فريدون جيراني کلا آدم ماجراجويي است؛ خصلتي كه ریشهاش برميگردد به حرفهي اصلي او، يعني ژورناليست بودنش در روزگار جواني.
جيراني در پي همين ماجراجويي است كه در نيمهي دههي هفتم زندگياش به يكباره تصميم میگیرد فيلمي در قوارههای «خفهگي» بسازد.
شايد اگر همين ماجراجويي كه از آن به عنوان خصلت ذاتي جيراني نام برديم، نبود، او به فيلمسازي در يك روند يكنواخت ادامه میداد
روندي كه البته در صورت تداوم به سمت افول میرفت، مثل خيلي از كارگردانان همدورهاش كه در اين سن وسال با سرعتي عجيب راه افول را در پيش گرفتند.
اما ماجراجويي جيراني به كمكش آمد تا براي فرار از يكنواختي و ادامهي افول، دست به ريسكي خطرناك بزند و به سمت خفهگي برود.
ريسك كردن در اين سن و سال به هر حال جسارت میخواهد اما جيراني تبعات اين ريسك را به جان میخرد و در نهايت جوابش را هم میگیرد.
فيلم در اكران جشنوارهای همه را غافلگير میکند، تسلط بينظير كارگردان در خلق فضاي عجيب و رعبآور فيلم و روايت درست درام آن هم با كاراكترهايي شناسنامهدار و باهويت، خفهگي را به فيلمي شاخص در جشنواره تبديل كرد كه البته خیلیها معتقد بودند باب طبع مخاطب خاص است و گیشهای نخواهد داشت.
اما فيلم برخلاف همهي پيشبینیها در اكران هم همه را غافلگير كرد و خيلي زود فروشش به دو ميليارد تومان رسيد.
ماجراجويي جيراني در نهايت جواب داد. او نشان داد كه دوست ندارد گرد سن و سال روي آثارش بنشيند و همچنان میخواهد فیلمهایش بازیگوشیهای جوانانه داشته باشند.
همهي اینها كافي است كه به شكل مفصل به خفهگي بپردازيم. در بخشي از پرونده، خود جيراني محور ماجراست و در بخشي ديگر، بازيگر اصلي زن فيلم، يعني الناز شاكردوست كه با اين فيلم يكجورهايي تغيير فاز داده و بخشي ديگر از وجه بازیگریاش را به رخ كشيده است.
- یکی از تخصصهای فریدون جیرانی در مقام روزنامهنگار، تحلیل و آنالیز نسبت تولیدات سینمای ایران با بستر زمانی و تحولات اجتماعی است. در مقام «جیرانی روزنامهنگار» به نظرتان خفهگی چه نسبتی با شرایط امروز جامعهي ایرانی در میانهي دههي 90 دارد؟
هیچ فیلمسازی آگاهانه هیچ کاری را در نسبت با اجتماع تولید نمیکند. در واقع این فضا، شرایط، محیط و افکار عمومی جاری در جامعه است که فیلمساز را متاثر میکند و ما شاهد تاثیر آنها بر اثر فیلمساز هستیم.
بعدها تاریخنویسها و پژوهشگران با نشانهشناسی و تحلیل المانهای درون فیلم تحلیل میکنند که مثلا «گنج قارون» از دل چه تحولاتی در اجتماع متولد شده یا «قیصر» محصول چه دورانی بوده است اما حتما روزی که مسعود کیمیایی قیصر را میساخته، نه فکر میکرده قرار است فیلم جریانسازی بسازد و نه حتی انتظار چنان فروشی را داشته.
- فکر میکنید هر فیلمی این قابلیت را دارد که در نسبت با تحولات اجتماعی تحلیل شود؟
حتما همهي فیلمها در بستر تاریخ قابل تحلیل هستند اما فیلمهایی که تبدیل به آثاري جریانساز میشوند، داستان متفاوتتری دارند.
