كسب و كار نوين از مرگ هم يكي از همين پديده هاي نوظهور در جامعه ايراني است كه نياز به داشتن حق كپي رايت، رضايتنامه از متوفي و كسب اجازه از مراجع مختلف دارد. در سرزمين اموات كسب و كارهاي نوين پا گرفته است و كالاهاي مارك دار مزين به تصوير مردگان عرضه مي شود؛ از ساعت مچي و ديواري با ماركهاي شناخته شده با تصوير مردگان گرفته تا فروش ليوان هاي ماگ چاپدار با نقش مردگان گرفته يا دفترچه هاي يادداشت با كاغذ اوكراين و روس و بشقابهاي چيني برند ساخت كارخانجات معتبر اما مزين به تصوير مردگان همه و همه كسب و كارهاي جديد از مرگ در سرزمين اموات است.
سرزمين مردگان ديگر آن خوف گذشته را ندارد. نورپردازي و طراحي مدرن، مبلمان شهري، فضاي سبز، بنرهاي تبليغاتي با آن كيوسكهاي كوچك گلفروشي و ايستگاه مترو با آن رانندگان تاكسياش كه مسافران را به قطعات قديم و جديد تقسيم ميكنند، سرزمين اموات را به جايي قشنگتر تبديل كردهاند. زماني بود كه اگر ساعت از 5عصر ميگذشت، گرگوميش هوا خوف به دل آنها كه براي سركشي به مردگانشان رفته بودند، ميانداخت. ميگفتند «فضا سنگين است.» اما حالا ديگر نه از آن حوض فواره خون كه در ورودي بهشت زهرا نصب شده بود و در بدو ورود ترس به دل مراجعان ميانداخت خبري هست و نه ديگر آن فضاي سنگين ساعت 5عصر در گرگوميش هوا مراجعهكنندگان را به فرار از سرزمين اموات مجبور ميكند.
اينجا در اين نقطه جنوبي شهر تهران اتفاق ديگري در جريان است و كسبوكارهاي جديد از مرگ شكل گرفته است. سرزمين اموات ديگر نه فقط جايگاه مرگ كه جايگاه زندگي هم هست. مردماني در اين شهر نانشان را با سرزمين اموات آميختهاند. هر كدام به شكلي؛ يكي گلفروشي ميكند، ديگري قبرها را آب و جارو ميزند، آن يكي در حال چانهزني بر سر قيمت سنگ قبر تازه با عكس متوفي يا بدون آن، كسي هم هست كه صندلي اجاره ميدهد، مردي بابت صداي قشنگش پول ميگيرد، آن ديگري هم رستورانش را براي سياهپوشان درعزا آماده ميكند. اما جالبتر از همه كسب و كار مرگ در قطعه هنرمندان است.
قطعه هنرمندان يكي از زندهترين قطعات سرزمين مردگان است. اينجا ديگر خبري از مرگ نيست. پرويز شاپور با آن طبع شعري طنز بر سنگ قبرش نوشته است؛ «قلبم پرجمعيتترين شهر دنياست.» بعد هم يكي از همان تصاوير مورد علاقهاش را با يك قورباغه عجين كرده و بر سنگ قبرش حك كرده است.
جميله شيخي، هنرمند تئاتر و سينما مرگش را شبيه به يك صحنه تئاتر ديده است و روي آن نوشته ورود به صحنه زندگي، خروج از صحنه زندگي، بعد هم روي هر دو آنها يك تاريخ زده است. منوچهر احترامي استاد طنز و ادبيات كودك هم زندگي را زنگ تفريح خوانده است. او روي قبرش چنين آورده است؛ «زندگي زنگ تفريحي است مابين ازليت و ابديت» بعد هم آرام خفته است.
خسرو شكيبايي هم كه ديگر با آن موهاي لخت معروفش و عكس قشنگي كه روي سنگ قبرش گذاشته دو جمله براي بچههاي تهران و ايران نوشته است؛«زاده خاك پاك تهرون، مخلص تمام بچههاي ايرون». فكر ميكنيد منوچهر نوذري طنزپرداز مشهور راديو و تلويزيون ايران بر سنگ قبر خود چه نوشته است؟ او روحيه طنز خود را حتي براي جهان ديگر هم حفظ كرده است. نوشته؛: «زحق توفيق خدمت خواستم دل گفت پنهاني/چه توفيقي از اين بهتر كه خلقي را بخنداني.» از كنار همه اينها كه بگذريم داستان فردين و مرتضي پاشايي جالبتر است.
