بعد از پدربزرگها و مادربزرگهایمان که در شبهای بلند پاییز و زمستان شاهنامهخوانی میکردند دیگر کمتر کسی خواندن این گنجینه زیبا و جذاب اسطورهای را جزو سرگرمیهایش قرار میدهد. در این شماره به مناسبت شب یلدا که شاهنامهخوانی یکی از رسوم آن است، برایتان یک اینفوگرافی مختصر از شخصیتهای شاهانه و پهلوانانه آماده کردهایم تا اگر قصد خواندن این اثر زیبا را دارید، از قبل درباره شخصیتهای شاهنامه و چگونگی روایتها و خطوربطها کمی بیشتر بدانید.
قبل از خواندن این اینفوگرافی تنها همین را بدانید که بعد از تاریخ اسطورهای ایران، دوره «پیشدادیان و تشکیل حکومت» آغاز میشود. کشف آتش، اختراع خط، ابداع پول و... مهمترین تحولات بشر است و بعد از آن هم تشکیل حکومت که یعنی پیدایش نظم و تمدن، در تاریخ اساطیری ایران، مهمترین شخصیت اساطیری، نخستین پادشاه هم هست. در این تاریخ، شخصیت پادشاه، متمایز و دارای نیروهای آسمانی است. ن
خستین پادشاهان اساطیری تاریخ «پیشدادیان» هستند؛ «پیش» به معنای قبل و «داد» به معنای قانون و عدالت؛ پیشدادیان یعنی «نخستین در شیوه دادگری». این را هم باید بدانیم که شاهنامه چند بخش دارد. اول، بخش اساطیری که سرگذشت ۱۱شاه اسطورهای را از کیومرث تا گرشاسپ روایت میکند که به آنان «شاهان پیشدادی» یا «پیشدادیان» میگویند. بخش دوم، بخش پهلوانی است که با قیام کاوه شروع و با مرگ رستم ختم میشود.
بخش تاریخی هم دارد که از شاهان کیانی و اشکانی و ساسانی میگوید. بخش آخر، داستانهای معروفی دارد که اغلب ما خواندهایم یا اسمشان را شنیدهایم، مانند بیژن و منیژه. خواندن هرکدام از این بخشها هم فواید خودش را دارد؛ از سیال کردن ذهن و تقویت نگاه فانتزی گرفته تا آشنایی با آداب و رسوم کهن ایرانی و هویت خودمان که ضامن بقای هویت و حافظه ماست. و البته تقویت دایره واژگان. در اینجا ما به طور مختصر درباره توالی برتختنشستن شاهان اساطیری از دوره پیشدادیان تا پایان دوره پهلوانی، مختصری توضیح میدهیم.
- کیومرث
در شاهنامه، کیومرث نخستین پادشاه یا کدخدای جهان است. اما جامعه روزگار او هنوز چندان متمدن نیست. مردم در غار زندگی میکنند و لباسی ساده و بدوی دارند؛ «که خود چون شد او بر جهان کدخدای/ نخستین به کوه اندرون ساخت جای/ سر تخت و بختش برآمد ز کوه/ پلنگینه پوشید خود با گروه...». کیومرث تحولات زیادی ایجاد میکند؛ از جمله ساخت تیر و کمان، شناساندن اسب به مردم، ساختن شهر و آموختن نیکیکردن و عبادت.
- هوشنگ
کیومرث پسری به نام سیامک دارد که در جنگ با دیوان کشته میشود. اما از سیامک پسری به نام هوشنگ به جا میماند. کیومرث به کمک هوشنگ بر سپاه دیوان چیره میشود و کینه سیامک را میگیرد. هوشنگ به تخت مینشیند و بعضی از آیینها و رسوم را مانند برتختنشستن، تاجگذاشتن و... بنیان میگذارد. او را فرمانروای ۷کشور میخوانند و چند شهر مهم را هم بنا میکند اما مهمترین کار او کشف آتش است که نقطهعطفی برای بشر محسوب میشود. جشن موسوم به سده یا جشن آتش در همان روزگار مرسوم میشود.
