سالی که گذشت، حسن فتحی کارگردان تلویزیون نیز با 2 مجموعه جذاب و متفاوت «مدار صفر درجه» و «میوه ممنوعه» بار دیگر بهتلویزیون برگشت. هر 2 مجموعه نظرات متفاوتی را در جامعه برانگیخت و حتی سریال مدار صفردرجه در خارج از کشور هم بازتاب یافت.
فتحی سابقه ساخت چنین سریالهایی را از شب دهم به بعد تجربه کرد؛ سریالی که در نوروز 81، موجب آغاز فصل نوینی در تلویزیون شد. با او به عنوان چهره موفق تلویزیون در سال 86 بهگفتوگو نشستیم. قطعاً گفتههایی که حاصل سالها تجربه موفق کار در تلویزیون است.
- آقای فتحی شما امسال در تلویزیون 2 مجموعه موفق داشتید با 2 مضمون متفاوت و دور از هم. اگر علل توفیق این 2 مجموعه را که اتفاقاً در یک مقطعی همزمان با هم روی آنتن بودند بخواهید بررسی کنید، به چه مواردی اشاره میکنید؟
معمولاً یک اتفاق خوب در حرفه ما در گرو خیلی پیششرطهاست که در آغاز ناشی از یک انگیزه خیلی قدرتمند و یک دغدغه مهم است که صاحب آن تصمیم دارد به هر نحو ممکن و بهرغم همه مشکلات و سختیها و موانع که سر راه دارد آن را بیان کند.
گاه شروع با یک نفر است و در ادامه کسانی هم به این اتفاق خوب میپیوندند و با او همانگیزه میشوند و مجموعه با برآیند این انگیزههای جمعی قدرتمند یک نتیجه خوب میگیرد.
ممکن است که یک اثر خوب به اسم فیلمساز تمام شود، اما واقعاً این ظاهر داستان است و در باطن اینطور است که از آبدارچی و گروه حمل و نقل تا کارگردان و بازیگرهمگی نقش مهم و مؤثر دارند و این خصلت کار نمایش است.
- البته نوع پخش را هم نباید نادیده گرفت. مخصوصاً که امسال تلویزیون از این نظر دچار فراز و نشیبهای زیادی بود.
بله و فکر میکنم سریالهای مدارصفردرجه و میوه ممنوعه از این نظر روال خوبی داشت.
البته اگر بخواهیم این 2 را با هم مقایسه کنیم، مجموعه مدار صفر درجه با توجه به زحمت و هزینه و زمانی که در اختیار داشت در برخورد با مخاطب نسبت به میوه ممنوعه توفیق کمتری داشت که قطعاً به نوع پخش آنجا برمیگردد.
به هر حال من اعتقادم این است که آثار تاریخی را بهتر است به همان شکل هفتگی پخش کرد.
- یعنی کارهایی که تأمل بیشتری را از مخاطب طلب میکند؟
دقیقاً. ببینید ژانر کارها با هم فرق دارد. گاه شما یک اثر را خلق میکنید؛ درونمایههای تاریخ، فلسفی که سهلوساده و راحتالحلقومی نیست و تماشاگر باید یک هفته وقت داشته باشد تا هر آنچه در این قسمت دیده خوب تجزیه و تحلیل کند تا برسد به قسمت بعدی.
اما برای کارهایی که درباره مسائل ملموس و روزمره جامعه است خود من الگوی پخش هر شبی را بیشتر میپسندم. آماری که مرکز تحقیقات صداوسیما راجع به مدار صفر درجه ، شاخص رضایت 2/96 درصد بود و این یکشاخص رضایت بسیار بالاست.
- اما سریال «شب دهم» هم بهطور هر شبی پخش شد و خیلی از شاخصهایی را که شما برای مدار صفر درجه برشمردید دارا بود و اتفاقاً در همان پخش هر شبی با استقبال فوقالعادهای مواجه شد.
فراموش نکنید که شب دهم در یک مناسبت خاص پخش شد. یعنی زمانی که شب دهم پخش شد اتفاق مهم که افتاد تقارن محرم و نوروز بود و در این فضا بود که پخش هرروز آن جواب بهتری داد.
