جالب است که خیلیها هم نمیدانند او چه پشتوانهي علمی پرباری داشته است. انگار همیشه باید گوشهای از توانایی مشاهیر ما ناشناخته بماند. حتی گاهی چنان برای خودمان عادی میشوند که از شرق تا غرب جهان، به مطالعهي آثارشان میپردازند، اما خودمان كمتر از بقيه کتابشان را ورق ميزنيم.
حکیم عمر خیام، ستارهشناس و ریاضیدان سرشناس دورهي سلجوقی، دنیا را فلسفیتر از آن که دیگران دیده بودند، میشناخت. توانایی او در علوم ریاضی و نجوم، در بعضی رباعیاتش با کمی تأمل قابل فهم است. مثلاً در این رباعی معروف:
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گويا و خموش
هر یک به زبان حال با من گفتند
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش
در اينجا خيام اشارهای ظریف به جهان فانی دارد؛ جهانی که همهچیز در آن به سرعت فرسوده و نابود خواهد شد. اما شايد بهكارگيري واژههاي «گويا» و «خموش»، بهويژه با توجه به تسلط خيام بر دانش رياضي، ناخودآگاه مخاطب را به ياد اعداد گويا و گنگ يا اصم هم بيندازد.
ادیبان معتقدند انتخاب قالب رباعی، یکی دیگر از نشانههای هوشمندی خیام است. این قالب چون کوتاه و ضربهزننده است برای بیان مفاهیمی که خیام در نظر دارد، بسیار مناسب است. مفاهیمی مثل کوتاهی عمر آدم و نابودی قطعی جهان مادی.
حتی ظرافت خیام در بیان اغتنام فرصت هم مانند همان ضربهی مصرع چهارم رباعیهاست و همهي اینها یعنی ما با شاعري دانشمند مواجهايم، شاید هم دانشمندي شاعر. کسی که خوب میداند چرا باید اندیشههایش را رباعی کند و چرا باید با ایجاز به مفاهیم بلند علمی و فلسفی بپردازد.
مطالعهی رباعیات او براي دوستداران معمولی شعر از شيرينترين تفريحات است و براي اهل فكر و فلسفه، از شگفتانگیزترین فرصتهاي تأمل و انديشه. خیام میتواند مثل همهی چشمهای دنیا، یک کوزهی خاکی را نگاه کند، اما گذشته و آینده را هم در وجودش ببيند و به زیبایی او را به جای خودش بگذارد و بگوید:
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بندِ سرِ زلفِ نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او میبینی
دستیست که بر گردن یاری بوده است
بارها دربارهي خیام خوانده و شنيدهايم. کارها و قرارهایمان را هم بر اساس تقویم خورشیدی که او تنظیم کرده است، هماهنگ میکنیم. اما خوب است مجموعه رباعیاتش را هم بخوانیم. مطمئناً از مواجهه با اندیشههایش شگفتزده خواهیم شد.