- تهمورث
هوشنگ بعد از ۴۰سال میمیرد و ۳۰۰سال بعد، تهمورث از فرزندان و نوادگان او به پادشاهی میرسد. در این مدت هم زمین بدون پادشاه است. او ملقب به «تمامسلاح» است و کل دیوان را شکست میدهد؛ شهرهای زیادی میسازد و کارهایی مانند دامپروری و بافتن لباس از پشم دامها را به مردم یاد میدهد اما مهمترین کار او آموختن نگارش از دیوان و فراگیر کردن این فن در میان مردم است. به روایت شاهنامه دیوان وقتی اسیر تهمورث میشوند به او میگویند: «که ما را مکش تا یکی نوهنر/ بیاموزی از ما کِت آید به بر/ .../ نبشتن به خسرو بیاموختند/ دلش را به دانش برافروختند». در دوره او مردم هرکدام دین خود را داشتند و تهمورث گفته بود کسی به کسی دیگر بهخاطر دین، متعرض نشود.
- جمشید
جم یا جمشید یکی از مهمترین پادشاهان ایران است که به مقام نامیرایی میرسد. نهتنها فرمانروای هفت اقلیم است که تمام جانوران از او فرمان میبرند. ایجاد طبقات اجتماعی (جنگاوران، روحانیان، دبیران، کشاورزان، صنعتگران)، ساختن جنگافزار، استفاده از سنگ برای ساختن بناهای بزرگ، استخراج طلا و مس و کانیهای دیگر، شناخت گیاهان دارویی و ساختن کشتی از مهمترین کارهای اوست اما شناختهشدهترین کار جمشید ایجاد گاهشمار و پدیدآوردن نوروز و قراردادن آن برای آغاز سال و جشنگرفتن آن است. با این همه گناه جمشید، خوراندن گوشت گاو به مردمی بود که تا آن زمان گیاهخوار بودند.
- ضحاک
همزمان با جمشید در سرزمین همسایه ایران، ضحاک تازی با کشتن پدر خودش به حکومت میرسد. او از اوضاع آشفته استفاده میکند و به ایران میتازد و بر جمشید که مردم از او روبرگردانده بودند، پیروز میشود. جمشید فرار میکند اما ضحاک او را پیدا میکند و میکشد. بعد از این ماجرا نخستین پادشاه غیرایرانی بر ایران مسلط و یک دوره سیاه هزارساله بیدادگری در ایران شروع میشود. اهریمن در این زمان به شکل آشپزی درمیآید و با درستکردن خوراکی خوشمزه از گوشت، دل ضحاک را سیاه میکند و در ریختن خون مردم، گستاخ. بعد هم بر شانه ضحاک بوسه میزند و از جای بوسه او ۲مار میروید که آرامش را از زندگی ضحاک میبرد؛ تنها چاره آرامماندن مارها هم این است که هر روز ۲جوان را بکشند و مغزشان را خوراک مارها کنند.
- فریدون
فرانک، همسر آبتین از تبار تهمورث، پسری به دنیا میآورد و نامش را فریدون میگذارد؛ همان پسری که ضحاک در خواب میبیند از تبار شاهان است و نابودیاش بهدست او رقم میخورد و برای همین دستور میدهد هر نوزاد پسری به دنیا آمد بکشند. لذا فرانک فریدون را به پیرزنی در روستا میسپرد تا او را بزرگ کند. بیدادگری ضحاک ادامه پیدا میکند تا روزی آهنگری به نام کاوه که فرزندانش را ضحاک کشته، شورش میکند و پیشبند چرمی خودش را مانند پرچم بر سر چوب میکند. مردم زیادی یار کاوه میشوند و ضحاک مجبور به فرار میشود. در این بین مردم فریدون را پیدا میکنند و با او پیمان میبندند که یاریاش کنند. فریدون ضحاک را میگیرد و او را در غاری در کوه دماوند زندانی میکند. به باور ایرانیان فریدون ضحاک را ۱۶مهرماه به بند کشید و این روز را مهرگان مینامند و جشن میگیرند.
- ایرج
فریدون بعد از به قدرت رسیدن، اول به آبادی خرابیهای ضحاک میپردازد. دانش پزشکی را او آورد و دستآموز کردن حیوانات را به مردم یاد داد. کاوه را عزیز داشت و درفش او را در خزانه نگهداری کرد و شد نماد ایرانیان تا پایان دوره ساسانی. فریدون فرمانروای شرق تا غرب است اما یک اشتباه مهم میکند که باعث سالها جنگ و درگیری میشود؛ او سرزمین فارس، عرب و عراق را به پسرش ایرج داد و نامش را ایرانشهر گذاشت، روم و مصر و مغرب را به سلم داد، و چین و ترک و تبت را به تور و نامش را توران گذاشت. حسد تور از همین جا آغاز شد که چرا پدر، ایران را به ایرج داده است. سلسله جنگهای ایران و توران از همینجا شروع میشود. سلم و تور، ایرج را میکشند و سرزمین او را میان خود تقسیم میکنند.
