ریوز، متولد 1914 با نام اصلی جورج کیفر بروستر، اولین نقش مهم خود -یکی از خواستگارهای دوقلوی اسکارلت اوهارا در سکانس آغاز «برباد رفته» - را در 25 سالگی بازی کرد و بعد از چند فیلم بیاهمیت، در «مزرعه بدنام» و «گاردنیای آبی» فریتزلانگ و «از اینجا تا ابدیت» فرد زینهمان نقشهایی را بر عهده گرفت.
مهمترین نقش آفرینی او در سریال «ماجراهای سوپرمن» بود که این بازیگر خوشقیافه و سنگین وزن و دارای صلابتی مردانه را به بت نوجوانان آن دوران تبدیل کرد.
اما در آستانه دهه 1960 خبر خودکشی او جامعه آمریکا را در بهت فرو برد. صبح روز 16 ژوئن 1959 جنازه ریوز را در اتاق خوابش پیدا کردند.
گلولهای در سر او شلیک شده بود و شواهد امر نشان میداد که خودکشی کرده است. با این حال نکات مبهمی در زندگی و مرگ او این شبهه را به وجود میآورد که ریوز به قتل رسیده است.
ماجرای زندگی و مرگ مرموز ریوز دستمایه فیلمی قرار گرفته که بعد از نمایش در جشنواره ونیز،اکران عمومی آن از جمعه 17 شهریور در آمریکا آغاز شده است و به نظر میرسد یکی از بختهای کسب جایزه اسکار سال آینده در چند رشته مختلف و به ویژه بازیگری باشد.
در فیلم «هالیوودلند»، لوییس سیمو (آدرین برودی) کارآگاه خصوصی جوان و به آخر خط رسیدهای که زندگی خانوادگیاش در حال فروپاشی است، بعد از شنیدن خبر خودکشی جورج ریوز (بن افلک) متوجه میشود که نکات مشکوکی در مرگ او وجود دارد.
سیمو مادر ریوز (لویز اسمیت) را ترغیب میکند که پیگیری پرونده مرگ پسرش را بر عهده او بگذارد و بعد از پرسهزدنهای فراوان در محافلی که ریوز در آنها به سر میبرده، متوجه نکات تازهای میشود.
بخشهایی از زندگی ریوز که در قالب فلش بکهایی بازگو میشود و ماجرای آشنایی او با یکی از زنان بانفوذهالیوود به نام تونی مانیکس (دایان لین)، همسر ادی مانیکس (بابهاسکینز) -از سران مترو گلدوین مایر که قبلاً در نیوجرسی گنگستر بی رحمی بوده و هنوز خوی سابقش را ترک نکرده است- بر ملا میشود. ریوز پیش از مرگ با دختر جوانی به نام لئونور لمون (رابین تانی) نامزد شده و چند احتمال در مورد قتل او مطرح است.
ممکن است آدمکشهای ادی او را به قتل رسانده باشند، تونی او را با تیر زده باشد یا شلیک تصادفی لئونور موجب مرگش شده باشد.
حاصل همکاری نویسنده تازهکاری با نام پل برنباوم با آلن کولتر که پیش از این، قسمتهایی از چند سریال موفق تلویزیونی مانند Sopranos را کارگردانی کرده و فیلم نئونوآر «هالیوودلند» اولین تجربه کارگردانی سینمایی اوست، اثری زیبا و دیدنی از کار در آمده که مجموعهای از ستارهها در آن میدرخشند.
در این فیلم بن افلک («پرلهاربر»، «مجموع همه ترسها» ) برای اولین بار نقشی را خوب بازی کرده و بعد از چند سال تلاش ناامید کننده نشان داده است که اگر فیلمنامه خوبی در دست داشته باشد، بازیگر توانایی است.
افلک برای بازی در این نقش 20 پاوند بر وزن خود افزوده اما هنوز هم نسبت به ریوز، مگس وزن است.
آدرین برودی («پیانیست»، «کینگ کونگ») البته بهترین بازی خود را به نمایش نگذاشته اما همچنان عالی است.
دایان لین («بی وفا»، «زیر آفتاب توسکان») در نقشی که بی شباهت به نورما دزموند فیلم «سانست بلوار» نیست، افت و خیزهای زن پا به سن گذاشتهای را که میخواهد به دوران جوانیاش بچسبد، به شکل خیرهکنندهای به نمایش میگذارد و بابهاسکینز («خانم هندرسون تقدیم میکند»، «چه کسی برای راجر رابیت پاپوش دوخت») بهراحتی در قالب نقش کله گنده درنده خویی فرو میرود که میتواند سر هر کسی را از تنش جدا کند.
رابین تانی بازیگر آیندهداری به نظر میرسد و مالی پارکر («مردحصیری»، «نُه زندگی») در نقش همسر کارآگاه سیمو، یکی دیگر از بازیهای چشمگیرش را به نمایش گذاشته است.
با این حال ساختار روایی فیلم که ترکیبی از «همشهری کین» و «راشومون» است، فیلم را بیش از اندازه طولانی کرده و پایانهای کاذب چندگانهای که پیش از پایان واقعی فیلم اتفاق میافتد، تماشاگر را آزار میدهد.
فضاسازی تاریخی فیلم در حد و اندازه «محرمانه لس آنجلس» نیست، اما همکاری خوب جاناتان فریمن فیلمبردار با لزلی مک دونالد و جولی وایس، طراحان صحنه و لباس، چشم انداز زیبا و متقاعدکنندهای از سالهای پایانی دهه 1950 را پیش روی تماشاگران میگشاید.