یک روز پیشش رفتم و گفتم میخواهم دوختن پالان را از تو یاد بگیرم. میخواست سوزن و گونی دستم بدهد. گفتم نه! فقط یک پالان بدوز و بگذار من نگاه کنم. او هم دوخت. من نگاه کردم. آمدم خانه و نخستین پالان را دست گرفتم.
«محمدزمان انیسی» ۷۴ ساله کلاه کاموایی همیشگی را بر سر گذاشته و با گویش قدیمی اهالی امامه قصه زندگیاش را تعریف میکند. آخرین پالاندوز روستا که فوت کرد، محمدزمان دوخت پالان چارپایان روستا را برعهده گرفت.
آوازه پالانهای قرص و محکمش تهران را پر کرده است و شهرت پالانهای امامه را به شهرهای دیگر هم رسانده. میگوید: «پالان روستای امامه از قدیم معروف بود. اینجا به دلیل داشتن شیبهای تند و جادههای مالرو بسیار، حتی وقتی در شهر تهران استفاده از وسایل نقلیه جا افتاده بود، مردم از حیوانات بارکش برای حملونقل و رفتوآمد استفاده میکردند. حتی همین حالا هم کشاورزان و باغداران بومی بیشتر از الاغ و اسب و قاطر استفاده میکنند.
به همین دلیل پالان همیشه مورد نیاز بوده.» شیبهای تند روستای امامه، دوخت نوع خاصی از پالان را در میان پالاندوزها مرسوم کرده است که به پالان امامهای شهرت دارد؛ پالانی که در قسمت جلو برآمدگی بلندی دارد: «جلو این پالان را بلند میسازیم که موقع پایین رفتن از شیبهای تند، سوارکار بتواند آن را بگیرد و به آن تکیه کند و با سر به زمین نخورد.»
کارگاه پالاندوزیاش طبقه دوم خانهای است که در آن زندگی میکند. گونیهای قهوهای رنگ و رویههای پالان و رشتههای پوشال گوشه و کنار کارگاه به چشم میخورد. جوالدوزهای بالابلند را کنار میز چرخ خیاطیاش جا داده است. انگشتانه در دست میکند و بندهای رکاب آهنی را دور مچ دست میاندازد تا سوزن به کف دستهایش فرو نرود. محمدزمان میگوید: «۲۵ سال پیش برای احشام اهالی روستا پالانهایی دوختهام که هنوز هم سالم مانده است. برای اینکه من پیزور به پالان کسی نمیگذارم. داخل پالانها را با جاروهای شمالی و کامول پر میکنم.» کامول، ساقههای برنج است که او برای محکم شدن و دوام پالان از آن استفاده میکند:
«اسکلت اولیه را با چوب میسازم و روی آن گونی میکشم. داخلش را با کامول و چوب جارو پر میکنم. قبل از اینکه رویه اصلی را بدوزم با پارچههای رومبلی یکبار دیگر آن را محکم میکنم.» جوالدوز را در دست میگیرد و رویه پالان را کوک میزند. انگشتان پینه بستهاش را زیر نخ میاندازد و میگوید: «دوخت باید آنقدر سفت باشد که انگشت از زیر کوک نخ رد نشود.» دستان پینه بستهاش بیش از ۴۰ سال است که جوالدوز و نخهای به هم تابیده را از لابهلای پارچههای مخصوص پالان رد میکند. کف دست و سرانگشتانش پر است از رد بریدگی نخها و نیش سوزنهای ۲۰ سانتی.
- کوک نخهای بانکی
وسیلهای که پسرش سفارش ساختش را به آهنگر داده است نشان میدهد. نخهای مخصوص دوخت اصلی پالان را دور آن پیچیده است. ۳رشته نخ را به هم تاب میدهد تا نخ محکمی برای دوخت بسازد. پیر پالاندوز روستای امامه میگوید: «قدیم نخ را خودم میریسیدم. آن را از پشم درست میکردم. بعدها کمکم نخهای آماده وارد کار شد. من پالانها را با نخهای بانکی میدوزم؛ نخهایی که دوام زیادی دارند.
وسایل دوخت پالان را هم از بازار مولوی تهیه میکنم. قبل از اینکه وسایل نقلیه مرسوم شود ۴ صبح با قاطر از روستا حرکت میکردم و ۴ بعدازظهر به مولوی میرسیدم. بعد از خرید، شب در یکی از کاروانسراها استراحت میکردم و صبح زود به روستا برمیگشتم. بعدها، من مینیبوس خریدم و کار حملونقل مسافران روستا را برعهده داشتم. حرفه اصلیام مالداری بود اما ۳۶ سال هم رانندگی کردم.» میخندد و میگوید:
«مالدارهای قدیم، حکم گاراژدارهای امروز را داشتند. آن سالها باید از عهده حال و روز حیواناتمان برمیآمدیم، بعد از آن از عهده تعمیر ماشین. روستا تعمیرکار نداشت و باید خودم زبان ماشین را میفهمیدم. امامه زمستانهای سرد و پربرفی دارد. گاهی تا یکی دو ماه راه روستا بسته میشد و نمیتوانستیم خودمان را به شهر برسانیم.»
- آخرین بازمانده
محمدزمان آخرین پالاندوز روستای امامه است. «انسیهاحیایی» همسر محمدزمان، وقتهای بیکاری و فراغتش را در کنار همسرش و در کارگاه پالاندوزی سر میکند. چای تازهای میریزد و نخها را تاب میدهد. او میگوید: «از شهرستانهای مختلف برای سفارش پالان پیش آقا محمدزمان میآیند. کرمانشاه، همدان، خراسان و جاهای دیگر. آقا محمدزمان آخرین پالاندوز روستاست. به خاطر سختی این کار، کسی دیگر برای یاد گرفتن دوخت پالان پیشش نیامد.
حتی بچهها هم کار پدرشان را دنبال نمیکنند. مردم این دوره زمانه طالب راحتی هستند. قدیم هرکسی که ۲ قاطر در خانهاش داشت همیشه یک جوالدوز هم همراه خود داشت که اگر وسط راه پالان پاره شد پارگی را رفع کنند تا خود را به پالاندوز برسانند. اما حالا همین جوالدوز هم در بازار پیدا نمیشود و باید آن را به آهنگر سفارش بدهیم.» گذشت آن زمان که راستهای در بازار تهران به فروش لوازم کارگاه پالاندوزی اختصاص داشت؛ حالا هر وسیلهای از کارگاه محمدزمان که خراب میشود باید دنبال فلان آهنگر و نجار برود تا آن را برایش بسازد یا باید قید داشتنش را بزند و نبودش را با زحمت بیشتر جبران کند.