جمعه ۴ خرداد ۱۳۹۷ - ۰۵:۵۶
۰ نفر

مینو همدانی‌زاده: ناخواسته: فقط کافی بود نوک‌پا بایستد و دستش را دراز کند. دور و برش را خوب نگاه کرد، هیچ‌کس نبود.

دوچرخه شماره ۹۲۳

واکس‌ها و فرچه را روي زمين گذاشت و عرق روي پيشاني را با لبه‌ي سياه آستينش پاک کرد. پنکه‌ي روميزي مي‌چرخيد، اما انگار ازش آتش مي‌باريد!

يک قطره عرق توي چشمش چکيد. دست‌هايش لرزيدند و عرق و اشک با هم يکي شدند. پا‌هايش سست شد و چهار زانو نشست. گلويش خشک شده بود.

لحظه‌اي نگذشت که سايه‌ي مرد روي زمين مغازه افتاد. پسر سرش را بالا برد و صداي نازک و ناشناخته‌اي از دهنش بيرون آمد: «سلام»

مرد لبخندي زد: «کي اومدي؟ منتظرت بودم» و بعد از روي رف چند اسکناس برداشت و به پسر داد...

  • آخ!

سرش را خاراند و روسري‌اش را زير گلويش سفت کرد. گوني نايلوني روي کولش سنگيني مي‌کرد. خودش را تکان داد و جابه‌جايش کرد. به سمت کنج کوچه رفت. سطل زباله لبريز بود.

دختر گوني را زمين گذاشت و دستش را توي سطل کرد. آت و آشغال‌ها را به دنبال ظرف‌هاي پلاستيکي زير و رو مي‌کرد که ناگهان صداي آخ‌اش توي قار قار کلاغي که روي تير چراغ برق نشسته بود گم شد. تکيه‌اش را به ديوار داد و سرنگ خون‌آلود سياه را از انگشت کوچک و زردش بيرون کشيد...

  • خبر پنهان

جلوي در بيمارستان غلغله بود. آفتاب چله‌ي تابستان روي سرش سنگيني مي‌کرد. به زور خودش را روي سکوي بالاي پله‌ها جا داد و به چشم‌غره‌ي پيرزني که چادرش را از زير پايش مي‌کشيد، خيره شد. هنوز نيم‌ساعتي تا ساعت ملاقات مانده بود.

کلاه رنگ و رورفته را از روي سرش برداشت و خودش را باد زد. ديشب يک نفر ديگر به اعضاي خانواده اضافه شده بود. خانواده‌اي كه پدرش از چند ماه پيش تو خماري خودش گم شده بود و ديگر اثري ازش نبود!

وقتي جلوي پيش‌خان پرستار ايستاد و اسم مادرش را گفت، چهره‌ي پرستار تو هم رفت و با دست به سمت پزشکي که انتهاي راهرو ايستاده بود، اشاره کرد.

کلمات پزشک برايش بي‌معنا بود و نگراني‌اش عجيب! نمي‌دانست اعتياد پدرش را چه‌طور به بيماري مادر و برادر تازه دنيا ديده‌اش ربط بدهد!

وقتي از پله‌هاي بيمارستان پايين مي‌رفت، تنها يک کلمه را زير زبانش زمزمه مي‌کرد: ‌اي... د...ز... ايدز...

 


تصوير: تابلوي «بخش عمومي در بيمارستان آرل»، اثر ونسان ون‌گوگ

کد خبر 404712

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha