بحرانهای مالی از یک سو و رقابت با رسانههای جدید از سوی دیگر هر روز به مشکلات روزنامهنگاران دامن میزند. اتفاقات اخیر، جمعیت بزرگ روزنامهنگاران کشور را بهشدت نگران کرده و آینده حرفهای آنها را تهدید میکند. گرانی کاغذ باعث کاهش تیراژ، کم شدن صفحات روزنامهها و به تبع محدود شدن دایره شغلی روزنامهنگاران شده و فردای روزنامهنگاران در هالهای از ترس و تردید است. عدهای از روزنامهنگاران در گفتوگو با همشهری آینده این حرفه را درصورتی روشن میبینند که محدودیتهای محتوایی برداشته شود. برخی روزنامهنگاران، بحران مطبوعات را در سطح کلان جامعه و فرهنگ بررسی میکنند و در آخر تعدادی هم نگاه خوشبینانهتری نسبت به مسائل موجود دارند.
- بعد از دوره انقباضی بیکاغذی
- سرگه بارسقیان- روزنامهنگار
آتشی که به جان کاغذ مطبوعات افتاد، عملا برخیشان را نحیفتر کرده؛ «ایران»، «همشهری» و «اطلاعات» سمت کاهش تعداد صفحات رفتند تا به جای سنگینی قیمت روزنامه، با سبکی وزن و حجمشان، بحران را از سر بگذرانند. حالا اگر کاغذ طبق وعده داده شده همچنان از ارز دولتی برخوردار شود و تحریریههای پرتعداد دوباره سر به کاغذ و کاشانه خود برسند، آیا ادامه شیوه قبل بهصرفه است؟ آیا تورم صفحات عملا برآوردهکننده نیاز و انتظار خوانندگان هست؟
میتوان به سیاق قبل و تقسیمبندی مألوف و مرسوم دوباره ساختار صفحات را براساس گروهها چید؟ دوباره همان تقسیمبندی کلی سیاسی، جامعه، اقتصاد، جهان، ورزش و... یا میتوان از این دوره انقباضی بیکاغذی برای بازطراحی صفحات و ایجاد گروههای جدید و یا زیرگروهها استفاده کرد؟
این دوره فترت شاید لازم بود تا پرتیراژهای پرصفحه بتوانند از شر صفحات مکرر و مطالب مطول، خودشان را نجات دهند. شاید به مدد این شرایط ویژه بتوان کوتاهنویسی و گزیدهنویسی را انتخاب کرد. حتی در بازآرایی صفحات بتوان صفحات نزدیک به سبک زندگی و کاربردی را جایگزین برخی صفحات معمول فعلی کرد. حوزههای گسترده تقسیمبندی شوند و مخاطب با کشکولی از اخبار نامربوط و ناهمگونی روبهرو نشود که ذیل یک عنوان مانند فرهنگ یا جامعه تنگ هم قرار میگیرند.
اینجا حوزههای جدیدی خلق میشود که برای مخاطب عام هم کاربردی است. مثلا در حوزه سلامت به جای انتقال نظرات سیاستگذاران بتوان نوعی رویکرد آموزشمحور هم داشت؛ انتقال یک آموزه بهداشتی و حتی ورزشی از روزنامه برای مخاطب عام هنوز مستندتر است تا یک کانال تلگرامی. در این صورت مطبوعات در دوران وفور کاغذ هم از تورم محتوایی به تکثر موضوعی میرسند، طیف بیشتری از مخاطب را جذب میکنند و صرفا از مجرای اخبار تبدیل به مجمع افکار خواهند شد.
- گفتار
- مطبوعات دستوپا بسته
- سعید ارکانزاده-روزنامهنگار:
متأسفانه روزنامهنگاری در کشور ما رو به افول است. ما روزنامهنگاران دوران پرهیجانی را طی کردهایم و الان در دوره خمودگی و ایستایی به سر میبریم. سوژههای قابل پرداخت و هیجانانگیز هنوز وجود دارد اما غمانگیز است؛
چراکه حوصله، اشتیاق و انگیزهای برای کار کردن باقی نمانده. حرفه روزنامهنگاری تنها قربانی این ماجرا نیست و در واقع جامعه، حرف و مشاغل مختلف نیز به این بیماری مبتلا شدهاند. رکود و رخوت بهشدت فراگیر شده و ذوق و هیجان کمرنگ و کمرنگتر میشود.