- منوچهر
او پسر ایرج است. وقتی بزرگ میشود به جنگ تور و سلم میرود و ایران را پس میگیرد. تور هم پسری به نام پشنگ دارد که با منوچهر میجنگد. بعد هم افراسیاب پسر پشنگ به دنیا میآید و جنگها ادامه پیدا میکند.
- نوذر
بعد از مرگ منوچهر پسر او نوذر به پادشاهی میرسد. او ۷سال حکومت میکند و برخلاف نیاکانش بنده «گنج و دینار» است. افراسیاب در این دوره به ایران حمله میکند و نوذر را میکشد.
- زو
پهلوان زال بهدنبال جانشین نوذر میگردد و پیرمردی ۸۰ساله به نام زو را که پسر تهماسب از تبار فریدون است پیدا میکند. زو پادشاهی دادگر است. در دوران او خشکسالی پدید میآید و سپاه ایران و توران بهناچار تن به صلح موقت میدهند. بعد بارندگی میشود و خشکسالی، تمام. زو در این مدت به بازسازی کشور میپردازد. در این دوره تقریبا عصر پیشدادیان به پایان میرسد و عصر کیانیان یا همان پهلوانی کمکم آغاز میشود.
- گرشاسب
گرشاسب پادشاهی است که بعد از زو به تخت مینشیند و البته نباید او را با گرشاسب پهلوان اشتباه گرفت. گرشاسب پهلوان پسری دارد به نام نریمان، نریمان هم پسری به نام سام. سام نامدار است و بدون رقیب و منوچهر او را سپهدار خود میکند. سام صاحب پسری میشود به نام زال. زال یعنی سپیدمو؛ همان که سام او را رها میکند و پیش سیمرغ بزرگ میشود. بعد اما به آغوش پدر برمیگردد و همانطور که گفته شد زال کسی است که زو را پیدا میکند و بر تخت پادشاهی مینشاند.
- کیقباد
بعد از مرگ گرشاسب ایرانیها بهدنبال پادشاهی شایسته برای جانشینی او میگردند و کیقباد را پیدا میکنند؛ فرزند زاب از تبار فریدون. او در کوه البرز است و پهلوانی باید این خبر را برایش ببرد. زال این کار مهم را برعهده فرزند خود رستم میگذارد. رستم هم پسر زال و رودابه است. داستان عشق زال به رودابه را هم که همه میدانیم و از داستانهای مشهور شاهنامه است. کیقباد که به تخت مینشیند ایرانیان به نبرد با افراسیاب میروند. در پایان جنگ، افراسیاب بهدست رستم میافتد اما خود را با جادو از دست این پهلوان خلاص میکند. در پی این شکست افراسیاب از ایران عذرخواهی میکند و میگوید دیگر به این مرز تعرض نمیکند. به این طریق دوران آرامش به کشور برمیگردد. کیقباد برای تشکر، فرمانروایی بخشی از کشور را به رستم میدهد.
- کیکاووس
کیقباد بعد از ۱۰۰سال پادشاهی میمیرد و پسرش کیکاووس بر تخت مینشیند. در دوره او اتفاقات تلخ و مهمی روی میدهد که در بیشتر موارد هم خود کیکاووس مقصر است. او شخصیتی شگفت و درعین حال بیثبات دارد. گاهی تصمیمهای درست میگیرد و گاهی هم ستمگر است. ازجمله اشتباههای او لشکرکشی برای گرفتن دیار مازندران است که کلی دردسر درست میکند. تلاش نافرجام برای تسخیر آسمان هم به نام کیکاووس زده شده است. ماجرای کشتهشدن سهراب بهدست رستم هم در زمان اوست.
