هرگاه از بام تهران اين كلانشهر را نگاه ميكني برجها را همچون خانه مورچگان رديف ميبيني و با ذهنيتي كه از طهران قديم داري ياد زمينهاي خاكياش ميافتي كه در اين نيمقرن چقدر راحت تبديل به برج و بارو شدهاند.
ميدان مشق، موزه ايران باستان شده است. زمين لنج به دانشگاه اميركبير تبديل شده است؛ همان زميني كه اولين پيروزي تيم تهران در برابر انگليسيها در آنجا اتفاق افتاد و خيليها چشمشان به اشك و سينهشان به غرور ميهمان شد كه ببينيد پيشرفت ما در اين چند سال چقدر برقآسا بوده كه بنيانگذار فوتبال دنيا (انگليس) را هم برديم!
آن سالها قدرت فوتبال تهران در دست تيمها و كلوپهاي ايران، كوهستان، طوفان، شعاع، اسپرت ارامنه، رويينتن و اجتماعيون بود و جوانهاي تهران با صاف و صوف كردن ميدانهايي در حوالي زمينهاي آب سردار و دروازه دولت به پيش ميرفتند و صد البته زمين خاكي سلطاني در حومه منيريه نيز به ميدان لنج اضافه شده بود و همه جاي تهران قشقرق فوتبالي جوانها به آسمان ميرفت. كانونهاي خودكار فوتبال كه به همت بزرگترهاي محلهها راه ميافتادند جوانهايي را به ميدان ميكشاندند كه فوتبال را رويايي براي پرواز تلقي ميكردند.
در زمين چهارصددستگاه، به همت حسنآقا حبيبي، بچههاي محله شرق تهران، نسلي بيبديل تحويل جامعه ميدادند و حسينآقا فكري در زمين شماره سه شهباز به استعدادسازياش ادامه ميداد. همچنان كه بچههاي اختياريه نيز در شمال تهران براي خود غولي شده بودند. حسنآقا با نفوذي كه در شهرباني داشت چند ريوي پر از سرباز به محله ميكشاند تا زمينشان را صاف كنند. كمي پايينتر از چهارصددستگاه در زمين نادر، نادر لطيفي بچههاي محلهاش را براي نبردي سينه به سينه با نهنگهاي تهران آماده ميكرد. در تهراننو علي كاظمي و رفقا در زمينهاي خاكي محشر بهپا ميكردند و در نارمك و تهرانپارس نيز عمورجب فرامرزي و دوستانش ميجنگيدند تا نسلي را از زمينهاي خاكي تحويل فوتبال باشگاهي بدهند. رسول مددنوعي و برادران ابوطالب در راهآهن قيامت بهپا ميكردند و نايب روييندل در نازيآباد.
شاغلام و حاجفرضي در خزانه، مصطفي الهي در زمين عارف. انگار كه ناف تهران را در زمينهاي خاكي بريده بودند. آنها زمينها را خود گچ ميريختند و لباسها را خود ميشستند و توپها را خود باد ميكردند و اقتصاد تيمي به وسيله سيستم خودگردان محلاتي اداره ميشد. ابتدا در سالهاي نخست هر تيمي كه به محلهاي ميباخت بايد سند دستي ميداد كه نتيجه بازي را واگذار كرده و اين اسناد دست اول و پر از كركري كه هويت تيمهاي محلاتي را تشكيل ميداد، در صندوقچههاي بزرگترهاي تيم نگهداري ميشد. هنوز بچههاي كيان و نادر و طوفان تهراننو و چهارصددستگاه و اساس نازيآباد و ارامنه از اين سندها زياد در خانه دارند كه گواه پيروزي و برتري محلهاي بر محلهاي ديگر است.
ياد زمين طوفان در ضلع جنوبي جاده دماوند (نرسيده به سهراهي تهرانپارس و درست روبهروي گرمابه تهرانپارس) بهخير، كه به علت مجاورت با پاسگاه ژاندارمري به زمين پاسگاه هم معروف بود. زميني كه در كنارش يك شير آب فشاري قرار داشت كه بازيكنهاي تشنه و هلاك، دهن به آن ميچسباندند و مشت مشت آب مينوشيدند و لعنت بر يزيد ميگفتند.
ياد زمين ميدان گرگان بهخير. سه روز در هفته در اختيار آخيشجان بود و سه روز در اختيار حسين كبيري. تيم كبيري شهيدصحرايي نام داشت و تيم آخيشجان با نام كاوه به ميدان ميرفت، اما بعد از شهادت سه تن از بازيكنانش به تيم «سه شهيد» معروف شد. زميني كه كسبه محل -از تافتوني تا ساندويچي- كمكشان ميكردند تا هزينههاشان را ير به ير كنند. البته بازيكنان تيم پرسپوليس هم گاه با تيم ياران گلچين در اين ميدان به زمين ميرفتند و مردم براي ديدن چهرههايي چون علي پروين، ناصر محمدخاني، محمد پنجعلي، عباس كارگر، محمد مايليكهن، روحالله عبادزاده، گلا يوحنا و حميد درخشان قبض روح ميشدند. زميني كه بعدها توسط بنياد شهيد به خانههاي سازماني تبديل شد و خاطرات جوانهاي دهه پنجاه تا شصت در زير خروارها تيرآهن ماند.