- مرگ ، كسب و كار من است
هواداران فردين همچنان پنجشنبهها و جمعهها بر مزارش حاضر ميشوند. تعدادي از آنها غرفه فروش محصولات فرهنگي فردين را هم بر مزار او راه انداختهاند؛ پوسترهاي فردين 5 هزار تومان، ساعتهاي مچي با تصوير او 25هزار تومان، بشقابهاي چيني با تصوير اين هنرپيشه هم 25تا 30هزار تومان قيمت دارند. ساعتهاي ديواري با تصوير او 30هزار تومان، ليوانهاي ماگ با تصوير او 15هزار تومان و جاسوييچيهاي او هم 5هزار تومان. تقويم و سررسيد با تصوير و زندگينامه او هم بر مزار اين بازيگر سالهاي دور سينماي ايران عرضه ميشود.
علي، فروشنده يك بوتيك در باغ فيض پونك است كه پنجشنبهها براي فروش محصولات فرهنگي فردين به قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) ميرود. او به همشهري ميگويد كه اين غرفه از 8سال پيش داير بوده و پول آن هم به مؤسسه خيريه كودكان بيسرپرست واريز ميشود.
جالب آنكه آنها حتي رضايتنامه خانواده فردين را براي فروش محصولات فرهنگي او بر مزارش گرفتهاند. علي ميگويد: يكي از رفقاي قديمي فردين رضايتنامه را از خانواده او گرفته است و با همين رضايتنامه هم سازمان بهشت زهرا به آنها اجازه دايركردن غرفه فروش محصولات فردين را به آنها داده است.
علي ميگويد: نزديك عيد كه مراجعان از شهرستان هم براي سركشي به اموات به تهران ميآيند فروش محصولات خوب است و روزهاي ديگر سال هم نه به خوبي عيد اما بالاخره اين محصولات فروخته ميشوند.اما خريداران چه كساني هستند؟ علي ميگويد: «فقط هواداران.»
خانواده اين هنرپيشه هم ظاهرا با فروش اين محصولات بر مزار هنرمند سالهاي دور سينما موافق هستند. اگرچه هم همسر فردين و هم فرزند كوچك او فوت كردهاند و در قطعه 43دورتر از اين هنرمند دفن شدهاند اما ظاهرا فرزند ديگر او هم با فروش اين محصولات مخالفتي ندارد.
براي گفتوگو با سياوش فردين پسر محمدعلي فردين با ناصر ملك مطيعي همدورهاي او در سينماي ايران تماس گرفتيم. چندي پيش شبكههاي اجتماعي در خبري ساختگي از مرگ ناصر ملك مطيعي خبر داده بودند. اما ملك مطيعي با آن شخصيت جالب مخصوص بهخود سرحال قول پيگيري براي تماس با رابط سياوش فردين را داد كه ميسر نشد. ملك مطيعي اما در يك جمله به همشهري گفت كه زنده و سرحال است و نميداند چرا برخي در شبكههاي اجتماعي دوست دارند او را مرده معرفي كنند.
- سلبريتيهاي مرده زير ذرهبين هواداران
5نفر مسئول فروش اجناس تزئينشده با تصوير فردين بر مزار او هستند. يكي از آنها هم طراح صحنه در تلويزيون است اما علي ميگويد كه بابت فروش محصولات منقش به تصاوير اين هنرپيشه هيچ دستمزدي دريافت نميكند چون احتياجي به اين كار ندارد. مجيد هم كه طراح صحنه بعضي هنرمندان است ميگويد كه تمام سود فروش اجناس يكجا به مؤسسه خيريه فاطمهالزهرا(س) پرداخت ميشود. اما همشهري در تماس با اين مؤسسه براي يافتن صحت و سقم اين ادعا به جايي نرسيد و روابط عمومي اين مؤسسه اعلام كرد كه نميتواند مشخصات خيّرين را به روزنامه همشهري اعلام كند.
سنگ مزار بعضي هنرمندان هم از سوي هوادارانشان مراقبت زيادي ميشود. آنها روي سنگ قبر بعضي را سلفون كشيدهاند و دورتادور آنها درا با گلهاي زرد و سرخ تزيين كردهاند. گلها را در ليوانهاي يكبار مصرف قرار دادهاند و پذيراي مراجعان براي فاتحهخواني بر مزار اين هنرمندان سينما هستند.