اقتصاد روزنامهنگاری ضعیف شده و به تبع آن کمتر از دیگر مشاغل دیده میشود. به مطبوعات توجهی نمیشود و روزنامهنگارها به حاشیه رفتهاند؛ مانند آهنگری، حلاجی، خراطی و... (مشاغلی که روبهانقراض است)، حرفه روزنامهنگاری هم به حاشیه و انقراض میرود. احوال روزنامهنگاران مانند فردی است که قدیم حرفه و پیشهای داشتهاند اما حال شاهد تغییر و تحول شدید آن هستند. این حال و هوا بر روحیه روزنامهنگاران تأثیر میگذارد و آنها را کمانگیزه میکند.
سرعت خاموشی مطبوعات در ایران بیشتر است. در دنیا همه رسانهها با فضای مجازی -که بهتازگی وارد اکوسیستم خبری شدهاند- در رقابت هستند. اما در کشور ما این رقابت طوری است که کفه فضای مجازی میچربد به کفه رسانهها علیالخصوص مطبوعات و خبرگزاریها. چرا!؟ چون همچنان در فضای مجازی هر مطلبی را میتوان منتشر کرد اما محدودیت دستوپای روزنامهها را بسته است.
به عقیده من اگر قید و بند محتوایی از مطبوعات برداشته شود حتی الانی که بهشدت دچار افول هستند میتوان اوج گرفت. بهعبارت روشنتر اگر آزادی به مطبوعات بازگردانده شود و این آزادی اجازه دهد تا آنجایی که مخاطبان علاقهمندند پیش رویم، به راحتی میتوان روزنامهها و نشریات پرمخاطبی داشت. اما روزنامهنگاری در ایران دچار محرومیت مضاعف است؛ یک محرومیت ناشی از رقابت با رسانههای جدید و جایگرین، به علاوه محدودیتی که برای محتوای رسانهها درنظر گرفته شده است. بنابراین عملا مادامی که آزادی به روزنامهها داده نشود از دست روزنامهنگاران کاری برنمیآید.
- گفتار
- فاتحه روزنامهنگاری خوانده شده
- بنفشه سامگیس-روزنامهنگار:
بحران کاغذ نخستینباری نیست که گریبانگیر روزنامهها میشود. سال ۱۳۷۴-۷۵در روزنامه اخبار مشغول بهکار بودم. در آن سال نیز مسئله ناتوانی نشریات از خرید کاغذ مطرح شد. آن زمان روزنامه اخبار پرطرفدار بود چون نسبت به مطبوعات دیگر نگاه آزاد و مستقلتری به مسائل روز داشت و تندرو بود؛ بنابراین مردم هم از آن استقبال میکردند. این روزنامه در روزهای بحران کاغذ در صفحه اول مطلبی خطاب به مخاطبان خود چاپ کرد با این توضیح که بهدلیل گرانی کاغذ، روزنامه از خرید کاغذ ناتوان است.
در ادامه بهصورت شفاف به خوانندگان خود اعلام کرد که تنها تا آخر هفته در انبار روزنامه، کاغذ وجود دارد و بعد از آن روزنامه دیگر چاپ نمیشود. بهخاطر دارم که دقیقا همان روز، روزنامه در یک صفحه منتشر شد؛ یعنی از ۱۲ صفحه رسید به یک ورق پشت و رو. آن روز اخبار مرجوعی نداشت و تمام تیراژ به فروش رفت.
در آن تکصفحه علاوه بر توضیحات درباره مشکلات کاغذ و بحران مالی، شماره حسابی برای کمک به روزنامه برای خرید کاغذ منتشر شده بود. واکنش مردم و مخاطبان نسبت به این مسئله حیرتانگیز بود. در یک روز بهقدری ما از طرف مردم کمک دریافت کردیم که انبار روزنامه برای یکماه از کاغذ پر شد!