ياد زمينهاي ارامنه بهخير- زمينهاي تكش، رافي، و «درو» از ميدانهاي خاكي منطقه شرق تهران (حدفاصل تهراننو تا پدرثاني و وحيديه) تيمهاي درو، آني، ماسيس و رافي متشكل از بچههاي مسيحي ميدرخشيدند و سپس آنها را دودستي راهي تيمهاي آرارات يا تيم ملي ميكردند. زمينهايي كه روي فرمان يك تراشكار برجسته به نام روبيك اميرجانيان ميچرخيد. بچههاي باصفاي تيمهاي ارامنه كه با پول توجيبيشان از مغازه جديكار كفش ميگرفتند هنوز خاطرات آن روزها را دارند كه هر وقت كفششان نياز به وصله پينه داشت به وسيله «هامازاسب» پرورش اندام معروف مسيحي تعمير ميشد. آن روزها همه برادر خوني همديگر بودند.
ياد زمين شماره سه بهخير. بنا شده به دستهاي تواناي استاد حسين فكري، مردي كه اولين راهيابي ايران به المپيك در زمان مربيگري او در تيم ملي رخ داد. مردي كه كنار كوچينگ و هدايت تاكتيكي تيم ملي، هرقت لازم ميشد پيراهنهاي تيم ملي را به دست خود در وان حمام اردوي تيم ملي ميشست كه گزندي به بودجهاش نرسد. استادي كه وقتي منزلش در پشت مسجد سپهسالار بود در زمين خاكي شماره سه، تيم تهرانجوان را پايهگذاري كرد و همو بود كه بسياري از توپچيهاي جوان منطقه شرق تهران را به تيم ملي رساند.
ياد زمين شماره پنج بهخير -باقيمانده از قبرستاني در خيابان مولوي- پشت انبار گندم كه وقتي توپچيها روي استخوانهاي پوسيده مردگان برگردان ميزدند نك و نال اجنه در فضا منتشر ميشد. چه خاطرات بيبديلي از آن ميدان بهجا مانده است. از سرايدارش مشمرتضا ليناسي. از گلريهاي آقاجلال كشميري افتخارآور بزرگ دووميداني كه در همين زمين گلري ميكرد و دل از عوام و خواص ميربود.
ياد زمين شماره پنج بهخير، كه ميزبان نسل اول فوتبال ايران بود. عباس تنيدهگر معروف به عباس سياه كه شوتهايش غوغا بهپا ميكرد و هر وقت سرپرستان تيم ملي را ميديد التماسشان ميكرد كه برويد ستارههاي انگليس و آلمان و چك و روس را بياوريد با من مسابقه شوت بدهد تا ببينيد چه شكلي مريضشان ميكنم. زمين شماره پنج بايد بوي عباس و مشمرتضا و جلال را بدهد. بوي منصور اميرآصف را. بوي صدري ميرعمادي كه كيان را روي بازوان نحيفش نگه داشته بود. بوي حسن امينبخش استاد دانشكده تربيتبدني را، بوي آقابيژن معتمدي ستاره شلوغ و باوفاي دهه چهل كه بعدترها رئيس هيات تهران در زمان آتاباي شد.
ياد زمين شماره هشت بهخير- زمين متعلق به عليآقا الهي. كاشف فروتن، قليچ و پروين. ميدان خراسان. كيان عزيز. زميني متعلق به بچههاي اهل دل جنوب شرق تهران. زميني كه دو تا كاپيتان تيم ملي تحويل فوتبال ايران داد. زميني كه جواني علي پروين، عليرضا حاجقاسم، پروير قليچ، امير حاجرضايي و قاسم پناهگر در آن تباه شد. زمين خود بايد دهان باز كند و از خاطرات و ضدخاطراتش بگويد. زميني كه بچههاي كوچه برق اديسون نسل سوم ستارههاي اين ميدان بودند. بچههايي چون حميد عليدوستي. هادي آهنگران.
ياد زمين نپتون بهخير- متعلق به نادر لطيفي. سردسته توپچيهاي تخس. در روزگاري كه دروازه دولاب صيفيكاري شده بود، بچهها صاف و صوفش كردند و اسمش را گذاشتند نپتون. همان بچههايي كه وقتي علي داناييفرد در زمين ششنفره تاج در خيابان ايرانشهر جام وسپا را برگزار كرد رفتند سوم شدند و چندي بعد كه زمين نپتون را بساز بفروشها نابود كردند عليآقا قبول كرد كه يك جلسه از زمين تاج را به آنها اختصاص بدهد و با نام تيم فرختاج در مسابقات شركت كنند. آنها عدل زدند و دوم شدند و به مسابقات دسته يك باشگاههاي تهران راه يافتند.
ياد زمين چهارصددستگاه بهخير- بازيكنسازترين زمين خاكي تهران قديم. متعلق به حسنآقا حبيبي. سلطان چهارصددستگاه. بچههاي چهارصددستگاه نيروي هوايي هفتهاي يكريال حق عضويت ميدادند كه با آن نيز توپ توپ پارچه ميخريدند و مادر حسنآقا پيرهن يكشكل و يكرنگ تيمي براي بچهها ميدوخت. قبل از آنكه توپهاي سوزني جور شود توپهاي فينتيل استفاده ميشد كه پدر كله بازيكنها را درميآورد و همهشان را زخم و زيلي ميكرد.
ياد زمين قيايي بهخير... زمين سنگباران، زمين شني و بيابان زغال، زمين گود ميثاق و باغ آذري، زمين اساس نازيآباد، زمين شماره چهار اكبرآباد، زمين هفتدستگاه، زمين گودحسين نفتي، زمين گيوهچيها، زمين شهرري، زمين چهارديواري، زمين ميلان، زمين اختياريه، زمين حسنآباد زرگنده، زمين البرز، زمين قيطريه، زمين بستان، زمين آرمن، زمين پاكستانيها... از هر كدامش دو سطر خاطره بگويم يك كتاب ميشود. كتابي بيطالع و بيمخاطب كه به لعنت شب نميارزد.
نظر شما