زیر شلاقهای سوزان خورشید، خاک رس را گِل و گِل را خشت کردند تا دیوار خانههای مردم بالا برود و لقمه نانی سر سفرههایشان ببرند. قبل از بیدار شدن خورشید از خواب، راهی کورهپزخانهها شده و تا غروب آفتاب خشت در قالب زده و جلو آتش کورهها گذاشتند تا پخته شود. دمی به خود استراحت ندادند تا مبادا از غافله زندگی عقب بمانند. سفره نهارشان را در کنار خشت و گِل باز کردند که بیشتر شبیه سفره صبحانه بود. نان و پنیر بیشترین وعده غذایشان بود و در این رقابت برای به دست آوردن پولی ناچیز، خیلی از لذتهای زندگی را برای خود حرام کردند. زنهایشان چادر به کمر بسته و دوشادوش آنها کار کردند. به قدری سرگرم خشت زدن شدند که از یاد بردند نوزادشان را کنار تلی از خاک خواباندهاند. بچههای بزرگتر اما مثل خودشان فقط به یک چیز فکر میکردند؛ کار.
بازیهای کودکانه برایشان معنی نداشت و از سن کم، دستهای کوچکشان پینه بست. حالا وضع فرق کرده. خشت میزنند، اما کم. آجرها که آماده میشود، خریداری نیست که از کورهدارها بخرد. سفره کارگران کورهپزخانه کوچکتر شده و برای گرسنه نماندن که چالشی بزرگ برای آنهاست، حاضرند به هر قیمتی و در هر شغلی مشغول شوند. برای این است که عدهای سراغ کارهایی مثل دستفروشی، باربری و جمع کردن ضایعات از مخازن زباله رفتهاند.
در دیارشان هم زمینی برای کشت یا سرمایهای برای کار ندارند. مجبورند بازهم در اتاقهای کوچکی بمانند که صاحبان کوره به آنها داده بودند تا استراحت کنند. در این وضع، صاحبان کوره هم هر روز دستور تخلیه همین اتاقهای کاهگلی را به آنها میدهند، اما جایی ندارند که بروند. برخی کورهدارها دست از سرشان کشیدهاند اما عدهای هم به آنها فشار میآورند. یکی برق و دیگری آب شرب خانهها را قطع کردهاند تا کارگرها مجبور به ترک این محلها شوند. مناطق جنوبی تهران، این وضع مشابه را دارند و گویا قرار نیست کسی به داد کارگران کورهپزخانهها برسد. کارگرهای کورهپزخانه به صاحبان کوره هم حق میدهند.
روزگاری که کار فراوان بود، ساکن این اتاقها شدند تا دستمزد خود را به اجاره خانه ندهند و رایگان در این محلها زندگی کنند اما حالا که وضع کار خراب شده، صاحبان کوره نیز به آنها احتیاج ندارند. توقع دارند همین اتاقهای کاهگلی که بیشتر به بیغوله شبیه است را خالی کنند تا لااقل هزینههای مصرفی مثل آب و برق به آنان تحمیل نشود. اما این صاحبکارها نیز نباید فراموش کنند که کارگران خود را بیمه نکردهاند تا لااقل در این ایام بتوانند از تسهیلات بیمه بیکاری بهرهببرند.
یادشان بیاورند که وقتی مأمور بیمه به کورهها میآمد، چگونه کارگرها را پنهان میکردند تا اسمی از آنها در جایی ثبت نشود. یادشان بیاورند زمانی را که خریدارهای زیادی پشت در صف میبستند، همین کارگرها با اعضای خانوادهشان صبح تا شب خشت میزدند و از کنار تلاش آنها چه سودهایی که نبردهاند. یادشان بیاورند که کارگرها در کوره آنها مو سفید کرده و عمر خود را گذاشتهاند. کمی انصاف داشته باشند و حال کارگرها بهخصوص ضعیفترها و عیالوارها را مراعات کنند تا این وضع بهتر شود. مؤسسهها و نهادهای خیریه هم نباید بیکار بنشینند. برای این افراد به فکر جایی برای استراحت و اشتغالزایی باشند تا اموراتشان بگذرد.