همانطور که گفتم فیلمساز در مقطع تولید نسبت به این جریانسازی آگاهی ندارد و به واسطهي تحولات دیگری یک اثر تبدیل به یک موج میشود. غیر از این، هر فیلمسازی صرفا به دنبال ارتباط با مردم زمان خود است تا بتواند آنها را به سالن سینما بکشاند.
- با این تحلیل فیلمهایی که بهعنوان یک اثر شخصی و برآمده از دغدغهها و سلایق فردی یک فیلمساز شناخته و معرفی میشوند هم حتما نسبتی با جامعه دارند؟
دقیقا، هر فیلمسازی بالاخره گرایشهای شخصی خود را دارد و حتی در سادهترین فیلمهای ساختهشده در جریان فیلمفارسی هم ما میتوانیم رگهها و نشانههایی از گرایشهای شخصی فیلمساز را ببینیم.
این گرایشهای شخصی، گاهی با گرایشهای عمومی تلفیق و به یک اثر تبدیل میشوند. به همین دلیل گاهی گرایشهای شخصی در یک اثر غالب است و گاهی گرایشهای عمومی و اجتماعی.
در گذشته بیشتر گرایشهای عمومی در آثار سینمایی غالب بوده و در دوران جدید است که فیلمسازان میتوانند گرایشهای شخصی خود را هم در فیلمشان غالب کنند.
- در کارنامهي شما میتوان گفت فیلمی مانند قرمز برآمده از گرایشهای اجتماعی و فیلمی مانند خفهگی کاملا محصول گرایشهای شخصی شماست و برای همین در آن فیلم به نسبت خفهگی، بیشتر شاهد بازنمایی شرایط اجتماع هستیم؟
برای این قیاس حتما باید زمان را در نظر بگیرید. قرمز از دل دوران اصلاحات متولد شد و خفهگی محصول دورهي دوم دولت آقای روحانی است
دو دورهای که به نظر بنده کاملا متفاوت از هم هستند. هر فیلمی دورهي خود را منعکس میکند.
هرچه فضای جامعه محدودتر و مشکلات سیاسی و فرهنگی و اقتصادی در جامعه غالب میشود، فیلمسازان به سمت گرایشهای شخصی خود کشیده میشوند و کمتر شاهد بروز گرایشهای اجتماعی آنها خواهیم بود.
- فارغ از شرایط اجتماعی به نظر میرسد خفهگی بهطور کامل محصول علاقهي فریدون جیرانی به نفس «سینما» است.
به هر حال خفهگی به دلیل وفاداری به استاتیک خاصی که خودش با طراحی صحنه، فیلمبرداری سیاه و سفید، بازیهای سرد و مواردی از این دست برای خود تعریف کرده، بیشتر سینمایی به نظر میرسد
واقعیت این است که در پس همین استاتیک سینمایی و زیباییشناسی بصری (که معتقدم سالهاست به واسطهي استفاده از دوربین روی دست در سینمای ایران گم شده بود) داستانی هم جریان دارد که بینسبت با شرایط روز جامعه نیست.
- از همان زمان تولد ایده و نگارش فیلمنامه، این فضای بصری در ذهن شما وجود داشت؟
نه، فیلمنامه که تمام شد، در مرحلهای که میخواستیم مقدمات تولید سینمایی آن را فراهم کنیم، از جایی به بعد به این تصمیم رسیدیم.
مهمترین نکته برای ساخت یک فیلم سینمایی رسیدن به «لحن» است. فیلمساز باید نگاهی داشته باشد که به لحن منتهی میشود و لحن اساس کارگردانی یک اثر است. دربارهي خفهگی هم ما از ابتدا به یک لحن خاص رسیدیم و بر همان متمرکز ماندیم
لحنی سرد، بیروح، بدون رنگ با بازیهای سرد آن هم در فضای مسقف. شما در هیچ جایی از فیلم آسمان را نمیبینید. اینها همه فکر شده بود.
