به گزارش خبرنگار همشهری آنلاین، علی اشرف درویشیان در مصاحبهای درباره داستانهای خود گفته بود: زندگی تلخ من و همکلاسیهایم در دوران کودکی باعث شد که به نوشتن روی بیاورم. به خودم میگفتم باید کاری بکنم. احساس میکردم جز نوشتن راه دیگری ندارم.
او اولین داستانهایش را در ۳۲ سالگی منتشر کرد. داستانهایی که از زندگی مردم فقیر در روستاهای محروم غرب ایران میگویند.
داستان «نیازعلی ندارد» که کوچک بود و ریزه با رنگ مهتابی که کاغذهای مشقش را از میان زبالهدان مدرسه پیدا میکرد و مادرش دندانهایش را به خاطر سالها خندانکردن پستهها از دست داده بود.
داستان اهالی آبشوران و ناله «خشک و یخزده» رودخانه و دستهای تنگ پدرها برای آب و نان خانه. مجموعه داستانهای آبشوران، فصل نان، از این ولایت و همراه آهنگهای بابام، توسط نشر چشمه بارها تجدید چاپ شدهاند.
از درویشیان، رمان سالهای ابری هم به جا مانده است که به گفته خود او، روایتی از «زندگی خانه به دوشی» است. قهرمان اصلی داستان شریف داوریشه، پسربچهای ۴-۳ ساله است که در خانواده فقیر، سنتی و خرافاتی زندگی میکند و رمان تا حدود ۴۰ سالگی او را روایت میکند. درویشیان گفته است: سالهای ابری بخشی از تاریخ این سرزمین است و آنچه بر ما گذشته است.
درویشیان، تدریس در مدرسههای روستایی را از ۱۹ سالگی آغاز میکند. سالهای تدریس هم بر زندگی او اثر گذاشت و هم بر زندگی شاگردانش. شاگردانی که هر روز به شوق کتابهایی که معلم برایشان میآورد، نفس در سینه حبس میکردند و با جادوی کلمات کتابها به دنیایی بی حد و مرز قدم میگذاشتند.
کیوان مهرگان، روزنامهنگار و شاعر اهل کرمانشاه، خاطرهای از معلمی نقل میکند که خود زمانی در روستای اسلامآباد غرب، شاگرد علیاشرف درویشیان بوده است: «اوایل دهه هفتاد بود که معلم ما در روستای اسلامآباد غرب از ما پرسید کسی از شما علیاشرف درویشیان را میشناسد؟ دستم را بالا بردم. گفت از او کتابی خواندهای؟ گفتم نه، اسمش را شنیدهام. بعد برای ما خاطرهای تعریف کرد از زمانی که در مدرسهای در اسلامآباد، شاگرد درویشیان بوده است. میگفت یک روز که درویشیان آمد سر کلاس، شاگرد زرنگ ما را صدا کرد برای درس پرسیدن. دیکته و ریاضی و علوم پرسید و او به همه سوالات معلم درست جواب داد. بعد از او پرسید که از کجا میآید. پسرک جواب داد که حدود یک کیلومتری تا مدرسه راه دارد. درویشیان پرسید که میداند در مسیرش چند تا موزاییک شکسته هست؟ چند درخت خشک و چند درخت سبز؟ چند خانه کاهگلی؟ چند پنجره شکسته؟ همه جا خوردیم. پسرک جواب داد که هیچ. معلم او را تنبیه کرد و گفت که هر کدام از شما در آینده برای خود کسی میشوید و باید حواستان به اطرافتان باشد. بعد از اینکه دلیل تنبیه را برایمان گفت، از ما خواست برای پسرک دست بزنیم. سالها بعد تمام شاگردان آن کلاس در شهر کارهای شدند. درسی که درویشیان به ما داد این بود که به محیط اطرافمان بیتوجه نباشیم؛ به درختها، پنجرهها، راهها و آدمها.»
درویشیان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، به دلیل مبارزه علیه رژیم پهلوی دستگیر شد. او به گفته خودش سلول زندان را به اتاقی برای نوشتن تبدیل کرده بود. او به جمعآوری فرهنگ عامه علاقه بسیار داشت و هنگامی که در روستاها معلم بود، افسانههای محلی را جمعآوری کرد. بعدها با همکاری رضا خندان مهابادی، حاصل پژوهشهای مشترک را در یک مجموعه ۲۰ جلدی به نام فرهنگ افسانههای مردم ایران منتشر کرد.
درویشیان سالهای آخر عمر را به دلیل سکته مغزی در بستر بیماری بود. او در مصاحبهای گفته بود: «بیست و چهار ساعت قبل از بیماری صحنه اعدام کردهای عراق را دیدم که این جور شدم. اعدامهایی که به دستور صدام بود.»
شهناز دارابیان، همسر علیاشرف درویشیان به تازگی خبر داده است که کتاب «داستانهای تازه داغ»، مجموعه داستانی منتشر نشده از درویشیان برای چاپ به انتشارات نگاه سپرده شده است.
کتاب «سلول ۱۸» چند ماه پیش توسط انتشارات نگاه چاپ و بعد از مدتی کوتاه با استقبال علاقمندان، تجدید چاپ شد. این کتاب را علیاشرف درویشیان، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در زندان کرمانشاه نوشت.