«لالایی عاشورایی» و «شب بخیر کوچولو» هم از گزیده اشعار شناخته شده اوست. این شاعر هممحلهای ساکن دروس است و برای اهالی چهرهای آشناست که گاهی در صف نانوایی یا بقالی محله او را در حال خرید میبینند. رحماندوست میگوید: «این احوالپرسیهای محلی عالی است و من از دیدن همسایهها و لبخند کودکانشان انرژی میگیرم.» او که در مسابقه شعرخوانی مدرسه تربیت نسوان منطقه ۲ حضور یافته بود، پس از امضا زدن پای دفترهای مشق دانشآموزان، برایمان از تأثیرات مراکز فرهنگی در محلهها و نقش آنها در افزایش فرهنگ کتابخوانی گفت.
در کنار دانشآموزان شاد و سرحال به نظر میرسید؟
خودم را همیشه خادم کودکان میدانم. امضاهایی که برایشان در کتاب و دفتر میزنم همه بهانه است. هرقدر هم کار داشته باشم، اما از اینکه برای بچهها وقت بگذارم خسته نمیشوم. شاید بین آنها برخی چند بار از من امضا گرفتند، اما فقط بودن در میان این شکوفهها به من انگیزه و ایده نوشتن میدهد. بارها شده وقتی کلید در خانه را میاندازم رهگذران صدایم میزنند و سلام و احوالپرسی میکنند یا در صف نانوایی از من امضا میگیرند. همه دانشآموزان بمب انرژی هستند. خیلی خوب است که حس میکنم وجودم مؤثر بوده و برای همین خدا را هرشب قبل از خواب شکر میکنم.
اهالی محل و همسایهها از شما درخواست برگزاری محفل شعر داشتهاند؟
بله، اما برای برگزاری چنین برنامههایی پیشنهاد حضور در خانه فرهنگ یا فرهنگسراها را میدهم. به هر حال این مراکز برای فعالیتهای فرهنگی و ادبی ساخته شدهاند. در مناسبتهای مختلف و مراسمی که شهرداری منطقه ۳ برگزار میکند خیلی از اهالی محل حضور دارند و آنها را آنجا ملاقات میکنم و این اتفاق خوبی است. همانطور که میدانید بیشتر داستانها و شعرهایم برای کودکان است و دوست دارم بیشتر بین بچهها و مخاطبان خودم باشم به همین دلیل در برنامههای فرهنگی فرهنگسراها شرکت میکنم. گاهی هم به کتابخانه مصطفی رحماندوست در محله دیباجی میروم و سعی میکنم مخاطب شعر یا داستانهایم کودکان باشند. معمولاً کتابهایم را قبل از چاپ به کودکان میدهم تا بخوانند و اگر آنها تأیید کنند چاپشان میکنم.
استقبال شهروندان ساکن منطقه ۳ را از فعالیتهای فرهنگی و ادبی چگونه ارزیابی میکنید؟
انتظار دارم مدیران کتابخانههای زیر پوشش معاونت اجتماعی فرهنگی شهرداری، برنامههای بیشتری را در حوزه کودک و نوجوان برگزار کنند. اهالی منطقه ۳ هم مانند سایر شهروندان اهل هنر و ادبیات هستند. استقبال خوبی از برنامههای حافظخوانی، شاهنامهخوانی و شعرهای معاصر دیدهام. گسترش وسایل ارتباط جمعی نقش مؤثری در جذب اهالی در خانههای فرهنگ و فرهنگسراها دارد. وجود این مراکز در محلهها خیلی خوب است و مهارتهای مختلف را آموزش میدهد، بهطور مثال هم حافظخوانی یاد میدهند. هم آشپزی، گلدوزی، فرزندپروری و قصهگویی. این برنامههای متنوع موجب میشود که دختران و مادران ما از خانه خارج شوند و برای روز خودشان برنامهریزی کند. آن بانویی که به فرهنگسرا سر میزند برای خودش جایگاه اجتماعی تعریف میکند و این تأثیر مهمی در توانمند شدن زنان خانهدار دارد.
جایی خواندم که گفته بودید قدیمها ۲ یا ۳ اتوبوس عوض میکردید تا خودتان را به حسینیه ارشاد برسانید. الان که خانهتان نزدیک حسینیه ارشاد است، در برنامههای آن شرکت میکنید؟
سالهایی که به حسینیه ارشاد میآمدم خوابگاهم حوالی خیابان انقلاب بود و ما از کوی دانشگاه برای دیدن دکتر شریعتی به حسینیه میآمدیم. مدتی هم منزلم در میدان شهدا (ژاله سابق) و استادمعین بود. الان که منزل ما نزدیک به حسینیه ارشاد است، حسینیه فعالیت چندانی ندارد یا من خبر ندارم و خیلی سال است که دیگر حسینیه ارشاد نمیروم. متأسفانه خیلی کم فرصت میکنم مانند گذشته در همه برنامهها حضور داشته باشم، اما اگر به مراسمهای مخصوص کودکان دعوت شوم برنامههایم را طوری هماهنگ میکنم حتماً در آن مراسم حضور داشته باشم. معمولاً این روزها در منزل یا محل کارم مشغول نوشتن کتاب هستم و کمتر در مراسم حضور دارم بنابراین چندان از منطقه ۳ خارج نمیشوم. خوشبختانه برای رفتوآمد در خیابانهای پر ترافیک تهران امکانات خوبی مانند اتوبوسهای تندرو، مترو و تاکسیهای اینترنتی فراهم شده است و بهطور حتم اگر قوانین شهر را رعایت کنیم و به آنها احترام بگذاریم میتوانیم خودمان را به هر کجای تهران برسانیم.
- هدیههایی برای مدرسهسازی
۲۴ سال پیش که از منطقه استادمعین به محله دروس اسبابکشی کردم، نمیدانستم با هدایایی که در برنامههای مختلف به من داده بودند چه کنم. ۸۴ قرآن و ۳۸ دیوان حافظ و بیش از ۱۰۰ تابلو داشتم. همسرم خیلی باسلیقه آنها را در انباری چیده بود. قبل از اسبابکشی با مشورت همسرم همه را به یکی از مدارس بخشیدم تا بهعنوان جایزه به دانشآموزان هدیه بدهند. البته از آن سال به بعد باز هم هدیه گرفتهام و اتفاقاً شهرداری منطقه ۳ هم یک تابلو خط زیبا به من داده که خیلی بزرگ است. اخیراً تصمیم گرفتم تابلوها را با مشارکت جامعه خیّران مدرسهساز به معرض فروش بگذارم و پول جمعآوری شده را خرج مدرسهسازی کنم. اگر قبل از تهیه هدیه از من بپرسند، میگویم همان مقدار پول را به خیریه بدهند.