یک کتاب پر از لطافت
اسمش احساسات هر شاعری را برمیانگیزد. من این کتاب را به خاطر لطیفبودن و مفهومیبودنش بسیار دوست دارم. شعرها کوتاه و آهنگین هستند و بعضی از آنها آنقدر تأثیرگذارند که پس از به پایان رسیدنشان مکثی میکنی و آه میکشی؛ مثل این شعر:
یک قفل
قفلی که روزی همنشین یک قفس بوده
با غصههای یک پرنده، همنفس بوده
امروز این قفل پشیمان، با سکوت و آه،
چسبیده غمگین بر ضریح یک زیارتگاه
تصویرگریهای این کتاب هم به شعرها مربوطاند و زیبایی شعرها را دوچندان کردهاند.
مریم خالقی هرسینی
خبرنگار افتخاری نشریهی دوچرخه، ۱۷ ساله از تهران
یک شاعر پرطاقت
از شعرهای این کتاب خوب پیداست نویسنده برخلاف عنوان کتاب کاملاً باحوصله و عشق این شعرها را سروده است.
این کتاب سرشار از حس و حال نوجوانی است و جانبخشیهای نویسنده بسیار جالب و زیباست؛ خصوصاً آن قسمت را که از ناودان حرف میزند بسیار پسندیدم، اما تصویرگریهایش کمی دلگیرکننده است، شاید چون از رنگهای تیره بیشتر استفاده شده بود...
زهرا وطندوست
خبرنگار افتخاری نشریهی دوچرخه، ۱۷ ساله از رشت