بعضي روزها که ديرتر بيدار شوم صبح با ماشين ميروم و بعدازظهر پياده برميگردم و بعضي روزها که دوستان و يا پدرم همراهم نباشند که با هم صحبت کنيم تازه متوجه ميشوم که در اين پيادهروها چهقدر بايد راهم را کج کنم يا مراقب تصادفکردن باشم و...
وقتي موضوع را به پدرم گفتم خوشش آمد و تصميم گرفتيم يک روز با هم مدرسه برويم و بدون هيچ صحبتي فقط به پيادهرو دقت کنيم. امروز هم در راه مدرسه هستيم. با ما به اين پيادهروها بياييد.
* * *
پيادهرو مسيري است در امتداد خيابان که براي عابران پياده ساخته ميشود و گاهي با جدول يا جوي آب و يا شمشادها و درختان از خيابان جدا ميشود. پيادهرو براي خودش ضوابطي دارد و بايد براي عبور همهي عابران مناسب باشد.
1
امروز صبح، بخشي از مسير را در پيادهروي حاشيهي خانهمان طي کرديم. اينجا، پيادهرو نسبتاً پهن و بزرگ است، اما خوشبختانه جاي پارک ماشين ندارد. فقط بايد مراقب پلههاي ساختمانها باشيم. آخر بعضي از ساختمانها پيادهرو را بلندتر کردهاند.
هندزفري در گوشم گذاشتهام و زبان گوش ميدهم. صداي اطراف را نميشنوم. پدرم مرا کنار ميکشد، هندزفري را برميدارم و برميگردم صدا و تصوير مرد موتور سوار با هم ميرسد: «حواست کجاست؟ اينارو از گوشت در بيار بعد بيا تو خيابون و...» همينطور ادامه ميدهد و ميرود.
ما هم به آن سوي خيابان ميرويم گرچه اين طرف راحتتر است اما از يک جايي وسط خيابان را نرده کشيدهاند و عابران پياده نميتوانند از عرض خيابان رد شوند. پل هوايي هم خيلي دور است و اگر بخواهم از آنجا عبور كنم، دير به مدرسه ميرسم.
کمي بعد آن طرف خيابان هستيم در پيادهرويي که بخشي از آن مسير سبز دوچرخهسواري است و ميتوان در آن راه رفت. البته بايد مراقب دوچرخهها باشيم، چون يک ايستگاه خانهي دوچرخه همين نزديکي است و افراد زيادي براي دوچرخهسواري اينجا ميآيند.
هر صبح يک خانم را ميبينم که تقريباً همسن و سال مادرم است او تند و تند پيادهروي ميکند و به دانشآموزان لبخند ميزند. کمي بعد پيست تمام ميشود و به پيادهروي بزرگي وارد ميشويم که بيشتر شبيه پارکينگ ماشينهاست.
* * *
براساس ضوابط شهري، در طراحي و ساخت پيادهرو، فراهم کردن مسير هموار، بدون مانع، با عرض کافي، مناسب براي همهي استفادهکنندگان فضاي شهري، بهخصوص افراد نابينا و افراد با محدوديتهاي حرکتي، لازم است مورد توجه قرار بگيرد.*
2
از لابهلاي ماشينها رد ميشويم گاهي لازم است کوله را در بياورم و گاهي بايد به چپ و راست بچرخم. پارکينگ که تمام ميشود به فضاي بازي ميرسيم که احتمالاً بايد محل خروج ماشينها از پيادهرو باشد. صداي آرام ماشيني را پشت سرمان حس ميکنيم و کنار ميرويم تا رد شود.
به خيابان اصلي ميرويم؛ اينجا در حاشيهي تنگ بزرگراه و در راهروي سبزي که شمشادها و کاجها زيباترش کردهاند راه ميرويم. بايد از راه لذت ببرم تا سرحال به مدرسه برسم. اين، تنها نقطهي آرامبخش راه است.
البته تعدادي موتور هم از اينجا عبور ميکنند و چون راه باريک است عابرها بايد بروند داخل باغچه، کنار شمشادها بايستند كه موتورها بتوانند رد شوند. از روبهرو، نوجواني درست همسن خودم ميآيد. او هم مثل من از اينجا به سوي مدرسه ميرود؛ تقريباً هر روز او را ميبينم، بيشتر وقتها موقع راه رفتن با خودش حرف ميزند.
* * *
زيبايي پيادهروها مهم است، گلها، جدولهاي مناسب و احياناً سنگفرش و نيمکت باعث جذابيت پيادهرو و اعتماد عابران براي استفاده از پيادهرو ميشود. اين حق طبيعي آنها براي رفتوآمد در شهر است.
3
از پل هوايي رد ميشويم؛ آن سوي خيابان قبلاً پيادهروي بزرگي بود؛ اما درست از زير پل عابر تا سه خيابان بالاتر را ديوار موقت کشيدهاند و راه تنگ شده است. حالا فضاي سبز پارک، پشت بتنها پنهان شده و نميدانم، شايد در آنجا فعاليت ساختماني در دست انجام است.
اين روزها ديگر آدمهاي گذشته را در اين مسير نميبينم و بيشتر کارگراني را ميبينم که دستکش در دست دارند و از در کوچکي وارد اين کارگاه ميشوند. ما ميمانيم و ديوارهاي بتني و ماشينهاي آهني.
* * *
در شهرهاي بزرگ افزايش جمعيت و ترافيک باعث شده که به توسعهي پيادهروها بيشتر توجه شود و مردم به پيادهروي تشويق شوند.
4
وضعيت در نزديکي مدرسه بدتر ميشود؛ پيادهرو بزرگ است و در بخشي از راه، گاهي ماشينهاي حمل گوشت و ميوه ومواد خوراکي ميايستند تا آنچه براي مغازهداران بازارچهي کوچک نزديک مدرسه آوردهاند، تخليه شود.
از لابهلاي آنها و ماشينهاي پارک شده که ميگذريم ميرسيم به دو ساختمان بزرگ در حال ساخت که هر کدام در مرحلهي خاصي هستند؛ يکي داربست کشيده و پيادهرو را بسته است و يک نگهبان هم جلوي محوطه نشسته و مراقب است كه هيچ کسي از زير داربستها رد نشود.
ناچار به خيابان ميرويم. ساختمان بعدي هم زمين را کنده تا براي سنگفرش آماده کند اينجا هم بايد از بين تپههاي کوچک خاک و سنگ بگذريم. حالا به نزديکترين نقطهي به مدرسه رسيدهام و نميدانم در پيادهرو هستم يا خيابان. آنقدر که ماشينِ پارک شده و يا در حال حرکت اينجا زياد است.
با خودم ميگويم کاش پليس پيادهرو هم داشتيم! پدرم ميگويد شب با هم صحبت ميکنيم و بعد خداحافظي ميکند و ميرود.
اغلب دوستانم يا با سرويس مدرسه ميروند يا ماشين پدر و مادرها منتظر آنهاست. يک تالار عروسي هم هست که بخشي از پيادهرو را با کشيدن نوارهاي رنگي جدا کرده است. مأمور تالار در نزديکي مدرسه ميايستد و مراقب حرکت و توقف ماشينهاست.
پيرمرد پرانرژي که به همه سلام ميدهد؛ سلام ميكنم و از پلههاي ورودي مدرسه بالا ميروم.
عكسها: محمود اعتمادي / دوچرخه
پينوشت:
* ضوابط طراحي شهري - پيادهرو از مجموعهي ضوابط دسترسيپذيري (برگرفته از سايت بانك اطلاعات مناسبسازي سازمان ملل)