سال 1997 سازمان هوافضاي آمريكا (NASA) يك فضاپيماي معظم 5تني را به طرف سياره زحل (سياره حلقهها) روانه كرد. اين فضاپيما را «كاسيني» ((Cassini نام نهادند! بعد از 20 سال مأموريت پرافتخار، ناسا چندروز پيش او را مجبور كرد كه به جو زحل (كيوان) شيرجه زده، خود را با سرعت 120هزار كيلومتر در ساعت نابود كند. نگراني ناسا از اين بود كه باتريهاي حاوي راديواكتيو كاسيني فضاي زحل را آلوده كند.
وقتي اين كار انجام شد و كاسيني منهدم شد دانشمندان كه 20 سال از عمر خود را صرف مشاهده و مطالعه آثار كاسيني كرده بودند، اشك در چشم داشتند و با افسوس گفتند جاي كاسيني در مدار كيوان تا ابد خالي خواهد بود. من فكر ميكردم كه يوزپلنگ تا ابد دشتها و بيابانهاي ايران را درمينوردد. آنها را در حال دويدن ديدهام. خدايا چه باشكوه بودند؛ پارك ملي «خارتوران» با دانشجويان علامه بودم. در كسري از ثانيه از غرب آمدند و جاي پاي آنها خاك بلند شد و در شرق از ديد ناپديد شدند. با خودم فكر كردم، خدايا در اين بيابان برهوت كه چيزي پيدا نميشود كه اينها بخورند و تازه اگر مثلا خرگوشي پيدا شود، اينها با چه زحمتي بايد آن را بگيرند و آيا از نظر انرژي بهاصطلاح صرف ميكند كه كلي انرژي مصرف كنند و يك خرگوش نحيف گيرشان بيايد؟
همين مسئله يعني كاهش شديد طعمه موجب تنگشدن عرصه بر يوزپلنگ شده است. شواهدي داريم كه يوزپلنگ از زيستگاه خود كه دشتهاي وسيع و سطحي است. به دامنه كوهستانها و ارتفاعات گذر كرده و آنجا گرفتارپنجه و دندان پلنگ شده است، پلنگ پرقدرت و كمينگر است و يوز دونده. دانشجويان پرسيدند؛ آقا دنبال چي ميگردي، آفتاب صورتت رو سوزوند، ما هم با گرما و تشنگي چندان خوش نيستيم، مجبور شدم توضيح بدهم؛ گفتم ما به دنبال چيزي ميگرديم كه اكنون بهراحتي يافت مينشود.
«گفتند يافت مينشود گشتهايم ما، گفت آنچه يافت مينشود آنم آرزوست». يوزپلنگ روزي، روزگاري در هندوستان، عربستان، تركمنستان و شمال آفريقا يافت ميشد بهطوري كه در كل آسيا، در همه جا بهغير از ايران ناپديد شده و بهجاست كه اكنون يوزپلنگ آسيايي را يوز ايراني بناميم. در ايران نيز در نقاط بياباني و استپي ايران مانند پارك ملي كوير، پارك ملي گلستان، موته اصفهان، بافق يزد و پارك ملي بهرامگور در فارس مشاهده شده ولي به مرور تعداد مشاهدات در همه اين مناطق كاهش يافته. بنده دو عموزاده (يعني يوزآفريقايي و نيز يوز ايراني) را ديدهام. تفاوت چنداني با هم ندارند فقط در بسياري از موارد خط اشك كه دوطرف بيني يوز از ناحيه چشم كشيده شده تا انتهاي بيني ادامه دارد، نه درهمه موارد!
يوزپلنگ در محيطزيست خود، مجموعهاي از خصوصيات را دارد كه زندگي را برايش آسان ميكند. از كجا شروع كنم؟
استتار؛ در طبيعت 3 كلاس از جانوران وجود دارند. كلاس اول آنهايي هستند كه شمارش آنها ساده است و به همان تعداد كه هستند ديده ميشوند يك بركه با تعدادي مرغابي را در نظر بگيريد. تعداد واقعي آنها را ميتوان شماره كرد. دسته دوم آنهايي هستند كه كمتر از آنچه هستند شمارش ميشوند؛ مانند يوزپلنگ آنها استاد استتار هستند. يكبار بنده با يك يوزپلنگ مواجه شدم و وقتي كه از زير بوته برخاست و فرار كرد، پشت بدن او را ديدم. همين و بالاخره دسته سوم آنهايي هستند كه بيش از تعدادي هستند كه شمارش ميشوند. مثلا قرقاولهاي نر در نقاط مختلف آواز ميخوانند و به نقطهاي ديگر ميروند و سرشماريكننده گيج ميشود كه تعداد واقعي آنها چندتاست؟ چون قرقاولها زير پوشش گياهي ضخيم حركت ميكنند، از طريق صدا بايد آنها را شمارش كرد.
