بزرگ شده محله نارمک و بچه «هفتحوض» است. به قول خودش در ایام نوروز از بستنیفروشی «حاجی نوروز» همراه خانواده بستنی میخریده و بستنیخوران به خانه اقوام و خویشاوندان میرفته و آداب عید دیدنی را به جا میآورده است. گفتوگوی کوتاه ما درباره نوروز را با «پوران درخشنده» کارگردان سینمای ایران بخوانید.
- نوروز باستانی برای شما از قدیم تا به امروز چه حس و حالی را تداعی میکرد و میکند؟
در نوروز آدمی احساس میکند همه چیز نو و تازه میشود. گویی همه زشتیها، تاریکیها و مردنها و مرگاندیشیها به نوعی از بین میرود و در واقع نشاط به شکلی جدید در همه سطوح خودش را به متن زندگی میکشاند. این موضوع را بیشتر از هر جای دیگر در محله کودکیام یعنی نارمک و هفتحوض یافتهام و درک کردهام.
- از نظر هنری چه توصیف یا توصیفهایی از نوروز دارید؟
طبیعت رنگ تازهای میگیرد، درست مانند یک بوم نقاشی که تا دیروز سفید بوده و حالا آب و رنگ تازهای گرفته و یک نقاش چیرهدست رنگها را با مهارت خاصی بر آن ریخته است و یک تابلو زیبا خلق کرده است. رنگهایی که انسان را متحول میکند و باعث میشود با دیدنش از درون مشعوف شود. در درون انسان هم تحول به وجود میآورد و در ابعاد مختلف تسری و وسعت میبخشد.
- این روزها معمولاً از کجا خرید میکنید و پیشترها که از هفتحوض خرید میکردید چه حس و حالی داشتید؟
من همواره بعد از کرمانشاه، محله کودکیام هفتحوض را بیشتر از هر نقطه دیگری در تهران و باور کنید در ایران دوست داشتهام و دارم. هنوز هم باز برای خرید کردن اگر حس و حال داشته باشم هفتحوض را انتخاب میکنم.
- چند سال در هفتحوض سکونت داشتید؟
۳۵ بهار را در هفتحوض تجربه کردهام. میدانهایی که همیشه سرسبز و پر از هوای تازه است.
- مردم این منطقه را چگونه یافتهاید؟
مردم و همسایهها بسیار مهربان و خونگرمند و مصاحبت با آنها همواره برایم دلپذیر بوده و هست. این محله برایم حس نوستالژیک دارد. ایام پیش از نوروز محله هفتحوض به قدری شلوغ و پر همهمه و هیاهو است کهگویی زندگی از دیرباز در این خطه جریان داشته و دارد.
- اگر از دید هنرمندانه به این خرید و فروش نگاه کنید آن را چگونه مییابید؟
شاید باورتان نشود که من حتی به کسانی که باید تا چند شب پیش از عید خرجی زندگیشان را تأمین کنند، اندیشیدهام. منظورم دستفروشان و بساطگسترانی است که با اجازه شهرداری در این بخش از شهر تجمع میکنند و مردم را به سوی خودشان میکشانند. اینها همه برایم معنا داشته و دارد. بارها به آنهایی که در گوشه پیادهرو اجناسشان را روی یک تکه پارچه ریختهاند و فریاد میزنند، اندیشیدهام و فریادشان برایم سرشار از زندگی است. نگاههای مشتاقی که با اندک پول توی جیبشان از آنها خرید میکردند و میکنند نیز برایم ارجمند بوده و همواره شور و شوق زندگی در وجود آنها را ارج مینهم.
گاه به نینی چشمهای آنها نگریستهام که سراغ بستهها میروند تا شاید شده حتی مثلاً تقویم سال جدید را بخرند. روسری یا شالی برای سال نو برای خود تهیه کنند و با شادمانی به استقبال نوروز بروند. این کالاها البته نسبت به دیگر جاها قیمت ارزانتری دارد. آدمهایی که خانواده خود را ارج مینهند و در هر شرایط اقتصادی سعی میکنند، خریدی هر چند کوچک برای اعضای خانوادهشان انجام دهند، به نظر من حرکتشان ارزشمند است.