یادم میآید که در ابتدا خیلی موافق پخش هرشبی آن نبودم. آن زمان آقای جعفریجلوه رئیس شبکه یک بودند و پیشنهاد پخش هرشبی شب دهم از طرف ایشان بود. من دلم میخواست بهطور هفتگی روی آنتن برود، ولی بعد که پخش شد و بازتابها را دیدم احساس کردم درست بود.
- درباره پخش یک شب در میان که بهتازگی شاهد هستیم و اتفاقاً بر پخش یک کار تاریخی هم اعمال شده چه نظری دارید؟
من این روش را نمیپسندم و به عنوان یک فیلمساز دوست ندارم چنین اتفاقی برای سریالم بیفتد. بقیه را نمیدانم!
- مگر سازندگان اثر دخالتی در این امر دارند؟
من اگر روزی احساس کنم فضا آنقدر تنگ و بسته شده که کارگردان حق هیچگونه اعمال نظری ندارد مطمئن باشید برای همیشه از تلویزیون جدا خواهم شد و واقعیت هم این است که لااقل در کارهایی که من انجام دادم مبنا بر مشارکت و گفتوگو بوده و با هم به نتیجه رسیدیم که چه کنیم.
زمانی در مورد ساخت آثار تلویزیونیام آشفته میشوم که برخلاف قرار و مدارهای انجام شده عمل بشود. یعنی وقتی یک مسئولی کار من را میبیند و میگویند هیچ مشکلی ندارد، زمان پخش آن که 2 هفته یا 2 ماه است من باید کارم را بیهیچ تغییری از تلویزیون ببینم.
- گفتید در مورد کارهایی که کردید همیشه یک گفتمان و توافق با مسئولان وجود داشته. در مورد پایان مجموعه میوه ممنوعهکه به شدت سفارشی به نظر میرسید و دور از توقع بود همچنین توافقی صورت گرفت؟
تا جایی که به من مربوط میشود در سکانس بیمارستان و خداحافظی فتوحی از هستی قصه از نظر دراماتیک و در چارچوب سلیقه من به پایان رسید، اما چیزی که در ادامه آن دیدیم بر اساس صلاحدید مسئولان و همینطور در نظر گرفتن سلیقه عامه مردم بود که دوست داشتند با یک جو امید و تطهیر شخصیت همراه باشد. به هر حال این اتفاق با توافق هر دو طرف افتاد و من فکر کردم تدبیر دمکراتیک این است که هر دو پایان را بگذارم.
- توافق جالبی است!
گفتم، کار جمعی است و جمعی هم به نتیجه میرسد. البته جاهایی هم بوده که من احساس کردم به هیچوجه نباید کوتاه بیایم. در مورد پایان مدار صفر درجه هم بحثهایی بود، اما کار یک پایان بیشتر نمیتوانست داشته باشد و همانی بود که دیدید.
- در گفتههایتان به مسئله تحقیق و نگارش اشاره کردید و تأثیری که نویسنده در سرنوشت یک کار حتی به لحاظ تولید و هزینه دارد. اما گذشته از این موافقید که بزرگترین تضمین موفقیت و عدم موفقیت یک کار در سینما و تلویزیون ما فقط و فقط به داستان و نوع پرداخت آن برمیگردد؟
قطعاً. ما یک ملتی هستیم که در حوزه فیلم و نمایش طرفدار سینما و سریال داستانگو هستیم. میدانید که ژانرها مختلفی دارد. ما سینمای ضد قصه داریم، سینمای مینیمالیستی داریم و سینمای داستانپردازد. اما عموم ایرانیها به کدام سینما گرایش بیشتری دارند؟ سینمای داستانپردازد. در سریالهای تلویزیونی هم به آنهایی گرایش بیشتری دارند که داستانهای عمیق و جذابی داشته باشند.
ثابت شده در طی این سالها که چه در سینما و چه در سریال که شما با یک فیلمنامه خیلی خوب و یک کارگردانی متوسط و بازیگران متوسط میتوانید یک سریال یا فیلم خوب و موفق داشته باشید. اما با یک فیلمنامه بد ولی کارگردانی خوب و بازیگران سوپراستار نمیتوانی کار خوبی داشته باشید. این تجربه را که ما صدها بار تکرار کردیم و مگر نمیگوییم آزموده را آزمودن خطاست.
