمان حال و آيندهي ما انسانها شكل گرفته.
بد نيست بداني ما الآن هم در زندگي روزمره به تاريخ وابستهايم؛ مثلاً در زمان استفاده از كامپيوتر، ما وابسته به هيستوري (تاريخچه) كامپيوتر شخصيمان هستيم؛ يا موقع مراجعه به پزشك، مطالعهي تاريخچه و پروندهي بيماري ما، در درمان ما تأثير فراواني دارد.
اصلاً برخي علم تاريخ را معادل پزشكي ميدانند. چون در اين علم هم، پزشك با بررسي يك بيماري در گذشتگان، راههاي درمان آن را براي آيندگان پيدا ميكند.
البته مطالعهي تاريخ، مثل خواندن يك رمان نيست. يك تاريخدان، بايد در مورد وقايع تاريخي كه براي همنوعانش افتاده، فكر و آنها را تجزيه و تحليل كند.
به زبان ساده، كاري كه من در دانشگاه آموختم، همين بود: تجزيه و تحليل رفتار گذشتگان براي پيدا كردن رد پاي حقيقت در حال و آينده!
يكي از بازديدكنندگان گفت: «من هم عرضي داشتم! با اين توضيح، تفاوت كسي كه فقط تاريخ را مطالعه كرده با شما كه اين علم را در دانشگاه خواندهايد چيست؟»
- در دانشگاه، مطالعهي تاريخ از شكل بهاصطلاح قهوهخانهاي خارج ميشود و با ديد منطقي و تعصب كمتر، به تحليل وقايع ميپردازند. اعتبارسنجي منابع هم از ديگر تواناييهايي كسي است كه بهطور علمي در زمينهي تاريخ مطالعه و پژوهش ميكند.
ديوار روبهروي مقبرهي شاهاسماعيل
- سُنّتها
آقاي افشار گرم صحبت بود و داشت با حرارت، از تاريخدانها دفاع ميكرد: «حتي بررسي تاريخ آداب و رسوم و سنتهاي هر سرزمين به عهدهي اهل تاريخ است.
مثلاً اگر دقت ميكرديد، بر روي ديوار مقابل مقبرهي شاه اسماعيل، علامت برجستهي دستي، حك شده بو د. اين علامت، شما را ياد چيزي نمياندازد؟»
سعيد دستش را بلند كرد و گفت: «اتفاقاً من تا آن را ديدم، ياد علامت دستي افتادم كه بر روي عَلَم هيئت محلهمان نصب شده. من تاحالا فكر ميكردم آن علامت، نشان دست حضرت عباس (ع) است.»
-آفرين سعيد! اما گروهي از تاريخدانها به اين نتيجه رسيدهاند كه شاه اسماعيل، اين علامت را به هيئتهاي مذهبي اهدا كرد. از آن زمان بسياري از دستههاي عزاداري، اين علامت را بر روي علم خود گذاشتند. آخر ميگويند او علاقهي زيادي به امام حسينع داشت و مردم را تشويق ميكرد كه در ايام محرم، دستههاي عزاداري خود را روانهي خيابانها كنند.
- از تاريخ درس بگيريم
بحث حسابي داغ شده بود و تقريباً همهي بازديدكنندهها از گوشه و كنار خانقاه جمع شده بودند و به حرفهاي آقاي افشار گوش ميدادند:
« البته علم تاريخ، شاخههاي تخصصي متعددي دارد: تاريخ علم، تاريخ فلسفه، تاريخ هنر، تاريخ ادبيات و ...
تاريخنگاري هم يكي از شاخههايي است كه در سرزمين ما كمتر به آن توجه شده. وظيفهي تاريخنگار، گزينش درست لحظههاي حال يك سرزمين است كه بايد آنها را ثبت و ضبط كند و پيوندي عقلاني ميان آن رخدادها برقرار نمايد و با ايجاد روابط منطقي ميان آنها، مجموعهاي معنادار را با نام تاريخ يك سرزمين، خلق كند.»
در چينيخانه، محفظههايي بر روي ديوار تعبيه شده بود كه بهنظر ميرسيد براي نگهداري اشياي زينتي طراحي شده است.
آقاي افشار اين موضوع را با افسوس گفت: «اما همانطور كه ميبينيد، اكثر اين محفظهها خالي است. اشغالگران در هر مرحلهاي كه به ايران حمله ميكردند، بخشي از اين گنجينه را به غارت ميبردند.»
به اين فكر افتادم كه چهقدر خوب است همهي ما به گذشته و گذشتگان با اطلاعات تاريخي دقيق نگاه كنيم و از زندگي آنان درس بگيريم.
شهيدگاه/ عكس از سايت كارناوال
- شهيدان وطن!
آقاي افشار، نكتهي تاريخي ديگري را به ما گوشزد كرد كه از آن بياطلاع بوديم:
-راستش يك تاريخدان، با بررسي اين خانقاه و كساني كه در آن روزگار در اين مكان مدفون شدند، به دستاورهايي ميرسد كه براي ادارهي امروز كشور، لازم است.
مثلاً در جوار شيح صفي، شاه اسماعيل اول، همسر شاه اسماعيل و ديگر بزرگان خاندان صفويه و درست در پشت همين خانقاه، سربازاني به خاك سپرده شدهاند كه در جنگ چالدران، جنگيدند و كشته شدند؛ جنگي كه در منطقهاي به همين نام در شمالغرب ايران ميان سپاه شاهاسماعيل و عثمانيها در گرفت و بعد از شكست ايرانيان، عثمانيها حتي تبريز را هم تصرف كردند.
شهداي آن جنگ كه در شمال همين خانقاه، در محلي بهنام «شهيدگاه» به خاك سپردهشدهاند، يادآور مقاومت براي اتحاد اين سرزمين هستند.
اما اين ماجرا، يك روي ديگر هم دارد؛ بخشي كه تنها يك تاريخدان ميتواند آن را از دل تاريخ بيرون بكشد و به ما يادآوري كند. مثلاً مورخين گفتهاند كه علت شكست ايران در آن جنگ، مسلح نبودن سپاه ايران به علم روز و نداشتن سلاح گرم بود. آخر شاهاسماعيل معتقد بود كه بايد رودررو با دشمن جنگيد و اعتقادي به دستاوردهاي روز دنيا نداشت.
- بازار كار در رشتهي تاريخ
1. فعاليت در دستگاه ديپلماسي و سياسي كشور
2. فعاليت در مركز اسناد و كتابخانههاي ايران
3.فعاليت در سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري
4. فعاليت در دانشگاهها و مدارس بهعنوان استاد و معلم
5. پژوهش در دانشگاهها و مؤسسههاي مطالعاتي بهعنوان پژوهشگر
قدم به قدم تا رسيدن به تاريخ!
تاريخ ايران باستان، تاريخ اسلام، انقلاب اسلامي، مطالعات خليجفارس، اسناد و مدارك آرشيوي و نسخه شناسي، تاريخ تشيع تاريخ عمومي جهان و تاريخ مطالعات آسياي مركزي و قفقاز از گرايشهاي دورهي كارشناسي ارشد اين رشته است.
- سپاس!
از آقاي «حسين افشار»، كارشناس ارشد رشتهي تاريخ تشكر ميكنيم كه ما را در تهيهي اين مطلب صميمانه ياري كردند.