- در یک کلام همه اینها برای شما چه مفهومی دارد؟
نخستین و مهمترین مفهومش این است که در چنین شبهایی هیچکس دست خالی به خانه بازنمیگردد. با نگریستن به چهره شخص تقریباً متمولی که از مغازهها خرید میکند و آن شخصی که از دستفروشان مایحتاج خود را تهیه میکند معنای زندگی و زیستن عیان را درمییابیم و شاید بتوان گفت که این معنا در چهرهشان نهفته است. همهگویی شبها سرخوش و دست پر به خانه میروند. برایم شاد نگاه کردن به آنها و عبور از میان آنها و شنیدن صدایشان بیشتر از آن ارزشمند و نوستالژیک است که بخواهم حتی خریدی بکنم.
یعنی بدون فکر کردن به خرید برای خودم، قدم زدن لابهلای آنها برایم سرشار از عشق است. بیشتر با نگاه هنری به این زیستن توجه کردهام و تا امروز همین نگاههای به اصطلاح خرد ـ اگر بخواهیم در مقابل نگاه کلان هنری قرار دهیم ـ مرا دلگرم نگه داشته است.
- روزهای نوروز غیر از همه اینها چه حس و حالی را در نارمک برای شما تداعی میکند؟
همانطور که گفتم بیشتر دوست داشتهام بین مردم و در میان جمعیت باشم. محله نارمک و میدانهای ۱۰۰گانهاش بیش از هر چیز برایم تداعیکننده زادگاهم و کوههای سرفراز و سرسبز و سر به فلک کشیده طاق بستان و طبیعت وحشی زاگرس است. لااقل در ذهنم برایم چنین بوده و سرسبزی نارمک مرا به این اندیشه سوق داده است. به همین دلیل هم ۳۵ سال این منطقه را برای زیستن و بهتر بگویم شاد زیستن انتخاب کردهام. غرور آن کوههای بلند را در میدانهای کوچک اما با صفای نارمک یافتهام.
- برخی از مردم به لحاظ اقتصادی در مضیقه و تنگنا قرار دارند. چگونه میتوان شادی نوروز را با آنها نیز تقسیم کرد؟
به گمانم انسان همواره باید خودش را با شرایط وفق دهد. به هر حال در شرایطی نیستیم که اجناسی را با قیمت گران بخریم؛ چون نمیتوانیم. اما میتوان به فرض یک تنگ کوچک ماهی خرید. میتوان برای نوروز یک شاخه گل تهیه کرد. میتوان ساده و بیپیرایه و سرراست یک سیر سنجد از دستفروشان کنار پیادهرو خرید و سر سفره هفتسین نهاد. شاید به ظاهر باید سعی کنیم کمتر خرید کنیم اما اجناسی بخریم که به همان اندازه و شاید هم بیشتر شادی را به خانهمان میآورد و دور هم بودن و با هم بودن را در ذهنمان تداعی میکند.
در این روزگار وانفسا باید از خریدهای گران و به اصطلاح بیخودی پرهیز کرد. هزینههای بیمورد لاجرم باید حذف شود و به جایش با هم بودن و دوستی را به خاطر سپرد و زنده نگه داشت. گاهی اجناسی در خانه هست که میتوان دستی به رویشان کشید، غبار را از تنشان شست و دوباره برای بهار آنها را زنده کرد. با این شیوه میتوان باز هم زیبایی و حس زیباییشناسی را به معنای واقعی کلمه به جای آورد و برایش احترام قائل شد. در حقیقت با این حرکت زیستن را ارج نهادهایم. در شرایط فعلی شاید داشتن مناعت طبع و قناعت بهترین راهحل برای گذراندن این روزهای زیبا باشد.
قیمتهای سرسامآور را فراموش کنیم و دوست داشتن را به یادآوریم. باید تمرین کنیم و یاد بگیریم که روح و روان خودمان را با مشکلاتی که وجود دارد بیهوده به هم نریزیم و برای لحظهای هم که شده مثلاً در همین پیادهرو هفتحوض قدم بزنیم و درختهایی را بنگریم که آماده جوانه زدن هستند. در یک کلام نباید به آنچه نمیتوانیم آنها را داشته باشیم فکر کنیم. به جایش به محبت و مهربانی و اندک پولی که داریم و خرید کوچکی که بیش از قیمتش میتواند ما را شاد کند و چراغ شادی و نشاط را در خانهمان همواره برافروزد و روشن نگه دارد بیندیشیم.