کمی از اینکه بعضی چیزها بر روال خودشان پیش نمیرفتند عصبی شدم. حتی وقتي خودکارم را در دست گرفتم که مثل همیشه در نوشتههایم غرق شوم، فهميدم کلمههايم حال و هوای امروز را به خود گرفته؛ گرم اما شیرین!
مطمئن شدم امروز با دیروز و روزهای قبلش متفاوت است. سر و صدای گنجشکها از لانهشان روی درخت حیاط بیشتر شده، انگار بالأخره جوجهها از تخم درآمده بودند. سر و کلهی پشهها هم پیدا شده و دیگر یک شکوفه هم روی درخت حیاطمان نمانده. در عوض گربهای بیحال زیر سایهی همین درخت لم داده.
چشمهايم را بستم و نفس عمیقی کشیدم. با استشمام این بوی خوش دیگر گزینهای نمیمانَد. تابستان رسیده است!
فاطمه نریمان، 15ساله
خبرنگار افتخاری از کرج
عكس: هليا معيريفارسي، 17ساله
خبرنگار افتخاري از لاهيجان