اجارهنشینها محلهای ندارند و در فرهنگ ما، هممحلیها کسانی هستند که در محله ساکنند، خانه دارند و ثابتند و میتوانید آنها را در فعالیتهای محلهای ببینید. هنوز هم بزرگترین فعالیتهای اجتماعی در محلهها در ماههای محرم، رمضان و شعبان است. در نیمه شعبان اهالی هر محلهای یک کوچه یا بنبست را تزیین میکردند و همه آنجا جمع میشدند و جشن میگرفتند. این تزیین هم بانی خاصی نداشت و هر خانه یک قالیچه میآورد و به دیوار میکوبید و صندلی و گلدان خانه خودش را میآورد. الان در هیئتها بانی داریم و یک نفر محور است و باقی شرکتکننده هستند.
به نظرم شیوه قدیم درستتر بوده است. در پایین شهر تهران خانهها کوچک بود. در جشن یا عزا یک خانه کفایت جمعیت مردانه یا زنانه را میکرد و کوچهها باریک بود و در خانهها روبهروی هم باز میشد و همسایهها در زندگی هم شراکت داشتند و به اینترتیب بخشی از مهمانی در خانه همسایه برگزار میشد. حتی رابطه مردم با هم آنقدر نزدیک بود که گاهی مردم برای برطرف کردن حوائج روزمره که یا پول خریدنش را نداشتند یا به هر دلیل امکان تهیه نداشتند، میتوانستند از همسایه تهیه کنند. الان این رابطهها گسسته شده و آپارتماننشینی شما را به سمت مخفیکاری سوق داده است.
چرا حریم باید شخصی تعریف شود؟ این معایب زندگی مدرن است. زندگی مدرن این را برای ما آورد که برای آسایش باید رابطهات با دیگران کمتر شود. در حالی که در زمان گذشته آسایش در محله و منافع جمعی تعریف میشد. گمان میکنم اگر ما مفهوم یک محله را بفهمیم، مفهوم یک شهر را درک میکنیم. وقتی عرق محلی داشته باشیم، عرق شهروندی داریم. وقتی عرق همشهریگری داشته باشیم، عرق ملی داریم. الان عرق ملی ما هم جز در موارد مهم، پایین آمده. چون مفهوم جمعگرایی کم شده و ما به فردگرایی تمایل پیدا کردیم. تا جایی که در خانواده میگوییم برادرم به من چه؟ فقط خودم. باز جلوتر خودخواهی بیشتر میشود و میگوییم همسرم به من چه؟ من خودم. از اینجا تازه خانوادهها از هم گسسته میشود. هرچه به سمت اصالت فردیت برویم از کنشهای اجتماعی فاصله میگیریم. معنویت برای ما در جمع تعریف شده است. آموزه دینی ما میگوید «دست محبت خدا بر سر جماعت است». میگوید نمازت را به جماعت بخوانی بارها بهتر از این است که فرادی بخوانی. شما وقتی نمازجماعت داشته باشی، آن را در محله میخوانی و بعد محله شهر میشود و شهر هم کشور و این گستره اعتقادی میشود.