- یکی از ویژگیهای همین فضای خاص میتوانست لازمانی و لامکانی باشد که در قسمت زيادي از فیلم هم رعایت شده اما در مواردی مانند استفاده از تلگرام که مشخصا داستان را به امروز مخاطب گره میزند، انگار کارگردان قاعدهای را که خود تعریف کرده، زیر پا میگذارد.
دو مسئله از این دست در فیلم هست که در جشنواره هم مطرح شد؛ یکی همین تلگرام بود و یکی هم اشاره به نشاني میدان پونک در یکی از دیالوگها. اگر این دو نمونه نبود، فيلم میتوانست فضای یکدستتری داشته باشد.
- البته دیالوگ مرتبط با «صیغه» هم چنین کارکردی دارد و کاملا فضا و زمان فیلم را شناسنامهدار میکند.
بله، این مورد هم بود. واقعیت این است که ما در واقع میخواستیم فضای خاص روایت را داشته باشیم و در عین حال ارجاعاتی به فضای روز هم داشته باشیم.
ذهنیت ما در مرحلهي نگارش فیلمنامه این بود اما بعد که با نقد منتقدان مواجه شدیم، خودمان هم پذیرفتیم که ایکاش این مورد را رعایت کرده بودیم و روایت را در همان لازمانی و لامکانی پیش میبردیم.
در زمان ساخت فیلم اما ذهنیتمان این بود که بد نیست ارجاعاتی به شرایط روز هم داشته باشیم.
- این احتمالا برمیگردد به همان وجه فیلمسازی شما که نمیتوانید نسبت به اتفاقات روز جامعه بیواکنش باشید!
به هر حال ما در روایت، کاراکتری با بازی ماهایا پطروسیان داریم که اساسا کارکردش ارجاع به همین مسائل روز جامعه بود. ما میخواستیم در لابهلای روایت یک تریلر جنایی روانشناسانه، ارجاع به مسائل روز هم داشته باشیم. به تعبیری میخواستیم فیلم باوجود سرد بودن، «خالی» نباشد.
- یعنی فکر میکردید یک فیلم اگر صرفا داستانی جنایی را روایت کند و نسبتی با مسائل اجتماعی روز نداشته باشد، فیلم ناقصی میشود؟
در شرایط امروز که سینمای اجتماعی در کشور فراگیر شده و گریزی هم از آن نیست و همه به سمت یک رئالیسم گاه افراطی رفتهاند، برای فیلمسازان گریزناپذیر است که در هر روایتی نشانههایی از مسائل روز اجتماع هم داشته باشد. ما تلاش کردیم در خفهگی این نشانهها را غلیظ نکنیم و خیلی ساده از کنار آنها گذشتیم.
- یکی از ویژگیهای قابل توجه خفهگی ترکیب بازیگران است؛ به نظر میرسد مثل همیشه و در كنار توجه به سینمای بدنه، نیمنگاهی هم به گیشه داشتهاید.
رای من همواره ارتباط فیلم با عموم مخاطبان مسئله بوده است. غیر از یک مورد که پیشتر هم به اشتباه بودن آن اعتراف کردهام
یعنی مجموعه فیلمهای «ستارهها»، در باقی آثارم همواره پاسخ مناسبی از مخاطبان گرفتهام؛ جایی کمتر و جایی بیشتر. فکر میکنم در مجموعه آثارم با بسیاری از بازیگران مطرح سینما کار کردهام و از منظر دیگر هیچ گاه هم فیلم بدون ستاره نساختهام.
حتی در فیلم قبلیام که یک کمدی شکستخورده بود هم اکبر عبدی، فرهادی اصلانی و ساره بیات را در ترکیب بازیگران داشتم. دربارهي خفهگی هم مطمئن بودیم که بازیگر اصلی زن فیلم باید یک چهرهي معروف باشد.
پیشتر هم با الناز شاکردوست کار نکرده بودم. پیشنهاد که مطرح شد، وارد مذاکره شدیم. شاکردوست مانند مهناز افشار در سالاد فصل، آمادهي همهجور ریسک بود و همین هم باعث شد که کار اینگونه از آب دربیاید.
