این را میشود در لحظاتی از مصاحبه با او و کلماتی که برای انتقال مفاهیم انتخاب میکند، به خوبی فهمید. ۱۶ سال دارد و یک دهه هشتادی تمامعیار است با همه دلبستگیهایش به اینترنت، ریاضی و ادبیات پارسی، میخواهد معمار شود؛ معماری که ایده و طرحهایش را از شعر و ادبیات وام خواهد گرفت و به کمک فضای مجازی، آنها را با دنیا به اشتراک بگذارد. این جملهها، مختصری از احوال «کیمیا یعقوبی» نقال برتر نوزدهمین جشنواره «نمایشهای آیینی و سنتی» است که در مناسبتهای مختلفی از سال، مهمان مراکز فرهنگی و هنری منطقه۹ بوده است. با او که دغدغه حراست از فرهنگ و هویت ایرانی دارد و سراهای محله را یکی از مهمترین پایگاههای پیوند دوباره اهالی با فرهنگ غنی و بومی میداند، به گفتوگو نشستیم.
- تاریخچه نقالی
افسانهگویی از آغاز تا امروز
پیشینه پدید آمدن هنر نقالی یا افسانهگویی ایرانی به زمانی پیش از دوره «اشکانیان» که نقالان را «گوسان» مینامیدند، بازمیگردد. اوج تجلی این هنر نمایشی در روزگار صفویان است که پادشاهان علاقه ویژهای به تصویرگری و صورتخوانی داشتند. درست همان زمانی که قهوهخانهها پر از مشتری و چایخانهها نیز محل برو و بیای اهالی محل شده بود. تاریخ برای حضور بانوان در این عرصه روایتهای گوناگونی دارد. گروهی فعالیت بانوان نقال و پردهخوان را به دوره ساسانی و گروهی زمان آن را به مدتها پس از ظهور اسلام میدادند. البته برخی نیز همسر فردوسی را نخستین خنیاگر حماسی میدانند. اما این میان «مرشد بلقیس» بانوی میانسال نقالی بود که اوایل دهه ۴۰ در محله ماشیندودی (شوش) بسیاری او را به صدای رسا و ذاکری میشناختند. تا اینکه از دهه هفتاد بهشکل رسمی و زیر نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، کلاسها و آموزشهای تخصصی نقالی ویژه بانوان رونق گرفت. در حال حاضر، بیش از ۵۰ بانوی نقال در گروههای سنی مختلف به مدد این هنر کهن به پاسداری از فرهنگ، ادب و موسیقی «فوکلور» ایرانی همپای مردان سرزمین مشغولند.
- افسانهگویان، افسانه نشوند
لباس سنتیاش را با آن عبا و قبای ترمهطوری که مادربزرگ برایش دوخته مرتب میکند و پیچ و تاب مختصری به «منتشا» ی (عصای نقالی) خود میدهد و نخستین سؤالمان را درباره اینکه چه شد سراغ نقالی رفت پاسخ میدهد: «۱۱ ساله بودم که به پیشنهاد یکی از معلمهایم در مسابقههای فرهنگی و هنری منطقه، که بین مدارس برگزار میشد، شرکت کردم. تجربه جالبی بود. همان زمان متوجه شدم به چه اندازه به نظم و نثر علاقهمند هستم. مادرم نیز همراهیام کرد تا بیشتر درباره هنر افسانهگویی بدانم. در کلاسهای شاهنامهخوانی و حفظ اشعار کانون «پرورشی فکری کودکان و نوجوانان ثبتنام کردم و همان سال توانستم مقام اول مسابقههای مدارس استانی را کسب کنم. پس از آن، همه وقتم را با خواندن شاهنامه و اشعار کهن با خوانش استادان برجسته حوزه نقالی و شعرخوانی پر کردم. همزمان در کلاسهای فن بیان و بازیگری نیز به دانشاندوزی پرداختم. چراکه به گمانم نقالی هنری گسترده و البته در حال فراموشی است که نباید اجازه داد افسانهگویان آن به افسانه تبدیل شوند.»
- انگیزهکشی و باندبازی
نقلهای ملی و مذهبی را که تاکنون اجرا کرده، برایمان برمیشمارد و ادامه میدهد: «دوست دارم در بخشهای مختلف نقالی، مهارت کسب کنم. برای همین نزد مرشدهای مطرحی که در این حوزه فعال هستند، شاگردی میکنم. اما نکتهای که گاهی من و بسیاری از خانمهای علاقهمند به نقالی را آزار میدهد موانعی است که بر سر راهمان میگذارند، آن هم با این تعبیر که نقالی حرفه و پیشهای مردانه است. گویی که با این کارشان برای ما همچون «اسکندر» رجزخوانی پیش از رزم میکنند! در حالی که ما بانوان بزرگی داریم که هرکدام وزنه سنگینی برای این هنر محسوب میشوند. البته از مدیریتهای سلیقهای و باندبازیهایی که در اغلب موارد در مراکز فرهنگی شهر میشود هم نمیتوان آسان گذر کرد. این موانع انگیزه را از آدم میگیرد. به نظرم ما در این عرصه بیشتر به ایجاد انگیزه نیاز داریم تا انگیزهکشی. کانون نقالان، خانه نقالان و عمارت نقالی از جمله طرحهای اسم و رسمداری بودند که تنها مطرح شدند و هیچگاه به سرانجام نرسیدند یا اگر رسیدند، خروجی مطلوب ندارند.»
- آموزش به شرط علاقه
نوجوان نقال تلاش دارد طرحهای خود را در ارتباط با ارائه آموزش مطلوب در نمایشهای آیینی اجرا کند: «میخواهم انجمنی را بین همکلاسیها و دوستانم راهاندازی کنم و در این انجمن به ارائه آموزشهای اصولی نقالی به علاقهمندان بپردازم. خیلی از مراکز فرهنگی و هنری، کارگاههای نقالی برگزار میکنند اما بدون حضور مرشد یا استاد متخصص نقالی که این مسئله خود آسیبهایی بسیاری را به همراه دارد. برای مثال، پرورش نقالانی بیاستعداد و یا حتی تغییر در نقل و داستانهای کهن که ریشه در هویت ما دارند. البته در تلاش هستم تا انجمن آموزشی من با نظارت استادانم همراه باشد چراکه خود من هم هنوز شاگرد هستم. در کنار این آموزشها به آموزش شعرخوانی نیز میپردازم تا آگاهی همنسلهایم نسبت به اشعار با محتوا و غنی افزایش یابد. به گمانم هرکدام از ما باید به اندازه توان خود قدمی برای درخشش هویت ادبی فراموششدهمان برداریم. هویتی که در رویارویی با فرهنگ وارداتی هم مجهور و هم مظلوم مانده است.»