سارا حاصلی، روانشناس و مشاور در گفتوگو با دوچرخه برای ما از راههایی میگوید که با کمک آنها میتوانیم از این جملهی معروف، کمتر استفاده کنیم.
در این گفتوگو متوجه شدم در خانوادههایی که پدر و مادر، نیازهای اولیهی کودک را به درستی برآورده میکنند، معمولاً تا قبل از ۱۱سالگی، والدین قهرمانهای بزرگ، بیاشتباه و دوستداشتنی کودک و حلال مشکلاتشان هستند، اما بعد از ۱۱سالگی ماجرا عوض میشود و... صحبتهای این روانشناس را در ادامه میخوانید:
من تغییر کردهام!
در دنیای ذهنی ما که به آن دنیای مطلوب میگویند و پُر است از تصویر آدمها و فکرهایی که به ما احساسهای خوب میدهند، مراقبان ما جای خاصی دارند و ما از بودن آنها و نظر آنها احساس امنیت میکنیم و لذت میبریم، اما چه میشود که در دنیای نوجوانی دچار کشمکش میشویم و یکباره به این جمله میرسیم که پدر و مادرم مرا درک نمیکنند. آیا آنها، تغییر کردهاند؟
البته اینجا دارد اتفاقهایی برای نوجوان میافتد و در ذهن نوجوان با رشد، آگاهشدن، تحلیلکردن و با نگاه کل به جزء و جزء به کل، تغییراتی ایجاد میشود که یکدفعه میبیند پدر و مادر، آن قهرمانان بدون اشتباه قبلی نیستند و گاه پدر و مادر من هم اشتباه میکنند.
این وسط بهتر است هم پدر و مادر و هم نوجوان سعی کنند اگر جایی اشتباهی کردند، در فضایی که به هم خوب گوش میدهند اشتباه خود را بپذیرند و بگویند من اشتباه کردم. این خیلی کمک میکند که درک متقابل بالا برود. میتوانیم بگوییم که تا قبل از نوجوانی، برای بچهها زیاد اهمیت ندارد که خواستههایشان به شیوهی والدین برآورده میشود، اما در نوجوانی یکدفعه میبینند که دارند واکنشهای عجیبی نشان میدهند؛ واکنشهایی که گاهی حتی خودشان را هم گیج میکند. خیلی وقتها نوجوان در رفت و برگشتِ ارتباط با والدینش قرار دارد. پس برای قدم برداشتن در راه درک متقابل بین والدین و نوجوان هر دو باید تلاش کنند و یاد بگیرند.
نهال رابطه!
رابطه عنصر اصلی درک متقابل است. برای ساختهشدنش باید تلاش کرد و برای حفظ و نگهداریش هم به تلاش بیشتری نیاز داریم. میتوانیم بگوییم که رابطه مثل نهالی است، که اول باید برایش خاک و نور مناسب در نظر گرفت، ولی وقتی رشد کرد و سرپا شد، باز هم به مراقبت نیاز دارد.
حالا میخواهیم بگوییم بین نوجوانها و والدین نهالی وجود دارد که تا حدود ۱۱سالگی خوب رشد کرده، ولی بعد از ۱۱سالگی، مسئولیت نگهداری از این نهال دیگر فقط برعهدهی والدین نیست و نوجوانها هم در آن سهیماند. یعنی فقط پدر و مادر نیستند که باید به این نهال رسیدگی بکنند؛ آبش بدهند، نورش را تنظیم کنند، گاهی جایش را تغییر بدهند، خاکش را عوض کنند و... الآن مسئولیت سنگینتر شده، درخت قد کشیده و هم والد و هم نوجوان باید با هم برای حفظ این درخت تلاش کنند.
قبلاً که این نهال کوچک بود میتوانستند به راحتی از یک گلدان به گلدان بزرگتری منتقلش کنند، اما وقتی نهال قد کشیده و درخت یا درختچهای شده است، حتی برای جابهجا کردنش باید هردو طرف این گلدان که پدر و مادر و نوجوان هستند با هم آن را بردارند. هردو باید مسئولیتهایی را به عهده بگیرند و به آن رسیدگی کنند تا شکل درست و طراوت خودش را حفظ کند.