بنابراین به این نتیجه میرسیم که حداقل 50 درصد موفقیت هر سریال تلویزیونی بستگی به فیلمنامه خوب آن دارد و متأسفانه با این حال حقوق نویسندگان ما آنطور که باید و شاید پرداخت نمیشود.
ما باید از نظر مادی زمینههایی را فراهم کنیم که بسیاری از فیلمنامهنویسان علاقهمند شوند که فقط فیلمنامه بنویسند. بعضی از فیلمنامهنویسهای ما الان چون از طریق فیلمنامهنویسی تأمین نمیشوند، کارگردانی هم میکنند. شاید باورتان نشود ولی گاهی خود من آنقدر خسته میشوم از کارگردانی که دلم میخواهم فقط فیلمنامه بنویسم و بد هم دیگران بسازند.
اما این حرفه من است و میبینم صرفاً با نوشتن فیلمنامه امور زندگی من و خانوادهام نمیگذرد و خیلیها این وضعیت را دارند. ما الان مثلاً فیلمنامهنویسی داریم به نام علیرضا طالبزاده که یکی از برترین و ممتازترین فیلمنامهنویسان تلویزیون ماست که در هر حوزه هم که نوشته خوب نوشته.
اخیراً همین «رقص پرواز» را دیدید به نگارش ایشان که به نظر من یکی از بهترین فیلمنامههای 20 سال اخیر در ژانر جنگ و دفاع مقدس است. حالا همین آقای طالبزاده که ممکن است از این گفتههای من هم خودش خوشحال نشود چون بسیار آدم مأخوذ به حیا و متین و با وقاری است، اما بروید تحقیق کنید ببینید در 10 سال اخیر درآمد ایشان چقدر بوده و در برابرش درآمد برخی از تهیهکنندگان که همینطور دارند سریالهای بیرنگ و بیبو و خاصیت یک بار مصرف تولید میکنند را هم بررسی کنید، آن وقت ممکن است به نسبت یک به ده برسید!
- و حتی در مقایسه با نویسندگانی که مزخرف مینویسند.
بله، حتی نویسندگانی که مزخرف مینویسند هم چندین برابر این نویسندگان خوب درآمد دارند. کارگردانهایی هم که راهبهراه کارهای کیلویی و فلهای میسازند و تهیهکنندگانی که همینطور سریدوزی میکنند. من اینها را از سر دلسوزی میگویم چون حاصل 15 سال تجربه من در تلویزیون است، من سالهای جوانیام را برای تلویزیون گذاشتم و حالا در سالهای میانسالی حاصل تجربه این سالها را میگویم و چقدر خوب است که در این دوره که آقای ضرغامی مسئولیت را بر عهده دارند این دور فرسوده و فرساینده تمام شود.
- برگردیم به بحث اصلی که بررسی کارهای خودتان بود. تم اصلی تمام کارهای شما، همه به نوعی عشق و قدرت و تأثیر آن در زندگی آدمهاست در زمان و شرایط مختلفی که داشتهاند و نوع نگاه شما به این موضوع را هم میتوان یکی از مهمترین دلایل موفقیت آن در ارتباط با مخاطب دانست. اینطور نیست؟
ببینید ما به هر موضوعی که بخواهیم در آثارمان بپردازیم، حالا عشق یا هر چیز دیگری، آن چیزی که تعیینکننده است که چقدر به این موضوع عمیق نزدیک شویم در مرحله اول تجربه زیستی خود هنرمند است که حالا ممکن است از تجربه شخصی خودش بیاید یا اطرافیانش و در مرتبه دوم تحقیقات میدانی درست است.
شما به هر موضوعی که بخواهی بپردازی فرق نمیکند عشق، جنایت، تنهایی، فاصله نسلها، تبعیضهایی که ممکن است به زنها اعمال شود، جنگ و... در هر کجای دنیا و هر تلویزیونی هم باشد از 2 قاعده مستثنی نیست.
یکی اینکه خود خالق اول اگرچه تجربه زیسته و نسبت تجربی با آن موضوع دارد و دوم اینکه در این زمینه چقدر تحقیقات میدانی و آکادمیک کرده است. چیزی که من کمکم در کارهایم یاد گرفتم این بود که این 2 معادله را بیش از هر چیز دیگری در خلق آثارم لحاظ کنم. بروم سراغ قصهها و ساخت آثاری که یک نسبتی با تجربههای زیستی من داشته باشد.
