قلمی آغشته به جوهر سیاه، روی آن کاغذ شکلها و کلمات بسیاری کشید.
ورق کاغذ با دلخوری به جوهر گفت: «چرا این بلا را سرم آوردی؟ نمیتوانستی اینطور تحقیرم نکنی؟ من که خیلی سفید و تمیز بودم اما تو با آن رنگ سیاه لعنتیات مرا کثیف و برای همیشه نابود کردی!».
جوهر جواب داد: «تند نرو! من تو را کثیف نکردم، نشانههایی بر رویت نقش کردم. حالا دیگر تو یک کاغذ ساده نیستی. حالا با خود پیغامی داری. تو حافظ اندیشه انسان و ابزاری گرانبهایی...».
مدتی بعد، کسی که میز تحریر را مرتب میکرد، آن کاغذهای پراکنده را دید. آنها را جمع کرد تا در آتش بیندازد اما ناگهان متوجه ورق کاغذی شد که جوهر بر آن بود. آنوقت کاغذها را دور ریخت و تنها، کاغذی را که پیامآور هوش و ذکاوت بشری بود، حفظ کرد.
تاریخ انتشار: ۱۱ دی ۱۳۸۶ - ۱۹:۵۳
ورق کاغذی به همراه سایر ورقهایی که مثل خود او بودند روی میز تحریری قرار داشت. روزی این ورق کاغذ پر از خطخوردگی شد.