ولی آیا به راستی کسی می داند که ام.نایت شامالان چگونه فردی است؟گزارشگر مجله تایم مصاحبه ای را با او در دفتر کارش انجام داده و در مورد خلق تصاویر توهم آور فیلم جدیدش بانوی آب سؤالاتی را مطرح کرده است. گفتنی است حس ششم و دهکده او مدتی قبل از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد.
- ایده فیلم بانوی آب چگونه به ذهن شما خطور کرد؟
بانوی آب یکی از داستانهایی بود که من برای فرزندانم تعریف می کردم ولی باید بگویم که مفصل ترین و در عین حال اعجاب انگیزترین آنها بود. نوعی جاذبه و کوشش غیرقابل توضیح و باور را در خودش داشت که باعث می شد بزرگتر و بیشتر از آن چیزی که به نظر می رسید، باشد.
قبل از ساخت این فیلم، درباره داستان آن بحث های زیادی شد ولی من به این علت بر روی ساختن این فیلم اصرار و پافشاری می کردم که به نظرم داستانی کاملاً غیرعادی داشت. از اینکه من اسطوره های خاص خودم را برای اجرا در فیلم دارم، بسیار خوشحالم، هر چند که ممکن است این نوع بینش من امری غیرمعمول باشد. من همیشه برای فرزندان 6 و 10 ساله ام داستانهایی از تالکین، جی.کی.رولینگ، و رولد دال را انتخاب می کنم و بعید هم نیست که در شکل گیری این ایده و نگرش من نیز بسیار موثر بوده باشند.
- آیا داستان این فیلم داستانی بود که یک شبه شکل گرفت یا اینکه مدت زمان طولانی برای خلق آن صرف کردید؟
شب ها و روزهای زیادی طول کشید تا من به ایده نهایی این داستان برسم. در آغاز من فقط به آن فکر کردم حسی از درون مرا ترغیب می کرد که حتماً دنبال چیزی بروم، در حالی که نمی دانستم که چرا باید این کار را بکنم. مطمئناً این حس و حالت درونی نشان دهنده عدم ثبات ذهنی بود. البته این گونه رایج است که این حالت ذهنی را تعبیر به منحصر به فرد بودن شخص نویسنده می کنند که نویدبخش آینده منحصر به فردی هم برای وی خواهد بود!
- بسیار خب، ولی این داستان که در اصل ایده شما نیست؟
جایی که من از آن می آیم نوعی آزادی نامحدود درباره داستان های کودکان وجود دارد که پیوند بسیار محکمی با ایمان دارد. من گفتم که دوست دارم فیلم هایم را زیر چتر عواطفم بسازم. بنابراین شروع به نوشتن، خلق شخصیت، ویرایش و تحقیق در مورد داستانم می کنم. البته باز هم براساس این باور و انگیزه که نمی دانم چه چیزی در انتظارم است، این کار را انجام می دهم. ولی از این قضیه مطمئن هستم و به آن ایمان دارم که خدایان داستانها مرا کمک خواهند کرد.
- در فیلم های شما، مردان معمولاً از خانواده هایشان بیگانه اند. آیا این اتفاق همسر شما را نگران نمی کند؟
بله، درست است. دقیقاً مثل این است که بخواهید اهمیت چیزی را که دارید به رخ دیگران بکشید. این عقیده شما را مجبور می کند بفهمید چیزهایی را که دارید چقدر ارزشمند هستند و نباید در زندگی واقعی نبود آن را تجربه کنید. تصور این که دور میز غذاخوری نشسته اید ولی هیچ کس اطراف شما نیست بسیار آزاردهنده است. این نکات که در داستانها دیده می شوند در واقع بازتابی از ترس ها و نگرانی های نویسنده است. شما به عنوان یک نویسنده همیشه از ترس های خود می نویسید.
- عقیده شما درباره مشکلات فرهنگی، رهبران و مردم چیست؟
به نظر من، ما اکنون صدای ناقوس مرگ دین را در بسیاری از اجتماعات و جوامع بشری می شنویم. دستورات دینی که کاملا برای تاریخ بشری مناسب و قابل دفاع اند در ورطه نابودی هستند و علت آن هم به خاطر تجربه کردن واقعی جامعه جهانی است. تفکیک فرهنگی که مانند چسب است در حال محو شدن است. ما نیازمند داشتن ایمان و باور هستیم؛ آن نوع از ایمان که همه مان معنی آن را به درستی می دانیم ولی در حال فرار از آن هستیم. در فلسفه بودایی ایمان و باور دینی مانند قایق نجاتی است که ما را به ساحل امن می رساند. البته باید این باور را که قایق خود ساحل است، کنار بگذاریم، ولی نباید خود قایق را رها کنیم.
