، اما این داستان هرگز قدیمى نشده و هنوز هم مخاطبان بسیارى را جذب مىکند؛ چه آنهایى که با آن خاطره دارند و چه کسانى که براى اولینبار آن را مىخوانند.
داستانهاى «آن»، «آنه» يا «آنى»، بارها با ترجمههاى گوناگون مترجمانى چون «امين مدرس»، «اميرحسين علمشاهى»، «الناز بخشى» و «محمد حفاظى» در ايران نيز منتشر شده، اما اينروزها مجموعهى هشتجلدى «آنى شرلى» با ترجمهى «سارا قديانى» در انتشارات قديانى بيشتر از بقيه در دسترس است. از اين رمان مشهور، بارها و بارها در قالب انيميشن، سريال، فيلم تلويزيونى، فيلمسينمايى و تئاتر اقتباس شده است كه حتماً برخى از آنها را از تلويزيون ديدهايد. علاوه بر اين، فعلاً اقتباسى متفاوت از اين رمان با نام «آن شرلى، دخترى با موهاى خيلى قرمز» در تالار مولوى، سالن اصلى باشگاه دانشجويان دانشگاه تهران (انقلاب، ابتداى خيابان ۱۶آذر) بهروى صحنه مىرود كه اجراى آن تا ۱۹مرداد ادامه دارد.
«اميربهاور اکبرپور دهکردي» کارگردان اين نمايش، متولد ۱۳۷۱در شهرکرد است و بهتازگى از رشتهى مکانيک ماشينهاى کشاورزى، فارغالتحصيل شده است. پيش از اين، دو اثر «حاشا» و «يک+دو» از او در جشنوارهى تئاتر دانشگاهى و جشنوارهى تئاتر فجر اجرا شده بود و اين نمايش که سومين اثر اوست، برگزيدهى بيست و يکمين جشنوارهى بينالمللى تئاتر دانشگاهى ايران شده است.
اکبرپور كه قصد دارد آن شرلى را پس از تهران به شهركرد هم ببرد، مىگويد: «من ساکن شهرکرد هستم و براى اين نمايش هزينهها و سختىهاى زيادى داريم. با گروهمان حدود يک ساعت در اين شهر ميزبان هستيم و دوست داريم مخاطب داشته باشيم و کيف کنيم.»
نمايش با موسيقى تيتراژ کارتون آن شرلى شروع مىشود که بازيگران آن را با دهانشان مىنوازند. آن شرلى، همان دختر پرشر و شور، ساده، خيالپرداز و کمى حواسپرت است و ظاهراً اولين تفاوت او با بقيهى دخترها، رنگ موهايش است. با اينحال بسيارى از دختران هستند که خودشان را شبيه او و رفتارهايش مىبينند. او بهجاى يک پسرخوانده از نوانخانه به خانهى «متيو» و «ماريلا» مىآيد، اما ادامهى داستان اينبار کمى با آنچه قبلاً ديدهايم فرق مىکند. به همين مناسبت پاى صحبتهاى اين كارگردان جوان مىنشينيم تا بيشتر با حال و هواى اين اقتباس آشنا شويم.
* * *
- شما چهطور نوجوانى بوديد و چهکارهايى مىکرديد؟
در نوجوانى، دانشآموز مدرسهى تيزهوشان (سازمان استعدادهاى درخشان-سمپاد) بودم و بيشتر درسهاى رياضى و فيزيک مىخواندم. بعد از اينکه با يکى از دوستانم به جلسههاى شعر و داستان رفتم. از آنجا ارتباطم با تئاتر و دنياى هنر ارتباط برقرار كردم.
- اولينبار در چه سنى با داستان آن شرلى مواجه شديد؟
از همان دورهى کودکى که کارتون آن شرلى از تلويزيون پخش مىشد، علاقهى زيادى به آن شرلى داشتم. آنروزها بعضى از انيميشنها و شخصيتهاى کارتونى را خيلى دوست داشتم و دنبال مىكردم؛ مثل مجموعههاى «کوتلاس» و «مهاجران». «بابالنگ دراز» را هم دوست داشتم و چند سال بعد هم رمانش را خواندم.
- چهطور اين داستان پر از جزئيات را به نمايشنامه تبديل کرديد؟
نويسندهى اين نمايش، «فراز مهدياندهکردي» است؛ همان دوستم که مرا به جلسهى شعر و داستان مىبرد. ما همکلاسى بوديم، تئاتر کار مىکرديم و الآن هم شکل کارى، دغدغهها و ايدههاى اجرايىمان نزديك است؛ با هم مشورت مىکنيم و برحسب نيازى مىنويسيم که فکر مىکنيم بايد دربارهاش کار کنيم. براى اين نمايش هم مىدانستيم چه چيزهايى از داستان مىخواهيم.
- از داستان آن شرلى چه چيزى مىخواستيد؟
چيزى که در داستان خطى آن شرلى وجود دارد، اين است که خواهر و برادرى تصميم مىگيرند پسرى را به فرزندخواندگى بپذيرند، اما به اشتباه با يک دختر آن هم با موهاى قرمز مواجه مىشوند. حالا اگر با او کنار نيايند چه مىشود؟ اينجا ديگر داستان از قهرمانشدن آن شرلى خارج مىشود و مسئلهى ديگرى پيش مىآيد؛ اينکه آيا دختر داستان از اشتباهکردن مصون است؟ آيا نمىتواند در اشتباهات خانواده دخيل باشد؟ ما در اين نمايش با خانوادهاى روبهرو هستيم که هرعضو آ،ن در اتفاقاتى که رخ مىدهد نقش دارد.
- به نظرتان مخاطبان اين نمايش، بهخصوص نوجوانان چهقدر با آن ارتباط برقرار مىکنند؟
آن شرلى اثرى خاطرهانگيز براى بچههاى دههى ۶۰ و ۷۰ است و آنها با تصوير و پيشزمينهى داستان اصلى به تماشاى آن مىآيند، اما با برداشت ديگرى مواجه مىشوند. همين کمکم کرد تا با شبيهسازى بتوانم نگاهم را منتقل کنم و با توجه به بازخورد بچههاى كوچكتر هم كه کار را ديدهاند و ارتباط برقرار کردهاند، فكر مىكنم تا حدودى موفق بودهام. در کل ردهى سنى خاصى را در نظر نگرفتم. اين نمايش براى نوجوانانى که کارتون يا فيلمش را نديده و يا رمانش را نخواندهاند، نکتهاى دارد که مدام در زندگى اتفاق مىافتد و با آن روبهرو مىشوند، اما شايد مورد غفلت قرار گرفته باشد.
صحنهاى از نمايش «آن شرلى با موهاى خيلى قرمز»/ عكس: سيدضياالدين صفويان، سايت تيوال