برگرديم سراغ يوزپلنگ؛ پوست يوزپلنگ كامل همرنگ خاك كوير و بيابان است. رنگ خاكي متمايل به كرم و قهوهاي كه توسط لكههاي سياه توپر، نقطهگذاري شده همرنگ ريگ و شن بيابان. اين نقطهها سراسر بدن، دم، گردن و صورت يوز را پوشانيده. چشمان يوز فاقد سفيدي است و برق نميزند (برخلاف چشم انسان كه سفيدي آن از دور پيداست). رنگ چشم يوز قهوهاي مايل به قرمز است و مژههاي بلند از آن حفاظت ميكنند.
يوز دستهايش را ميكشد و سر كوچك خود را بين آنها ميگذارد و بدن را حتيالمقدور روي زمين پهن ميكند و بيحركت مدتها آفتاب ميگيرد. در اين حالت حتي از نزديك قابل تشخيص نيست.
سرعت؛ بهنظر ميرسد كه يوزپلنگ تمام تخممرغهاي خود را در يك سبد گذاشته؛ سبد سرعت. يعني براي آنكه بهسرعت حدود 110كيلومتر بر ساعت برسد، بسياري از خصوصيات خود را تغيير داده است. دونده سرعتي را تصور كنيد كه تمام ساختار بدني خود را با سرعتگرفتن منطبق كند.
يوزپلنگ سريعترين جانور چهارپاست. آزمايشهاي انجامشده نشان ميدهند كه يوز با سرعت 110كيلومتر با گامهايي (فاصله دو پرش) برابر 7متر ميتواند حركت كند ولي بيش از 30ثانيه نميتواند اين سرعت را حفظ كند. تجمع اسيدلاكتيك در عضلات موجب خستگي مفرط براي جانور، ميشود و بايد نيمساعت استراحت كند و تندتند نفس بزند تا براي حمله بعدي آماده شود. مطالعه شده كه در هر 5حمله يكبار موفق به شكار ميشود! بهحالت خزيده خود را به طعمه نزديك ميكند و ناگهان بهطور انفجاري حملهور ميشود. يوهان گرايف- فوتباليست هلندي- با حركت بدن خود حريف را فريب ميداد، بدنش را به يك طرف متمايل ميكرد و پاهايش در جهت مخالف حركت ميكرد.
اما كدام عواملي موجب توانايي يوز به دويدن با سرعت بالا ميشود؟
اول طول دست و پا؛ طول دستوپاي يوز حدود يكسوم بيشتر از سگ هموزن او است يعني اگر يك سگ 30كيلويي دست و پايش 60سانتيمتر طول داشته باشد، يك يوز با همان وزن پاهايش 90سانتيمتر و بيشتر است. قلب و ريههاي بزرگ نيز موجب ميشود تا هنگام دويدن خون و اكسيژن بيشتري به بدن يوز برسد. حفرههاي بيني يوزپلنگ بسيار فراخ است و وجود پوزه موجب طولانيشدن درازاي بيني ميشود. اين موضوع موجب جذب اكسيژن بيشتر هنگام دويدن ميشود و در ضمن قدرت بويايي يوز را تقويت ميكند. فراخشدن حفرههاي بيني موجب كوچكشدن دهان و دندانها ميشود. دندانهاي يوزپلنگ ريز، يكدست و زيبا هستند ولي فاقد قدرت گوشتخواران ديگر مانند پلنگ يا كفتار است. ولي دليل اصلي سرعت بالاي يوز را بايد در ساختار و انعطافپذيري ستون فقرات يوزپلنگ جستوجو كرد.
ستون فقرات يوزپلنگ بهقدري انعطافپذير است كه در يك لحظه كه دستها و پاهاي يوزپلنگ نزديك همديگر قرار ميگيرند، ستون فقرات شبيه عدد 5معكوس ميشود و لحظه ديگر كه دستها و پاها از همديگر فاصله ميگيرند ستون فقرات بهصورت يك خط مستقيم و مقعر درميآيد. ستون فقرات آن بهقدري قابل انعطاف است كه هنگام جهش پاهاي يوز جلوتر از دستهاي او قرار ميگيرند. اين لحظهاي است كه ستون فقرات بهصورت 5معكوس درميآيد!
به مجموعه اين خصوصيات قدرت بويايي، شنوايي و بينايي را بيفزاييد و آنوقت يك موجود بينظير با زيبايي بيبديل و قدرتهاي يكتا خواهيد داشت كه براي طبيعت و حفظ تعادل آن كار ميكنند!
در ايران تعداد كل يوزپلنگهاي آسيايي بهعقيده برخي 50 و به عقيده بنده حدود 100قلاده بيشتر نيست. اگر يك گونه جانوري منقرض شود بايد زمين ديگري خلق شود و ميليونها سال بگذرد تا جانوري مانند يوزپلنگ بهوجود بيايد.
بهنظر شما حيف نيست جانوري با اين قابليتها را از دست بدهيم؟