شب یلداست هوای غزلم توفانی است وضعیت در تب این حال و هوا بحرانی است

درشب عيد تمام غزلم غمبار است

سر و سامان دلم بر سر بي‌ساماني است

 

خانه‌ي قلب من انگار به نام تو شده

اين تصرف به خدا که همه‌اش عدواني است

 

زلزله در همه‌ي بند به بندم پيداست

دست من هم شده سرپل و دلم کرماني است

 

خانه‌ام از سر عشق تو چه ويران شده است

عمليات نفس‌هات بسي عمراني است

 

بند‌بند غزلم جمله اسير تو شده

غزلم در خود تو در نفست زنداني است

 

شايد اين‌بار بگويم که دگر عشق بس است

حال و احوال همه قافيه‌ها باراني است

عليرضا هداوندسوري

17ساله از ورامين

 

تصويرگري: ياسمين بابازاده، 17ساله از تهران

 

  • سس گوجه‌فرنگي

حاشيه نمي‌روم

رك و پوست كنده

مثل يك سيب‌زميني

-آماده براي سرخ شدن-

من، نمي‌خواهم بزرگ شوم

هليا معيري‌فارسي، 16ساله

خبرنگار افتخاري از لاهيجان

 

  • بعد از تو

بعد از تو

پنجره‌ها را باز مي‌‌گذارم.

مهم نيست چه‌قدر دوري،

هواي نفس‌هاي تو

همه‌جاي شهر جريان دارد

مهسا بابايي، 16ساله

خبرنگار افتخاري از شهريار

 

  • آدم برفي

دوست داشت شب را ببيند

ماه را

ستاره را

ابرهاي سياه را

باران‌هاي شبانه را

خورشيد اما

رؤياي بي‌انتهايش را گم كرد

زهرا آهنگران

14ساله از تهران

 

عكس: هما خرمي، خبرنگار جوان از شاهرود