ماجرا علاوه بر تلخی، نقاط حساسیت دیگر هم دارد. منطقهای که مدرسه در آن است، مدرسه غیرانتفاعی، انتسابهای خانوادگی، قربانیان متعدد و... آنقدر هست که هرفردی که وابستهای را در مدارس دارد حساس میشود. آنقدر وجدان عمومی جامعه تحریک شده و آنقدر حواسها به سوی این خبر پرت شده که انواع آسیبشناسیها و پیشنهادهای خوب و بد در این میان خلق میشوند.
فرق جامعه جدید و دنیای مدرن، در آدمهای متفاوت با حقوق متفاوتی است که قانون آن را تعیین میکند. وقتی پا از سنت بیرون گذاشتی دیگر وجدان جمعی و فشار اجتماعی قاعده نمیآفریند. دیگر ذینفوذهاکنترلکننده و نظارتگر نیستند. دنیای نو با قوانین نو ظهور کرد و انواع تقسیم کار و گسترش خدمات بهواسطه آن شکل گرفت. معیار زندگیهای جدید برمبنای نوع شکلگیری، پایش و بازدارندگی قوانین شناخته میشوند. قانون خودش یک نهاد است. اما به تنهایی هیچ قدرتی ندارد. قانونگذار، مجری قانون و حراستکننده از آن است که قانون را در جامعهای بنا میکند. قانونی که خواسته اکثریت جامعه باشد و حقوق آحاد ملت در آن به رسمیت شناخته شود.
ما قانون داریم. اما کافیست سری بزنیم به دادگاهها، کافیست حوادث را ورق بزنیم، کافیست وجدان جمعی آزاردیده از حوادث بزرگ را دنبال کنیم و ببینیم که قانون از سر تعارف حضور دارد و در بسیاری از موارد حتی بیقانونی را به شکل قانون درآورده و دنبال میکنند.
انسجام اجتماعی تنها به قوانین کنترلی آن نیست. انسجامی که جامعه جدید نیاز دارد به دستورالعملهای اجرایی و به افرادی که امنیت و آرامش را برای جامعه به ارمغان میآورند نیز مرتبط است. برخی مشاغل چون آموزگاری بهدلیل ارتباط مستمر با جمع پذیرندهای که در سنین خاص هم هستند بسیار مهمهستند.
اخلاق ایشان، نوع آموزششان، دانشی که دارند و نحوه معلمیشان به تمامی مهم است. مطابق قانون انواع گزینشهای مرتبط با نماز و روزه، مرتبط با حجاب و عمل به واجبات برای این گروه داریم. گزینش ما اغلب بهصورت تشرع میپردازد. همین صورتگرایی انواع نفاقها در این جلسات گزینش را شکل میدهد. جستوجویی در اینترنت با عنوان سؤالهای عمومی گزینش برای استخدام گویای حساسیتهای گزینشی ماست.
و چنانچه دیده میشود گزینش صلاحیتها فارغ از اخلاقهای اولیه انسانی تنظیم شده است. مدتهاست که از دید قانونگذار معیار اول انسان خوب بودن عمل به ظاهر شرع است و نه متصف بودن به اخلاقهای انسانی. اولی معیار ارزیابی آسانی دارد و معیارهای اخلاقی بهراحتی قابل سنجش نیست. سالهاست راه آسان را رفتهایم و گزینشهایمان طوری بوده که هر روز خبری تلخ به گوش میرسد. در مهمترین پایگاه آموزشی و تربیتی ما، درست در سنین جامعه پذیری و درونی کردن انواع نقشها و الگوگزینی، معلمی پیدا میشود که کتک میزند، معلمی پیدا میشود که از سر جلوگیری از تحریک بابای مدرسه موی دخترک را میتراشد، معلمی پیدا میشود که تجاوز میکند.
معلمانی که روح و روان فرزندانمان را به آنهاسپردهایم تیشه میگیرند به تخریب روح و روانشان. اما این ماجرا تکراریست. جرمها در جامعه ما تکرار و تکرار میشوند. کسی بهدنبال این نیست که پروندههای باز شده، علتیابی، آسیبشناسی و بسته شوند. کسی بهدنبال پاک کردن زخمهای برجای مانده از این حوادث نیست. مجری و حافظ قانون دلش را به فراموشی جامعه خوش کرده و لازم نمیبیند کار ویژهای انجام دهد. در این هیاهوی شکل گرفته از سر ترس و نگرانی بازهم قربانیانند که خاموش میشوند و لطمه میبینند.
جمع زیادی نسبت به این فاجعه حساسیت نشان دادهاند. بسیاری بر پیگیری آن تأکید میکنند. اما واقعیت اینجاست که حل مسائلی از این دست تنها با حل یک پرونده به سرانجام نمیرسد. انواع آموزشها و انواع نظارتها را میطلبد که چنین اتفاقهایی تکرار نشود. وجدان جمعی نگران این روزها محتوایی را میخواهد و آموزشهایی را میطلبد که خودش بتواند از فرزندانش حمایت و محافظت کند.