گوته تعبیری دارد برای زمانه خود به نام (عصر استعدادهای زورکی) که جناب مراد فرهادپور در کتاب شعر مدرن به اختصار و مفید بیان کرده است . مخاطب گوته رمانتیکها بودند. گوته واقعیت را منشا الهام و تکیهگاه شعر میدانست . امروزه روز نیز که در عصر استعدادهای زورکی به سر میبریم و انبوه دفترهای شعر دارد ما را خفه می کند گاهی کتابهایی به چنگ میآوریم که میتوان گفت غنیمتاند .
"شهر کوچک من آرام آرام می میرد" نگاه مینوی سلیمی است به شعر . دفتر شعری که جنگ و صلح شیرازه آنست. شاعر جنگ را زندگی کرده و زندگی میکند. چه زمانی که به عنوان پژوهشگر به مناطق حاصلخیز مین پا میگذارد . چه در تنهاییاش به عنوان شاعر که جنگ در او پا میگذارد.
شعرها سهل و سختاند. در جوار یکی از شعرها هستم که جنگ و صلح را در هم آمیخته (ما تمام شدیم و جنگ به خانه بازگشت)
شعری دیگر (کنار گور خاموش من / گلها غوغا میکنند / بهار است / و علفهای جوان / چشم به راهت ) گوته میگوید "آنچه در یک شعر به چشم می خورد اساسا همان چیزی ست که در زندگی خود آدمی وجود دارد ."
سخت معتقدم که زبان چیزی جز جاري شدن زیست به زبان نیست . نوعي عرق ریزی روح است با زبان . مینوی سلیمی بلد نیست چگونه شعر بگوید شعرست که بلد است چگونه مینوی سلیمی را بگوید.
شهر کوچک من آرام آرام میمیرد کتاب جنگ است اما عاری از ادوات جنگ و اصطلاحات خونین است . و این نگاه ما را سوی صلح می کشاند .
بیشتر شعرهای کتاب در جایی نزدیک مرز اتفاق می افتند . قصر شیرین و نفت شهر و سر پل ذهاب . (در قصر شیرینم / منتظر / تو باز نمی گردی / جنگ هنوز از ما قربانی می گیرد)
تاکید شاعر همواره این است که جنگ هنوز تمام نشده است . جنگ در شعر مینوی سلیمی یک شخصیت است که حی و حاضر با ما نه که با مرز نشینان همخانه است. فرقی هم نمیکند این سوی مرز یا آنسوی مرز.
وابستگی شاعر به عناصری همچون خاک خود خاک یعنی همین خاکی که میبینیم و نمیبینیم دست رد زدن به سینه استعارههای لو رفته است. (دستم اسیر شده است / در خاک دشمن / رفت گلی بکارد)
باز هم (ما از یک خاک نبودیم / اما از یک آب سیراب می شدیم )
باز هم (تو را می کارم / در خاکی که دوست اش دارم / خاک پای بندت می کند / رستنات را خواهند دید / چشم هایی که نمیشناسی)
حال زمان افسوس فرارسیده است باید بگویم در این کتاب نام و نشانی از زن نیست. این پنهان کاری شاعرست در شعر. این سرپوش گذاشتن شاعر بر جنسیت خویش است. این غرق شدن شاعر در متنی ست که از زیستاش سرچشمه میگیرد و فراموش کردن خویشتن خویش به عنوان یک زن. باید پرسید مگر تو آنجا نبودی؟ خود تو. خود زن. مگر یک زن نگاه نمیکرده. مگر یک زن نمینوشته. پس آن زن کجاست؟