كتاب «خدا و خیابان» اثري جامعهشناسانه است که بهزبانی ساده نوشته شده و مخاطبان آن از دانشآموزان دوره متوسطه به بالاتر را شامل میشود. در عنوان این کتاب، خدا مظهر امر مقدس و متعال و خیابان مظهر شهر و حیات اجتماعی است.
خدا و خیابان از جایگاه و مکان دین در جهان سیاست در ایران معاصر (از عصر مشروطه تا عصری که هنوز نیامده است و در راه است) سخن میگوید. این کتاب اثری است که در مرز مشترک جامعهشناسی دین و جامعهشناسی سیاست قرار دارد و از هر دو منظر قابل داوری و ارزیابی است.
در آغاز پیشگفتار این کتاب آمده است: «در مجموعه خاطراتام از دوران کودکی، خاطرهای از دهشت و مهابت یک تصویر را در ذهن دارم. بهخوبی به یاد دارم که فصل کار و کشاورزی بود و بزرگترها درگیر کار بودند و ما کودکان بازیگوشانه و خوشباشانه میچرخیدیم و گشت میزدیم و آزاد و یَله بودیم. چرخزنان از خانه روستایی خویش دور شدیم و به خانه همسایه رسیدیم. خوب که تفحص کردیم دانستیم که صاحبِ خانه نیست. تصویری نسبتاً بزرگ و رنگی بر روی ایوان خانه نصب بود که توجه کودکانهی ما را جلب کرد و ما را که چهار یا پنج نفر بودیم، به سوی خود کشاند. تصویر را بر روی یونولیت چسبانده و بر دیوار گچکاری شدهی ایوان خانهی گِلین و پوشالی نصب کرده بودند.
کنجکاوی و بازیگوشی کودکانه، زیر پوست ما خزیده بود. به ایوان خانه رفتیم و تصویر را از جای کندیم و تکهتکه نمودیم و هر یک تکهای از آن را برداشتیم و هرولهکنان به سوی خانه برگشتیم. اعضای بزرگتر خانواده، تکههای این تصویر را در دستمان دیدند و دریافتند که ما تصویر محمدرضا پهلوی شاه ایران را در عصر حکومت خود او تکهتکه کردهایم! چهرهها همه وحشتزده مینمود. به ما تذکر دادند که عکس شاه را پاره پاره کرده و عمل بسیار خطرناک و خطیری را مرتکب شدهایم. حسی از وحشت و مهابت بر جان کودکانه ما ریختند...
این کتاب میگوید که :«در تاریخ بسیاری از جوامع «نسبتی تقدسآمیز بین آسمان و زمین، حکومت الاهی و حکومت زمینی، برقرار شد که در آن کنشگری انسان و نقش او در ساختن و شکل دادن نظم اجتماعی-سیاسی به هیچ گرفته شد...»