مثل برگي که نرم ميچرخد
تا بيفتد در آبيِ يک رود
* * *
جنگلم، کوهم، آسمانم من
نغمه و شعر و داستانم من
من کجاي تلاطم دنيام؟
در ميان خودم نهانم من
* * *
مثل چوپان قصهها شدهام
سرکش است و چموش، گلهي من
اي خدا کشف کن تو رازش را
چه خبر هست، توي کلهي من؟
سارا درهمي
17ساله از يزد
تصويرگري: هدي عبدالرحيمي، از شهرري
- گفتوگو
شب
چراغ اتاق را خاموش ميکنم.
مغزم ميخوابد
و من
شمع كوچكي روشن ميکنم.
دلم را بيدار ميکنم
و با هم حرف ميزنيم
آيلار حاجينصيري
17ساله از تبريز
- سراب
بعد از رفتنت
تمام راههاي دنيا
سراب شدهاند
و راهي نيست که ما را
به هم برساند!
* * *
تو از کدام جاده رفتهاي؟
نازنين حسنپور
16ساله از تهران
- اثـــر
گردوي تازهي شهريوري!
اثرت از دستهاي دلم
پاک نميشود
ليلا قرمزچشمه
16ساله از تهران
- دستفروش چهارراه
چراغ قرمز شد
حركت كرد.
چراغ سبز شد
ايستاد.
قوانين براي او معنايي ديگر دارد
اليكا عباسزادگان
از تهران
عكس: بهاره بيات، 15 ساله از زنجان