آنها حتي به زندگي خصوصي خانواده هنرمندان هم حساس هستند. مثلا يكيشان به همشهري گفت كه «خانواده يكي از هنرمندان ديگر كمتر بر مزارش حاضر ميشوند. يكي از اعضاي خانواده فرشفروشي را فروخته است و پولش را بهكار ساختوساز زده است. عضو ديگر خانواده هم كه بيشتر به گورستان ميآمد، حالا ديگر خيلي كم به مزار سركشي ميكند.» اين داستان سلبريتيشدن است. همه در زندگيات سرك ميكشند و جزئيات زندگي خانواده را نيز زير ذرهبين ميگذارند.
علي كه مسئول فروش اجناس يكي از هنرمندان است هنگام خداحافظي چندين بار تأكيد ميكند كه تمام فيلمها و عكسهاي هنرمند را دارد. به سراغ مزار مرتضي پاشايي خواننده جواني ميرويم كه بهدليل ابتلا به سرطان جان خود را از دست داد و مراسم تشييع پيكر او چنان برپا شد كه جامعهشناسها از تحليل چرايي فراواني جمعيت براي تشييع او بازماندند. سيدمحمد بهشتي، رئيس اسبق سازمان ميراث فرهنگي، رئيس كنوني پژوهشگاه ميراث فرهنگي و گردشگري و مديرعامل سابق بنياد فارابي يكبار در گفتوگو با همشهري اعلام كرد كه پديده مرگ پاشايي از آن موضوعات نوظهور در ايران است كه بايد بررسي شود. او گفت: نبايد جامعهشناسها و تصميمگيرندگان با تحليل پديده مرگ پاشايي و اينكه چه ميشود كه ناگهان جمعيتي انبوه براي تشييع يك خواننده جوان پاپ كمتر شناختهشده اينچنين به خيابانها سرازير ميشوند، جامعه را محكوم كنند بلكه بايد به بررسي چرايي پديدههاي نوظهور بپردازند.
- رضايتنامه از خانواده هنرمندان متوفي
مرتضي پاشايي از آن پديدههاي نوظهوري بود كه در مرگش نمود يافت و جامعهشناسها و تحليلگران مسائل اجتماعي را مبهوت جمعيت انبوهي كرد كه تا مدتها در همين شهر تهران و شهرهاي ديگر كشور كلاه او را بر سر ميگذاشتند و سعي داشتند پس از مرگش با او همزادپنداري كنند.
حالا غرفه مرتضي پاشايي هم بر مزار او برپا شده است، ساعتهاي مچي، بشقاب و پوستر و تقويم و حتي كلاههايي كه او بر سر داشت بر مزار او به هوادارانش فروخته ميشود.مردي كه حدود 50سال دارد و بر مزار پاشايي، غرفه فروش اجناس او را برپا كرده است،چندان تمايلي به توضيح دادن كار خود ندارد. وقتي موضوع رضايتنامه از خانواده را با او مطرح ميكنم برافروخته ميشود و با تندي ميگويد؛ هنوز نميداني در اين مملكت هر كاري كه بخواهي كني نياز به مجوز داري؟ هنوز نميداني كه براي گرفتن يك گواهينامه بايد چندماه پيگير باشي؟ اوكمتر از 2سال است كه بر مزار پاشايي آمده است و اقدام به عرضه اجناس منقش به تصاوير اين خواننده جوان پاپ كرده است. ناراحتي او از سؤالها موجب شد از كنارش به آرامي بگذريم و بعد با پدر مرتضي پاشايي تماس بگيريم.
ناصر پاشايي، پدر مرتضي پاشايي پس از مرگ فرزندش تلاش خود را براي زندهماندن نام و خاطره او بيش از گذشته بهكار گرفته است. او گفتوگوهاي رسانهاي زيادي درباره فرزندش انجام ميدهد و همچنان نام او را در رسانهها و خاطره جمعي هوادارانش زنده نگهداشته است.