- سیاوش
یکی از همسران کیکاووس پسری به نام سیاوش به دنیا میآورد. رستم پدر معنوی او میشود و تلاش میکند کارهایی که برای سهراب نکرده است را برای او انجام دهد. او جوان زیبایی است و همه شیفتهاش میشوند. روزی کیکاووس برای دیدار سیاوش او را به حرمسرا میخواند و در آنجا سودابه همسر کیکاووس عاشق سیاوش میشود و به بهانه انتخاب دختری برای او، سیاوش را میبیند و از عشق خودش به او میگوید. اما سیاوش خیانت نمیکند و سودابه از روی کینه به کیکاووس میگوید سیاوش به او دستدرازی کرده است. بنا به رسمی کهن، سیاوش از کوهی از آتش رد میشود و زنده بیرون میآید و پاکیاش اثبات میشود. همزمان با این اتفاق افراسیاب دوباره پیمان میشکند و به ایران حمله میکند. کیکاووس سیاوش را همراه رستم برای نبرد میفرستد.
افراسیاب بهدلیل دیدن خوابی بد از جنگ صرفنظر و با سپاه ایرانی صلح میکند اما کیکاووس از شنیدن این خبر خشمگین میشود و پهلوان طوس را برای مبارزه و سپهداری میفرستد. سیاوش از این پیمانشکنی پدر سرافکنده میشود و به دعوت افراسیاب به توران میرود. افراسیاب، فرنگیس، دختر خود را به زنی سیاوش در میآورد و فرمانروایی بخشی از سرزمینش را هم به او میدهد. اما برادر افراسیاب از روی حسادت آنقدر بد سیاوش را میگوید که افراسیاب فرمان ریختن خون او را میدهد. با کشتهشدن سیاوش سلسله جنگهای ایران و توران، آغاز و در نهایت با کشته شدن افراسیاب تمام میشود.
- کیخسرو
افراسیاب بهدست کیخسرو پسر سیاوش کشته میشود؛ کیخسرو بعد از تولد توسط کسانی پنهان میشود تا بهدست افراسیاب کشته نشود. بعد هم که او را پیدا میکند، خودش را به دیوانگی میزند و از دست افراسیاب جان سالم بهدرمیبرد. کیکاووس بعد از ۱۵۰سال از دنیا میرود و کیخسرو جای او بر تخت مینشیند.
- لهراسب
کیخسرو بعد از ۶۰سال تخت پادشاهی را به لهراسب از تبار کیقباد میسپارد. لهراسب به آبادانی کشور میکوشد و ۱۲۰سال پادشاهی میکند و نامی نیک از خودش بهجا میگذارد و بعد تاج و تخت را به پسر میسپارد و در گوشهای به عبادت میپردازد.
- گشتاسب
او پسر لهراسب است و بعد از پدر بر تخت مینشیند. در دوره گشتاسب اتفاقات بزرگی روی میدهد که رویه زندگی ایرانیان را عوض میکند. ازجمله ظهور پیامبری به نام زرتشت که دین او بعدها دین رسمی کشور میشود. گشتاسب دین زرتشت را میپذیرد و وقتی پسرش، اسفندیار، خواستار تاج و تخت میشود او را به نبرد با رستم میفرستد. رستم ناخواسته با اسفندیار میجنگد و او را شکست میدهد اما از پیامد این جنگ در امان نمیماند و مدتی بعد با حیله شغاد در چاهی پر از نیزه و تیغ میافتد و همراه با رخش کشته میشود. با مردن رستم عصر پهلوانی به پایان میرسد.
- بهمن
بعد از لهراسب، بهمن پسر اسفندیار بر تخت مینشیند.
- همای چهرآزاد
او همسر بهمن است و به تخت مینشیند تا زمانی که تخت را به فرزندش میسپارد.
- دارا
دارا پسر بهمن است و بعد از مادر به تخت شاهی تکیه میزند.
- دارای دارایان
دارا پسر دارا، بعد از پدر به تاج و تخت میرسد. او آخرین کسی است که بر تخت مینشیند و بعد سلسله کیانیان به پایان میرسد. در این نقطه تاریخ اساطیری به تاریخ واقعی پیوند میخورد. چون بنا بر تاریخ اساطیری در این زمان اسکندر مقدونی به ایران حمله میکند و با پیروزی بر دارای دارایان ایران را تسخیر میکند. در تاریخ واقعی این رویداد در زمان داریوش سوم، آخرین پادشاه هخامنشی، رخ میدهد.
- منبع: تاریخ اساطیر ایران- عسکر بهرامی