حال ما را حسابی هامون کردید آقای بازیگر پردهنقرهای سالهای فجر سینما، در زمستانهای برف و قندیل.
بازیگر بود به مفهوم مطلق، چون بدیههساز بود، چون نسبت دیر و پایداری با نمایش داشت. او خود ما بود. ایرانی خالص؛ مویزی گرمی، غورهای سردی، ترنمی زایندهرود، خروشی کارون و سرفراز و ایستاده چون دماوند.
ظاهر که میشد، فقط چشم را نوازش نمیکرد؛ او به درون ما راه مییافت تا باور کنیم وظیفه هنرپیشهـیعنی هنرمند، نه فقط بازیگرـ برون و درونداد احساسات و ادراکات واقعی ما بر صحنه است؛ تجلی شور زندگی است.
آقای تمام عزت، سرچشمه منزلتهای معنوی بازیگری بود، در رفتوآمد به صحنه و سینما. قدرت او تنها در صدایش نبود؛ در حرکت آشکار و پنهان بدن، در نگاه گرم یا زمهریر او بود. گرچه موسیقی کلمات از حنجره او بیانگر تمنای زندگی بود، در حقیقت صدا و بازی او گویای جنونها، درماندگیها، فروتنیها و عشقهای ما بود؛ گاو، حاجیواشنگتن، کمالالملک و هامون.
عالیجناب، حال ما را در این ایام که رودخانهها نرفته بازمیمانند و زمین بیبرکت میشود، تفتان کردید. شما که بیش از حد عاقل، بیش از حد دلسوز، بیش از حد مقتدر، بیش از حد یکهگو بودید، چرا این جمعه ما را خط زدید؟ شاید وسطهای هفته روز بهتری بود. هواشناسی گفته بود هوا اندکی نرمتر و نازکتر از دیروز و امروز میشود. پس ما میتوانستیم کمتر به بغض فرصت دهیم تا گلوگیر شود. مگر نگفتهاند بسیاری از افراد بودنشان در هر وضعی خوب است، چون از مظاهر تفاهم و تعامل جمعی هستند، پس چه وقت رفتن بود؟
شما که بهتر از ما میدانستید ثروت هر کسی خود اوست، هنر اوست و هنر شما این بود که به نفس زندگی روی پرده سینما و صفحه تلویزیون اعتبار و اعتلا بخشیدید. این را همه میدانند؛ گاوبازها، حاجیواشنگتنها، اجارهنشینها، هامونها، روسری آبیها و هزاردستانها. چون مرام شما رضایت در برابر سرنوشت با پایان خوش بود و شما بیتردید یکی از نوابغ آغاز و پایان خوش ما هستید. شما یکی از میراثداران سینما هستید؛ یکی از سیوسهپلهای صحنه، نمایش و فیلم ما. یادتان همیشه با ماست، چنان سکانس افتتاحیه فیلم در جمعههای کودکی، نوجوانی و دلبندی.