- آیا شما هیچ گونه گرایش سیاسی دارید؟
نه، ولی در مورد نوشتن برای مردم بسیار اندیشیده ام. نوعی نوشته محاوره ای یا حتی سخنرانی ، ولی هرگز تصمیم جدی در این باره نگرفته ام. ولی اعتقاد دارم که کار بسیار جالبی است.
- کسب موفقیت بسیار بزرگ و خیلی سریع، از نوع موفقیتی که در فیلم حس ششم برای شما بدست آمد چگونه بر روان و احساسات فیلمساز تاثیر می گذارد؟
البته احساس خیلی جالبی به انسان دست می دهد. من خیلی خوشحال بودم که فیلمی ساختم که تمام مردم آن را دیده اند. دو تا از فیلم هایی که ساختم فقط اکران منطقه داشتند. موفق شدن به پخش سراسری یک فیلم افتخار بسیار بزرگی است. در آن زمان تا مدتی احساس خیلی خوبی داشتم و در مورد نقدهای این فیلم نیز، زیاد حساس نبودم، هر چند که انتقادات زیادی از آن فیلم شد.
- شما زمانی به اسپیلبرگ دوم معروف شدید. فکر می کنید تا چه اندازه این لقب با شخصیت و کارهای شما همخوانی دارد؟
من موافق این نوع لقب دادن ها نیستم. من یک نویسنده ام و کارهای کاملاً متفاوتی انجام می دهم. از قسمت مستقل ذهنم خیلی بیشتر از آن آگاه هستم که بتوانم نادیده اش بگیرم. شاید علتش این باشد که من یک شرقی هستم. فکر می کنم این حقیقتی است که من یک فیلمساز شرقی هستم و بزرگ شده در دنیای تکنولوژی غربی نیستم. بنابراین درباره جنبه های مختلف فیلم مانند جلوه های ویژه زیاد مهارت ندارم. در مقابل اسپیلبرگ، من یک آماتور تازه کار هستم و ایشان فیلمساز بسیار بااستعدادی هستند.
- برای چه گروهی فیلم می سازید؟
برای افکار عمومی.
- منظورتان جامعه است؟
نه. نوعی شعور جمعی. افکار عمومی عبارتی است که بسیار باهوش تر از من است و بسیار باهوش تر از هر کس دیگری است. واکنشی است که مردم نسبت به یک کار هنری نشان می دهند. ممکن است به نظر شما، نظر مردم غیر کارشناسی و حتی احمقانه باشد ولی من صد درصد به نتایج و واکنش های آن اعتقاد راسخ دارم و به نظرم علت موفقیتم این موضوع است.
- ممکن است شما روزی یک فیلم کمدی بسازید؟
چرا که نه؟
- خب به نظر من بانوی آب کمی چاشنی کمدی به همراه خود دارد. نظر شما چیست؟
در زندگی عادی، من خیلی اهل شوخی هستم. اگر شما و من با هم برای تفریح بیرون برویم، خواهید دید که چقدر اهل معاشرت و آدم خوش مشربی هستم. من کمدی را به عنوان سرگرمی و انبساط خاطر دوست دارم ولی اگر منظورتان این است که اهل لودگی و دلقک بازی باشم باید بگویم که اصلاً از این کارها خوشم نمی آید.
- شما داستان استوارت لیتل را نوشتید ولی خودتان آن را کارگردانی نکردید. آیا ممکن است روزی فیلمی را بسازید که فیلمنامه اش را خودتان ننوشته اید؟
ممکن است. ولی بیشتر اوقات برای نوشتن داستان و فیلمنامه به من مراجعه می کنند. حتی گاهی اوقات شده است که برای بازنویسی داستان هایی که نه من آنها را نوشته ام و نه قرار است فیلمشان را بسازم به من مراجعه کرده اند.
- ولی شما که مخالف این قضیه نیستید؟
خیر، به هیچ وجه. یک بار، یک فیلمنامه بسیار خوب به من پیشنهاد شد و من با خودم گفتم که خیلی خوب است که تجربه کارگردانی این کار را هم داشته باشم. این فیلمنامه 8 ماه تمام مرا به طرز وحشتناکی شکنجه می کرد. شاید باورش برای شما سخت باشد ولی با هر پاراگراف و بند از آن من مردم و زنده شدم.
- برای آینده چه کاری دارید؟
من دو ایده در نظر دارم. یکی از آنها ایده بسیار بزرگی از جنس پارک ژوراسیکی است و دیگری ایده ای از جنس آگاتاکریستی. سعی می کنم زودتر تصمیم بگیرم که کدامیک را دنبال کنم.
منبع : مجله تایم جولای 2006