اتفاقی که امروز برای روزنامهها رخ داده صرفنظر از گرانی کاغذ، تغییر نگرش مردم و تغییر نگاه مخاطبان به ماست. متأسفانه مردم از هیچ کدام از روزنامهها حمایت نمیکنند. چرا!؟ چون شبکههای اجتماعی با همان محتوای زرد در ۸۰درصد موارد جذابیت بیشتری برای مردم دارند. شرایط امروز روزنامهها تفاوتی با شرایط سال۱۳۷۵ ندارد. سال۷۵ درآمد مردم چندان زیاد نبود اما از روزنامهها حمایت کردند. واقعا اظهار تأسف میکنم که روزنامهها از سوی مردم حمایت نمیشوند. بهنظرم این اتفاق از بحران کاغذ و مسائل دیگر خیلی غمانگیزتر است.
در این شرایط سخت، کاری از دست خبرنگاران و روزنامهنگاران برنمیآید؛ چراکه ما در جامعهای توسعه یافته با علاقهمندان میلیونی به فرهنگ و مطبوعات زندگی نمیکنیم که انتظار داشته باشیم خبرنگاران را گروه مرجع بدانند. ما در جامعهای زندگی میکنیم که تیراژ یک کتاب باارزش ۳۰۰نسخه است! وقتی افراد حتی ۲۰دقیقه در روز وقت نمیگذارند که کتاب یا یک مطلب آموزنده بخوانند پس چه توقعی میتوان از آنها برای حمایت از مطبوعات داشت. الان ریش و قیچی دست دولت است که از روزنامهها حمایت کند یا نکند. متأسفانه با این رویکرد و ادامه شرایط بهنظر من در ایران فاتحه روزنامهنگاری و مطبوعات خوانده شده است و ما روزنامهنگاران همیشه نگران از دست دادن شغل و همین اندک درآمدمان خواهیم بود.
- اوضاعمان خوب نیست اما...
- مصطفی آرانی-روزنامهنگار:
در مجموعهای فعالیت میکنم که بهلطف مدیریت و البته با تعدیل بسیاری از هزینهها، تا به حال توانسته گلیمش را از آب بیرون بکشد ولی آیا این روند تا همیشه باقی خواهد ماند؟ راستش را بخواهید؛ گمان نمیکنم. چرا؟
افزایش هزینه تولیدکننده در هر مجموعه اقتصادی ۲راهکار بیشتر ندارد و آن هم افزایش هزینه مصرفکننده یا گرانی محصول و خدمات است. در شرایطی که با کالایی روبهرو هستیم که کشش تقاضایی بسیار زیادی دارد، این کار ابدا مقرون به صرفه نیست؛ زیرا درصورت افزایش هر واحد قیمت، احتمالا بسیاری از تقاضاها از بین خواهد رفت. روزنامهها کالاهایی هستند که این روزها جایگزینهای بسیاری از تلویزیون و ماهواره تا فضای مجازی دارند و به این ترتیب نمیتوانند نسبت به دستکاری قیمت خود به شکل افسارگسیخته اقدام کنند. بنابراین گرانی بیش از حد روزنامه راهکاری منطقی نیست و باید تا حد امکان از هزینهها کاست. اما حد یقف کاستن از هزینهها چیست؟ تا کجا میتوان از صفحات کم کرد و نیروی انسانی را تعدیل کرد؟
مانند بسیاری از افراد که فکر میکنند روزنامهنگاری در حال مرگ است؛ چنین تصوری ندارم. بهنظر من روزنامهها از رسالت قدیمی خود یعنی ارائه خبر در حال شیفت به رسالت جدید خود یعنی ارائه توضیح و تفصیل درباره خبر هستند. این روزها و در آینده کسی میتواند روزنامه بهتری داشته باشد که درباره همه خبرها، توضیحات جامعی به مردم ارائه کند و بتواند به مردم بگوید که این مسائل چه ارتباطی با زندگی شما دارند و چرا باید درباره آن بدانید.
در پایان باید گفت صحبت کردن درباره شغلی که دوستش داری کار دشواری است، چراکه همهچیز را از دریچه علاقه خود میبینی ولی فکر میکنم در جهانی که هنوز شنیدن روایت و قصه و داستان یکی از سرگرمیهای مفرح برای بشر است، کار ما کاری دوستداشتنی است؛ به شرط اینکه بتوانیم داستانهای مورد نیاز مردم را بهدرستی و البته با شیرینی برایشان روایت کنیم.