- میتوان گفت دعوت از بازیگری مثل الناز شاکردوست در فیلمی با این سروشکل به این دلیل است که فریدون جیرانی هراس دارد به ساخت فیلم روشنفکری متهم شود؟
من که هیچ وقت از آن جنس فیلمها نمیسازم. نکته اما این است که هر وقت فیلمی سروشکلی متفاوت پیدا میکند، برای توصیف آن از اصطلاح «روشنفکری» استفاده میکنیم.
کما اینکه در یکی از برنامههای سینمایی تلویزیون هم مجری برنامه گفت بعد از تماشای خفهگی با خودمان گفتیم جیرانی هم روشنفکر شدهاست. من که معنی این حرف را نمیفهمم (میخندد)!
فکر میکنم از آنجا که فیلم روال و سروشکل متفاوتی داشت، این تصور به وجود آمده است. واقعیت اما این است که ما بهدنبال ساخت فیلم روشنفکری نبودیم.
- خفهگی برخلاف پیشبینیها در اکران هم با استقبال ویژهي مخاطبان مواجه شده است؛ خودتان چنین پیشبینیای نسبت به فروش این فیلم متفاوت در کارنامهتان داشتید؟
حتما نه، زمانی که نسخهي طولانیتر خفهگی که 120دقیقه بود در جشنوارهي فجر پخش شد، جوانترها از آن استقبال کردند اما اهالی حرفهایتر سینما برخورد دیگری داشتند
هرچند مستقیم نمیگفتند بد است اما تلویحا میگفتند که این فیلم در اکران عمومی فروش نخواهد کرد.
من هم با اعتمادی که به اهالی سینما داشتم، پیشبینی مناسبی برای اکران فیلمم در اکران عمومی نداشتم، البته امروز دیگر میدانم در این موارد نباید نظر اهالی سینما را ملاک قرار دهم!
- یعنی احساس میکنید نظر اهالی سینما الزاما منطبق بر واکنش و رفتار مخاطبان عادی در زمان اکران عمومی نیست؟
دقیقا همینطور است. اجازه دهید خاطرهای تعریف کنم. من تجربهي مشابهی از همین جنس زمان اکران جشنوارهای فیلم قرمز در سینما «آستارا» داشتم
سینمایی که مختص اهالی سینما بود و بعد از اتمام فیلم شاهد برخورد بسیار سردی از سوی سینماییها بودم. فیلم که تمام شد و از سینما آستار بیرون آمدم، شاهد برخورد بیروحی بودم حتي هیچکس نیامد جلو به من بگوید فیلمت خوب بود و میتواند یک اتفاق شود.
حتی سرمایهگذاری که 10درصد در فیلم شریک بود، همانجا داخل سالن با سرمایهگذار دیگر فیلم دعوایش شد که میخواهد سهمش را واگذار کند!
همان روز به سینما فرهنگ رفتم فیلم قرار بود برای مخاطبان عادی اکران شود. قرمز ساعت پنج عصر یک سانس نمایش داشت و وقتی من رفتم آنجا ساعت نه بود و با تعجب دیدم غلغله است!
- یعنی به فاصلهي همین دو سانس اکران، خبر فیلم قرمز به مخاطبان رسیده بود؟
گویا آنها که ساعت پنج فیلم را دیده بودند، دیگران را مطلع کرده بودند و دفتر جشنواره که در همان سینما فرهنگ مستقر بود، با شرایط عجیبی از درخواست برای تماشای فیلم مواجه شده بود!
حتی بسیاری از چهرههای سینما هم به واسطهي واکنشهای مردمی برای تماشای فیلم قرمز به سینما فرهنگ آمدند. در همان فضا بود که احساس کردم دنیای دیگری در میان اهالی سینما نسبت به دنیای مردم عادی وجود دارد.
دنیای نسل تازه و تفکر تازه که خیلی از ما با آن آشنا نیستیم و شناختی از آن نداریم. اصرار هم داریم در همان دنیای قدیمی خود زندگی کنیم!
منبع:همشهري جوان