و نمیدانم اینروزها منقرض شدهاند یا چیزی تهوتویشان مانده است.
از قضا بين اسناد دهه40 كه ميگشتم شعر كاكوها را پيدا كردم؛ تصنيفي از شيرازيهاي رند كه براي داغكردن بازار صادرات گربههاي خود، دوبيتيهاي تبليغاتي اينشكلي را قاطي فولكلور ميكردند. روزنامه اطلاعات 15بهمن 1340 را هم پيدا كردم كه خبرنگارش گزارش ميداني مفصلي فرستاده بود از خريداران متمول گربههاي شيراز و صادراتشان به بحرين و كويت كه گربهها را روي هوا ميزدند.
داستان از آنجا شروع شد كه مسافران شيخنشينهاي خليجفارس وقتي براي ديدار از شهر حافظ به اين بلد پا ميگذاشتند، برگشتني هر كدام چند تا گربه ملوس شيرازي هم زير بغلشان زده و در مرغهاي آهنينبال به خانه و كاشانهشان ميبردند؛ حالا يا براي سوغاتيدادن يا تجارت گربه! هر گربه ملوس شيرازي هم بين 3 تا 4 هزار ريال فروش ميرفت كه با اين پولها ميشد مثلا يك خانه فسقلي هم خريد. گربه براق شيرازي، گربهاي درشتهيكل بود با دمي بلند و نرم مثل روباه (شايد چيزي مثل گربههاي پرشين امروز) كه دل از عارف و عامي ميربود و تصنيفي كه كاكوهاي خوشذوق شيرازي برايش ساخته بودند به بازارسياه نيز دامن زده بود؛ «گربهاي دارم براق، ميرود شهر عراق، ميآرد روغن چراغ، ميچيند دور اتاق». فقط اين دور اتاق چيدنشان را نميدانم چطور ميچيدند!
2- فكر نكنيد اين جشنهاي هالووين كه تا چند روز پيش در شهرهاي اروپايي قيامت كرده بود فقط مختص آنهاست؛ ما خودمان تا همين ديروز پريروزها كلي كارناوال در تهران داشتيم كه اگر ميديدي قالب تهي ميكردي؛ بلكه يك چيزي هم آنورتر. نمونهاش را در عكسهاي جرايد روز سهشنبه 9 آبانماه 1346پيدا كردم؛ كارناوالي كه توسط وزارت فرهنگ و هنر وقت راه ميافتاد طوري كه خيابانهاي تهران را بهشدت قفل ميكرد و شيرتوشير غريبي راه ميانداخت. در اول صف كارناوال، آشوريهاي مقيم تهران راه ميافتادند و پشت سر آنها كارناوال ورزشكاران باستاني به ميدان ميآمد كه جذابترينشان ايستادن «هامازاسب» توي قفس شيران روي ارابهاي بزرگ بود كه باعث ميشد مردم كَل بكشند. آنگاه اتولهاي روباز هنرپيشگان بود كه غوغا به پا ميكرد.
روزنامه اطلاعات 11آبان درباره شلوغيهاي اين كارناوال نوشته كه «اول قرار بود نقارهزنها جلوي همه باشند كه آشوريها جلو افتادند. بعد، حدود نيمساعت خلقالله را توي خيابان فردوسي معطل كردند تا شترها را جلو بيندازند. در اين گيرودار مردم داخل كارناوال شدند و اوضاع به هم خورد. مدتي وقت تلف شد و پليس زحمت كشيد تا مردم را از كارناوال بيرون كند. بعد هم بين كارناوال ورزشكاران و آشوريها فاصله افتاد. در اين فاصله تاكسيها و اتوبوسها جا گرفتند. چون كارناوال پشت سر هم نبود مردم خسته شدند و عدهاي ول كردند و رفتند. قواي انتظامي كم بود، فشار جمعيت راه عبور فيلها و شترها و آدمها را بسته بود و تريليهاي 16چرخ و غولپيكر، راه عبور نداشتند. مردم از اتومبيل هنرپيشهها بالا ميرفتند. خلاصه چون وضع منظم نبود، كار به معطلي و تاريكي و خستگي كشيد». كارناوال اگر ميخواهي، بيا طهران دهه40 پيش هامازاسب! منتظرتم. فقط حيف كه من از بار شتر سنگينترم امشب!
3- توي خنزرپنزرهاي آرشيوم كه ميچرخيدم دنبال اين افتادم كه قديمها اصناف چقدر ماليات ميدادهاند و پشتبندش سند خوشگلي از حدود 152سال پيش پيدا كردم. لابد اين را هم مديون ارنست هولتز هستم كه در اداره پست ايران كار ميكرد و مالياتبندي سالانه مشاغل در سال1244 را اينشكلي مكتوب كرده است: «دباغ: 75تومان در سال؛ بقال يا عطار: هزار و 200تومان؛ ميوهفروش: 2هزار و 500تومان؛ داروغه: 300تومان؛ تحصيلدار: 30هزارتومان؛ مالالاجاره دكانهاي شاهي: 700 تا 800تومان، دكانهاي ديگر، هر دكان 5قران؛ ماليات منزل: يك تا 5قران؛ سبزيفروش: 350تومان؛ شيرينيفروش: 550تومان؛ شيرهفروش: 40تومان؛ مردهشور: 20تومان؛ پالاندوز: 110تومان؛ توتونفروش: 150تومان؛ روغنكش: 2هزار تومان؛ آجيلفروش: 300تومان؛ آهنگر و ميخچي و نجّار هيچ مالياتي نميپردازند؛ دواساز 700 و قصاب 600تومان؛ كلاهدوز: 100تومان؛ مسگر: 45تومان؛ نانوا: هزار تومان؛ آسيابان: 200تومان؛ كفشگر: 250تومان؛ تنباكوفروش بابت هر خروار: 3 قران و نيم؛ ترياكفروش بابت هر صندوق: 11قران... و رقاص و مطرب از بابت هر تومان درآمد، يك قران ماليات ميپردازند».
از بين اين مشاغل اكنون پيشههايي چون دباغ، داروغه، شيرهفروش، پالاندوز، توتونفروش، روغنكش، كلاهدوز، آسيابان، تنباكوفروش، ترياكفروش، رقاص و مطرب، يا ورافتاده و غيب شدهاند يا اينكه ماليات نميدهند. مطمئنم 152سال بعد نيز حرفه روزنامهنگاري ما منقرض خواهد شد و لابد يك تاريخنگار چموش مثل خودم، آنروز درباره حرفه سياه امروز من خواهد نوشت: «خبرنگاران دهه90 ايراني كه از شندرغاز حقوق خود كلي ماليات ميدادند، به تاريخ پيوستند». به اميد آن روز!