- گفتار
- آزادی بیان برای روزنامهنگاران
- مهدی آیینی-روزنامهنگار:
حرفه روزنامهنگاری و خبرنگاری دیگر مانند قبل شأن و منزلت ندارد. ما در جامعه به حرفه خبرنگاری مشغول هستیم که بیشتر مصاحبهشوندگان، داعیه این دارند که روزنامهنگار هستند! اینطور فرهنگسازی شده که هر کس بتواند یک سطر بنویسد روزنامهنگار یا خبرنگار است. در واقع از این منظر روزنامهنگاری در ایران تعریف دقیق و مشخصی ندارد؛ کسی که در روزنامه مینویسد، شخصی که در وبلاگ سازمانی و یا شخصیاش مطالبی درج میکند، فردی که دفترچه خاطراتش را مشق میکند و... جملگی، خود را روزنامهنگار تلقی میکنند! درصورتی که در هیچ نقطهای از دنیا به این حرفه اینگونه نگریسته نمیشود.
از گذشته روزنامهنگاری بهدلیل سرانه پایین مطالعه در کشور دستخوش بحرانهای جدی بوده و الان با وجود تحریمها، مشکلات کاغذ و هزینههای سرسامآور چاپ روزنامه بیش از پیش آسیبپذیر شده است و روزنامهنگاران بیش از گذشته نگران از دست دادن شغل و آینده زندگیشان هستند. با وجود این، ریشه مشکلات فعلی روزنامهها تنها به سرانه مطالعه و بحران کاغذ باز نمیگردد. برخی تقصیرات را متوجه مردم میدانند و دلیل افت تیراژ و اقبال روزنامهها را در روزنامه نخواندن مردم جستوجو میکنند.
البته در مورد این موضوع باید عادلانه قضاوت کنیم. بهتر است ما روزنامهنگاران از خود بپرسیم که انصافا در روزنامهها چه مطالبی مینویسیم؛ آیا نوشتههای ما دردی از مردم دوا میکند و یا حتیالمقدور برای آنها جذابیت دارد!؟ واقعیت این است که به دلایل متعدد (سانسور، خودسانسوری و...) روزنامهنگاران نمیتوانند درد مردم و آن چیزی را که مخاطبان بهدنبال دانستن آن هستند، شفاف بنویسند.
در این بین سوژههایی هم انتخاب میشود که دغدغه اصلی مردم نیست. وقتی مطالب تحریر شده با مطالبات مردمی متفاوت است بیتردید مخاطب چندانی هم نخواهد داشت و باعث قهر مردم با روزنامهها میشود. مسئله بعدی ظهور و عرضاندام فضای مجازی در دهه اخیر است که به تبع آن جامعه ما نیز به سمت فرهنگ شفاهی سوق یافته. در این برهه زمانی خیلی از افراد جامعه ما ترجیح میدهند از فضای مجازی اخبار و نیازهای اطلاعاتی خود را دریافت کنند که مطالبشان بیپرواتر است.
در کنار همه اینها بحران مالی نیز بازار نشر و روزنامهها را بهشدت تهدید میکند و افزایش قیمت روزنامهها هم که به ناچار اتفاق افتاده است، خود تیشهای دیگر به ریشه درخت رسانههاست و این موضوع در نهایت باز هم به بیکاری ما روزنامهنگاران ختم میشود.
متأسفانه حرفه روزنامهنگاری با آنچه در دانشگاهها تحت عنوان رشته روزنامهنگاری آموزش داده میشود نیز فاصله بسیاری دارد و این یک ضعف بزرگ است. الان فارغالتحصیلان این حوزه، برای وارد شدن به این حرفه چارهای جز سپری کردن دوران کارآموزی ندارند چرا که در دوران تحصیل بهصورت عملی و حرفهای، روزنامهنگاری را نیاموختهاند. با وجود این، این جمعیت فارغالتحصیلان آموزش ندیده نیز خود را روزنامهنگار و خبرنگار محسوب میکنند. مجموعه این ضعفها و عوامل، حرفه روزنامهنگاری را تهدید میکند و آنگونه که درخور این حرفه و شأن روزنامهنگاران است به آن توجه نمیشود.