تاریخ انتشار: ۲ بهمن ۱۳۸۶ - ۱۳:۱۶

همشهری آنلاین - سیدابوالحسن مختاباد: اگر چه حاج قربان سلیمانی، مرگی غریبانه داشت، اما به قول سایه که گفته است:

مردن عاشق نمی میراندش
درچراغ تازه می گیراندش

درگذشت آن زنده‌یاد هم چنین وضعیتی پیدا کرد و شعله‌ای که وی سال‌ها در عرصه موسیقی و خنیاگری بر افروخته بود، اثرش را بر عالم و عامی گذاشت و گرمایش همگان را به شور و نوا انداخت.

این خصلت عشق است که همانند باد هوا پران است و به هرجا سرکشی می‌کند.
در تاریخ موسیقی ایران هیچ نوازنده‌ای را ندیده‌ام که رابطه خود را با ساز  آن‌گونه توصیف کند که حاج قربان توصیف کرد. توصیفی که تنها از یک عاشق بر می‌آمد. خود می‌گفت با وضو ساز را به دست می‌گرفت و پنجه بر آن می‌کشید.

ساز را موجودی زنده توصیف می‌کرد که گاه بیمار می‌شود و گاه تندرست و گاه قهر می‌کند و گاه آشتی و گاه ناز وگاه نیاز. گویی در تمامی طول زندگی این پیرمرد صافی ضمیر، ساز هم باوی زندگی می‌کرد.

نوازندگان بسیاری را دیده‌ایم که در صحنه اجرا داشته‌اند و چهره‌های شاخصی در کار خود بودند، اما اگر شبی ساز و نواخته آنها به دل نمی نشست در نهایت می‌گفتد که روی فرم نبودند و یا آن حال برای نواختن به دست نیامد. هیچکدامشان برای ساز شخصیتی جداگانه قایل نبوده‌اند و یا حداقل توصیفی را که حاج قربان از رابطه خود با ساز روایت می‌کرد؛ پیش چشم و گوش ما نمی‌نهادند، چرا که آن انسی که این پیرمرد صافی اعتقاد با سازش پیدا کرده بود را نتوانسته بودند به دست آورند.

حاج قربان اما اجرای خوب یا بدش را تنها به حال خود مرتبط نمی‌دانست، بلکه آن را وضعیتی می‌دانست که در نتیجه آماده نبودن ساز هم امکان وقوع داشت. برای همین بود که در یکی از  روایت‌هایش از جدال با ساز خود می‌گوید: وقتی به ساز نگاه کردم، دیدم که آرام و قرار ندارد و گویی می‌خواهد پرواز کند. انباری از نوا شده است که می‌خواهد با پنجه‌هایم خوانشی دیگر  کند؛ پس وقتی به دست گرفتمش، گفتمش: امروز غوغا می‌کنم.

بر همین بنیان در هیچ اجرایی نبود که وی بخواهد به زمان پای بند باشد. اگر ساز راه نمی‌آمد و سرکشی می‌کرد اجرایش کوتاه بود و گذرا. واگر ساز همراهی می‌کرد و به صاحبش دل می‌داد؛ تا دوساعت هم م‌ نواخت و به دلیل دریایی از نغمه‌های سازی‌ و آوازی نهفته در ضمیرش، اجراهای این گونه‌اش شکوه و درخشندگی دیگری می‌یافت و البته که بر دل‌ها می‌نشست.

این گونه نواخته‌ها را تنها آنهایی می‌توانند دریابند که برای نواختن و حسی نواختن از روحی معتدل و البته‌آرام وبی‌کشاکش برخوردارند و ضمیر پنهانشان با آنچه که در بیرون بروز و ظهور می‌کند، یکسان است.

گفت و گوی پنجه و سیم در این گونه لحظات پر از کشاکش و اوج و فرودهای زیبا بود و به قول استاد مشکاتیان که معتقد بود وقتی موسیقی بخواهد سرریز کند هیچ قاعده و دستگاه و نغمه و گوشه و ریتمی نمی‌تواند مانعش شود و خود برای خود چارچوب‌های تازه می‌تراشد، برخی از اجراهای حاج قربان هم این گونه بود، به نحوی که هم‌زمان و در یک اجرا وی از گوشه‌ای به گوشه‌ای دیگر  و ریتم‌های ساده تا پیچیده را با پنجه و نوایش به چالش می‌کشید و در نهایت، آنکه تسلیم می‌شد، گوشه‌ها؛ ریتم‌ها و نواها بود. 

حاج قربان چنان در سازش می‌پیچید که گویی دو روحند در یک بدن. او می‌شناخت گفتگوی پنجه و سیم  را؛ روح و بدن را.

برچسب‌ها