چیزی به نام شفقت
برای اینکه نوجوان در مسیر درست رابطه و شکلدهی رابطه قدم بردارد میتوانیم چند نکته بگوییم. نوجوان باید از خودش بپرسد که پدر و مادر من چهطور پدر و مادری داشتهاند و آنها چهطور فرزندانشان را بزرگ کردهاند؟ چند خواهر و برادر داشتهاند؟ در خانوادهشان چه کسی بیشتر از همه تصمیمها را میگرفته است؟ در نوجوانی چه خواستههایی داشتهاند؟ چه چیزهایی آنها را نگران میکند؟ و... این سؤالات میتوانند کمک کنند که حسی به نام شفقت در ما رشد کند. شفقت به معنای دلسوزی نیست، شفقت همان درک متقابل است، اینکه من بتوانم خودم را بگذارم جای دیگری و از دریچهی نگاه او به وضعیت نگاه کنم.
برای اینکه رابطهای قشنگ باشد باید رفتارهای تقویتکنندهی رابطه در آن اتفاق بیفتد و در مقابل باید رفتارهای قطعکنندهی رابطه را تا حد امکان کاهش دهیم. کمکردن رفتارهای قطعکننده خیلی مهم است. نمیگویم این رفتارها را حذف کنیم، چون خیلی وقتها ممکن است در موقعیتی هیجان ما، بهخصوص در سن نوجوانی که مدیریت هیجان هنوز شکل درستی نگرفته، این رفتارها از ما سر بزند، ما نباید برای این که بعضی وقتها چنین رفتارهایی از ما سر زده عذاب وجدان بگیریم. ولی باید تلاش بکنیم تا میشود این رفتارها را کم کنیم.
رفتارهای قطعکننده
هفت رفتار قطعکنندهی رابطه در همهی روابط انسانی وجود دارد. این رفتارها صرفاً در رابطهی بین والدین و نوجوانان بروز نمیکنند و عبارتند از:
۱. غر زدن
۲. مقایسهکردن. یعنی پدر و مادر خودم را با پدر و مادرهای دیگر مقایسه کنم، بیآنکه اصلاً به گذشته، وضعیت مالی و امکاناتی که با آن رشد کردهاند اهمیتی بدهم. خیلی مهم است که اینجا آن عنصر شفقتی که قبلاً به آن اشاره کردم، فعال شود.
۳. باجدادن یا حق حسابدادن برای کنترل دیگری.
۴. شکوه و شکایتکردن.
۵. تهدید کردن.
۶. تنبیهکردن، مثلاً اینکه با پدر و مادرم حرف نزنم، قهر کنم یا آنها با من قهر کنند.
۷. انتقاد و سرزنشکردن.
باید تا آنجایی که میتوانیم این رفتارها را در ارتباطمان کم کنیم.
رفتارهای مؤثر
در مقایسه با رفتارهای قطعکننده، هفت رفتار مؤثر یا تقویتکنندهی رابطه هم هست که لازم است آنها را در خود تقویت کنیم. رفتارهای مؤثر عبارتند از:
۱. حمایتکردن.
۲. دلگرمیدادن.
۳. گوشدادن به یکدیگر.
۴. پذیرفتن یکدیگر.
۵. احترام گذاشتن.
۶. اعتماد کردن.
۷. گفتوگو و مذاکرهی همیشگی برای حل مسائل و مشکلات.
قهرمان دنیای خودم
اگر سعی کنیم هفت رفتار مؤثر را در خود تقویت کنیم و هفت رفتار قطعکنندهی رابطه را کاهش بدهیم، میتوانیم بگوییم در مسیر رشد آن نهال قدم برداشتهایم و نمیگذاریم خشک شود. در نوجوانی اهمیت این موضوع چندین برابر میشود. چون نوجوان تصور میکند که قهرمان دنیای خودش است و قرار است دنیایی بسازد که با دنیای پدر و مادرش متفاوت است.
این نگاه باعث میشود که در خیلی از موارد پدر و مادر خود را تأیید نکند و حتی با فیلتری به ماجرا نگاه کند که نسبت به نظر و رفتار والدینش او را دچار خطای شناختی میکند.
و در نهایت قطعاً که این رابطهای است که هر دو نفر باید برای تعالی و رشدش با هم قدم بردارند.