براساس گزارش بيزينس اينسايدر، وي در گفتگويي با مجله آنلاين نيپون ميگويد زندگي سرگرمكننده دبيرستان از همان روز به دوره آزاردهندهاي مملو از تست و امتحان تبديل شد.
او ميگويد از گذشته نميتوانسته خود را جزوي از يك نظام سختگيرانه و خشك ببيند و اين احساس خود را در قالب نشانههاي فيزيكي نشان داد و كيوكو ترك تحصيل كرد. در خانه نيز پس از مدتي كه از آغاز كار نيمهوقتش ميگذرد، تحت فشارهاي بيش از اندازه مادرش قرار ميگيرد و به كلي خارج شدن از خانه و روابط اجتماعي را فراموش ميكند.
كيوكو يكي از نيم ميليون مبتلا به هيكيكوموري (به افراد يا وضعيتي كفته ميشود كه در آن فرد از خانه خارج نميشوند و از برقراري روابط اجتماعي خودداري ميكنند) است كه در ژاپن زندگي ميكنند. وي بدترين دوران زندگياش را در نيمه دهه دوم زندگياش توصيف كردهاست، دوراني كه تمام ساعات بيدارياش را صرف خوردن و خوابيدن و نفس كشيدن ميكردهاست، دوراني كه مانند يك جسد زندگي ميكرده و كوچكترين ارزشي در خود نمييافتهاست. در اين دوران از نظر او زندگي كاملا بيمعني بود.
دولت ژاپن رسما مبتلايان به هيكيكوموري را افرادي معرفي كردهاست كه براي دست كم 6 ماه خانه را ترك نكردهاند يا با كسي ارتباط اجتماعي نداشتهاند. اما اين وضعيت شكلهاي متفاوتي دارد، در يكي از حادترين شكلهاي آن، فرد حتي انرژي آن را ندارد كه از مبل بلند شده و به دستشويي يا حمام برود. در شكلي ديگر افراد ممكن است به چنان وسواس شديدي مبتلا شوند كه در روز چندين ساعت را به حمام كردن بپردازند با كاشيهاي حمام خود را براي ساعتها بسابانند.
گروهي ديگر از مبتلايان به اين وضعيت تمام وقت خود را صرف بازيهاي ويديويي ميكنند زيرا اين بازيها آنها را آرام ميكند. به گفته محققان شديدترين نشانههاي اين وضعيت بيشتر در مرداني ظاهر ميشود كه در خانه به همراه پدر و مادري زندگي ميكنند كه از او مراقبت ميكنند. اين افراد به ندرت خانه يا اتاق خود را ترك ميكنند و تعاملات محدودي با جهان مجازي دارند. به گفته متخصصان اين وضعيت يك بيماري طبقه متوسط شناخته ميشود زيرا تنها مبتلايان از طبقه متوسط ميتوانند بر پشتيباني خانوادههاي خود تكيه كنند.
تا سال 2015 نزديك به 541 هزار نفر مبتلا به اين وضعيت در ژاپن شناسايي شدند كه تمامي آنها 15 تا 39 ساله بودند. ژاپن به تازگي اعلام كرده طرحي براي بررسي ابتلاي افراد 40 تا 59 ساله را در اين كشور آغاز خواهدكرد به اين اميد كه با شناسايي مبتلايان سالخوردهتر بتوانند به خانوادههاي آنها كمك برسانند زيرا هرچه سن مبتلايان افزايش پيدا ميكند، پدر و مادرها نيز مسنتر ميشوند و كمك كردن به فرزندان بيمار برايشان دشوارتر خواهد شد.
هنوز دليل واقعي اين پديده اجتماعي مشخص نشدهاست و روانشناسان از اواسط دهه 1980 به وجود آن پي بردند. برخي از افراد تنها به اين دليل كه نميدانند با زندگي خود چه كنند و از فشارهاي اطرافيان خسته شدهاند به اين وضعيت مبتلا ميشوند. برخي ديگر در زمان مواجهه با رويدادهاي ناراحت كننده،مانند گرفتن نمره بد، يا دلشكستگي به اين وضعيت گرفتار ميشوند.
به گفته روانشناسان، افراد مبتلا به اين وضعيت حس شديد خجالت را در فرد ايجاد ميكند درحدي كه فرد توانايي كاركردن عادي را از دست ميدهد. اين افراد خود را كاملا بيارزش و نالايق شادي و خوشبختي ميبينند و تقريبا تمامي آنها احساس ميكنند به توقعات پدر و مادرشان خيانت كردهاند. همزمان اين افراد از درگيريهاي دروني كه با خودي كه نميتواند از خانه خارج شود، و خودي كه اين ناتواني را محكوم ميكند به ستوه ميآيند.
اين پديده علاوه بر عذاب دادن افراد، بر اقتصاد ژاپن نيز اثرگذاشتهاست زيرا از تعداد نيروي كار اين كشور، كه درحال حاضر با معضل پيري جمعيت مواجه است، كاستهاست.