ناصر پاشايي در پاسخ به سؤالات همشهري درخصوص چگونگي شكلگيري كسب و كار فروش اجناس منقش به تصاوير فرزندش در قطعه هنرمندان در بهشت زهرا(س) ميگويد: «مردي كه اجناس فرهنگي مربوط به مرتضي را در قطعه هنرمندان ميفروشد از روز اول تدفين او تصاوير مرتضي را بر مزار او در اختيار هوادارانش گذاشت. او بازنشسته يكي از ادارات است و از مدتي پيش نيز محصولات فرهنگي مثل عكس و پوستر و تقويمهاي مربوط به مرتضي را آنجا ميفروشد. سال گذشته بود كه از شهرداري و سازمان بهشت زهرا نامهاي آورد كه بايد حتما رضايتنامه خانواده را براي اين كار ميداشت. من هم امضا كردم و او نامه را تحويل بهشتزهرا داد. از روز اول هم بر مزار مرتضي مستقر شد و شروع به فروختن پوسترها كرد.»
خانوادهها از سود فروش اجناس مرتبط با ازدسترفتگانشان سهم دارند؟ درباره اين موضوع از پدر مرتضي پاشايي پرسيدم. ناصر پاشايي ميگويد: «ما تاكنون هيچ عايداتي از محل فروش اين اجناس نداشتهايم. خودمان هم اين را نخواستيم. پيشنهادي هم نبود. از روز اول اين آقا شروع به فروش پوسترها كرده بود و ما هم با كار او مخالفتي نداشتيم. چون يك بنده خدايي نياز به زندگي بهتر دارد. چرا بايد جلوي درآمد او را از مزار مرتضي بگيريم؟»
پدر مرتضي پاشايي ميگويد كه اين خواننده جوان پاپ كه در سنين جواني از دنيا رفت، طرفدارهاي خاص خود را داشته و دارد و پوسترهايش را هم آنجا ميفروشند. اين اقدام ميتواند در زنده نگهداشتن ياد هنرمندان مؤثر باشد. آنجا البته عكسهاي زندهياد تختي را هم ميفروشند و اين موضوع فقط مختص مرتضي پاشايي نيست.
ساعت از 5گذشته است، قطعه هنرمندان چنان زنده است كه گويي هيچيك از آنها نمردهاند و هنگام خواندن سنگ نوشتههايشان هم كنارمان ايستادهاند. پس بيدليل نيست كه منوچهر احترامي روي سنگ قبرخود نوشته است؛ «زندگي زنگ تفريحي است مابين ازليت و ابديت.» خودش اين جمله را برايتان در قطعه هنرمندان وقتي روي سنگ قبرش را ميخوانيد دكلمه ميكند.
سرزمين مردگان ديگر آن خوف قديم را ندارد. گرگ و ميش هوا هم كه شروع شود بازهم فضا سنگين نميشود. شايد نوشته روي سنگ قبر شكرالله رفيعي طارمي پيشكسوت هنر عكاسي و سينماي ايران بهترين توصيف از سرزمين كنوني مردگان باشد كه«...در باغ زمان تنها نشديم.»
چهره هاي هنري حتي با رفتن به جهان مردگان هم از زير ذرهبين هوادارانشان خارج نميشوند. شايد اين هنر زنده ماندن است. آنها هر اندازه كه در دوران حيات از دوربين علاقهمندان و حلقه هاي هواداران خود خلاصي ندارند پس از مرگ نيز ذره بين هوادارانشان خود و خانوادهشان را رها نميكند. شايد به همين دليل است كه در گورستان بزرگ تهران بر مزار هنرمندان نامي كشور زمزمه هايي از خانوادهشان را هنوز با گذشت دهها سال از مرگشان مي شنويم و برخيها تاريخ شفاهيشان را سينه به سينه نقل ميكنند. هنرمندان هميشه محل كسب درآمد گروه هاي حاشيهاي هستند. از آن دستفروشي كه تصوير 40 سال پيش يك هنرمند را ميفروشد تا آن كاسبي كه بر مزارشان كالاهاي منقش به نام و تصويرشان را مي فروشد و از آن ارتزاق مي كند، همگي صاحب كسب و كارهاي حاشيه اي يك نام هستند؛ كسب و كاري كه نياز به رضايت و مجوز دارد. با اين كسب و كار هنرمندي كه پس از مرگ تبديل به يك ليوان ماگ مي شود يا قطعه اي از يك جاكليدي، يا پوستري بر ديوار و دفترچه يادداشت روزانه، شانس زنده ماندن را داشته است.