کتاب را در مسابقهاي برده بودم. علاقهاي به خواندنش نداشتم. از اسمش معلوم بود دربارهي اين باشد که بايد از ذخايري مثل نفت و آهن و آلومينيوم و... کمتر استفاده کنيم، يا اينجوري و آنجوري استفاده کنيم.
اصلاً از نصيحت خوشم نميآيد، انگار يکي انگشت اشارهاش را جلويت تکان ميدهد و به تو ميگويد چه کار کني.
کتاب را از وسط باز کردم و شروع کردم به خواندن.
«تقريباً نصف چيزهايي که دور مياندازيم، قابل بازيابي است و راه سادهاي وجود دارد که علاوه بر کمک به حفظ کرهي زمين، هم شخص ديگري را خوشحال ميکند و هم ما را از شر وسايلي که ديگر به آنها احتياج نداريم، خلاص ميکند...
آنها را به ديگران بدهيد... برخي از گروهها، مانند انجمنهاي نيکوکاري، وسايلي را براي توزيع ميان افراد کمدرآمد جمعآوري ميکنند. اسباببازيهاي قديمي را ميتوان به مهدکودکها يا ديگر مکانهايي که در آن بچهها به وسيلهي بازي نياز دارند، هديه کرد.»
چند صفحه عقبتر رفتم؛ «بطريها و ظرفهاي شيشهاي بيمصرف را جمع کنيد!»
تا نگاهم بهعنوان فصل افتاد، نگاهي به دور و برم کردم. بطريهاي آبمعدني، قوطيهاي نوشابه و کيسههاي نايلوني که اينطرف و آنطرف افتاده بودند، از جلوي چشمهايم رد شدند. همانموقع فکري به سرم زد؛ مسابقه! هرکس زودتر آشغالهاي محوطه را جمع کند، برنده است.
فکر کردم شايد با اين کار بتوانيم ساکنان محل را با بازيافت آشنا کنيم و با اين کار محيط اطرافمان را پاکيزهتر نگهداريم.
پارميس گنجي، 14ساله از تهران
تصويرگري: زينب خرمآبادي، 17ساله از آران و بيدگل
منبع: كتاب «حفاظت ذخاير زيرزميني»، ترجمه و گردآوري محمدرضا هراتي، انتشارات فني ايران