به گزارش همشهري آنلاين به نقل از هفتهنامه تايم، پائولو كوئليو كه تمام دنيا او را با «كيمياگر» ميشناسند، از پرفروشترين نويسندگان دنياست. او در كتاب تازهاش «هيپي» سراغ دهه 1970 رفته و دوران جواني خود را به گونهاي ديگر روايت كرده است. كوئليوي 71 ساله اين روزها در خانهاي در ژنو سوئيس روزگار ميگذراند و در گفتگو با لوكاس ويتمن، خبرنگار تايم درباره شكلهاي مختلف عشق و دليل تبديل نشدن كتاب به فيلم سخن گفته است.
- رمان تازه شما «هيپي» بر اساس تجربههايتان از آمريكاي جنوبي و اروپايي دهه 1970 شكل گرفته است. چرا در اين دوران سراغ آن رفتيد؟
ما توان شنيدن حرفهاي همسايههاي خودمان را از دست دادهايم. گفتگوها از روي ادب و احترام اما سرانجام كار صرفا نشنيدن صداي ديگران است. لحظهاي در زمان بود كه ما سرشار از اميد شده بوديم و ميخواستيم دنيا را عوض كنيم.
- فكر ميكنيد زندگي هيپي سويهاي تاريك هم دارد؟
اگر منظورتان مواد مخدر و مسائل جنسي است، من آن را سويه تاريك ماجرا نميدانم. پولهاي فراوان براي تبليغ جنبههاي مخرب مواد مخدر براي مردم دنيا هزينه ميشد كه البته خطرناك هم بود اما خطر آن براي دنيا امروز بيشتر است.
- نسل شما در فهم كدام ويژگي جامعه شكست خورد؟
نسل من فهميد كه يك هيپي هميشه هيپي است. البته من امروز نميتوانم اينجا در سوئيس در خانهام بنشينم و همچنان هيپي باشم اما ارزشهايم همچنان همان است: زندگي آسان، تغذيه سالم و احترام گذاشتن به زنان. نسل من به ارزش ذهن و علاقه به سفر كردن رسيده بود اما وقتي نوبت به حمايت از خودمان رسيد، برقرار كردن آشتي ميان اين دو سخت بود.
- آيا رئيسجمهوري دونالد ترامپ نماينده سويه ديگر فرهنگ هيپي است؟
درباره ترامپ حرفي ندارم. او يك مشكل آمريكايي است. متنفرم از اينكه مردم درباره كشور من حرف ميزنند و شروع ميكنند به نظر دادن درباره شيوه حل مسائل آن. مردم بايد ياد بگيرند بدون مسئول دانستن آمريكا درباره همه چيز چگونه به زندگي خود ادامه دهند.
- نكتههاي كليدي درباره شخصيت اصلي «هيپي» كه جواني است به نام پائولو و همسفرش كارلا چيست؟
ما دو نفر بوديم كه به شدت نسبت به زندگي و تمام موقعيتها كنجكاوي نشان ميداديم. كارلا همان كسي است كه با او به نپال بروم. من هم رفتم چون معتقد بودم تجربه مهمترين بخش زندگي است و هنوز هم هست. كارلا و من ميتوانستيم سفر كنيم و دوست داشتيم خودمان را به خطر بيندازيم. داستان كتاب درباره به زندان افتادن و شكنجه شدن من است، چون ديكتاتوري نظامي آنجا حرف ما را نميفهميد.
- آيا خودتان هم مثل زوج كتاب عاشق شدهايد؟
يادم نميآيد عاشق نبوده نباشم. عشق شكلها مختلف دارد؛ عشق به ديگري، عشق به دانايي و عشقي كه وراي هر چيز ديگر ميرود. حالا كه حرف از عشق شد، خوب است بدانيد من 38 سال است ازدواج كردهام و نميتوانم زندگيام را بدون همسرم ببينم. هر شب كه به خواب ميروم، به چهره او مينگرم كه خوابيده است. با خودم ميگويم: «خداي من، اين بزرگترين لطف زندگي من است؛ پيدا كردن كسي كه دركم ميكند.»
- به 30 سال پيش كه بنگريم و زمان منتشر شدن معروفترين كتاب شما «كيمياگر»، تغيير در زندگي را چگونه توصيف ميكنيد؟
«كيمياگر» همه چيز زندگي مرا دگرگون كرد. 40 ساله بودم و اين فرآيند به تدريج اتفاق افتاد. به همين دليل زمان لازم را براي كنار آمدن با شرايط داشتم. از هيچ به كلي پول رسيدم اما مشاعرم را از دست ندادم. آنچه شما نياز داريد، آزاد كردن روح است؛ همان كاري كه من الان انجام ميدهم و اميدوارم تا روزي كه زندهام بنويسم.
- فكر ميكنيد بخت ديدن فيلمي بر اساس يك از كتابهاي شما را داشته باشيم در آينده نزديك؟
نه. هرگز كتابهايم را در قالب فيلم تصور نكردهام. شايد خيلي احمق بودم يا مغرور كه وقتي «كيمياگر» در آمريكا منتشر شد، تمام حقوق آن را به هاليوود فروختند. تبديل شدن يك كتاب به فيلم آن را بهتر نميكند. كتاب چيزي است كه خيال را در خواننده شبيهسازي ميكند و فيلم همه اينها را در اختيار بيننده قرار ميدهد.