بارها شده به من پیشنهادهایی کردند راجع به ساخت فیلمنامهای با یک قرارداد مالی خیلی بالا و خدا را شکرگزارم که تا به حال وسوسه نشدم برای پذیرفتن آنها و دلیلش هم ساده بوده و گفتم این حوزهای که شما پیشنهاد میکنید را نمیشناسم، یعنی مشکل این نیست که نمیشناسم، ارتباط معنایی، فلسفی، روحی، روانی و عاطفی هم با این حوزه ندارم و فکر میکنم یکی از علائم صداقت یک هنرمند در همین است و در مرحله بعد هم که به سمت موضوعی رفتم صابون تحقیقات وسیع راجع به آن موضوع را هم به تن خودم مالیدم.
من زمانی که تصمیم گرفتم سریال ملاصدرا را بسازم، دلیلش برایم مشخص بود. وقتی 20 ساله بودم و در دانشگاه روانشناسی میخواندم و در کنارش فلسفه را دنبال میکردم به دیدگاههای ملاصدرا بسیار علاقهمند شدم و این علاقه در من ماند و از ذهنم بیرون نرفت و وقتی 37 سالم بود پیشنهاد ساخت سریال ملاصدرا شد و بعد از 17 سال هنوز آن علاقه در من وجود داشت، اما این را هم میدانستم که بابت این علاقه باید تاوان سنگینی هم بدهم.
من 2 سال تمام بیکاری کشیدم و همه پیشنهادهای وسوسهکنندهای که بابت ساختن سریالهای دیگر به من میشد رد کردم و آن 2 سال را گذاشتم پای تحقیقات کتابخانهای. زمانی که سیناپس فیلمنامه را که بردم، در سیمافیلم همه مخالفت کردند. میگفتند سنگین است، تند است، ممکن است سوءتفاهم ایجاد کند... و من یادم میآید که خیلیها آن جلسه را ترک کردند و حرفشان این بود که طرح کنار گذاشته شود اما باز من پای طرح ایستادم و پیگیری کردم تا روزی که دیدم در جلوی چشمان ناباور من دکور قصر شاهعباس ساخته میشود.
در نتیجه همه چیز برمیگردد به اینکه چه نسبتی وجود دارد بین شما و قصهای که انتخاب میکنی برای ساخت. اگر در قصههای من تم عشق زیاد وجود دارد به خاطر علاقهای است که من به مفهوم عشق دارم.
نمیخواهم وارد بحثهای فلسفی شوم. من اصلاً فکر میکنم که جهان مساوی است با عشق. تولید یعنی عشق. اصلاً خلق کرهزمین یعنی عشق. هر سلامی که ما به هم میکنیم یعنی عشق. عشق مفهومی است که با تمام لحظات زندگی ما تنیدهشده است. وقتی من هم اینگونه به مفهوم عشق نگاه میکنم طبیعی است که در قصههایم خواسته و ناخواسته، خودآگاه و ناخودآگاه گرایش پیدا میکنم.
- این تعلق خاطر شما به تاریخ و فرهنگ قدیمی و سنتی ما هم از آن شاخصههایی است که هرگز از کارهای شما جدا نبوده. اما در مورد میوه ممنوعه که گفته بودید با ساختن آن میخواهید ثابت کنید که غیر از کارهای تاریخی از پس یک کار امروزی و طرح یک معضل روز هم برمیآید.
گاه میدیدم یک زمزمهها و پچپچهایی میشود که فلانی نکند کار تاریخی میسازد و به خاطر این است که فقط میتواند کار تاریخی بسازد، با شنیدن این حرفها و با خودش میگوید نکند این حرف درست است؟ و میخواهد به خودش هم ثابت کند که میتواند.
- اما چیزی که غیر قابل انکار است در مورد شما و کارهایتان وابستگی به تاریخ و همان سنتهاست. یعنی حتی حاجی بازاری میوه ممنوعه هم از تاریخ و شیخصنعان وام گرفته شده و در واقع به امروز و این فضا آورده شده است.
برای اینکه تاریخ با من و شما زندگی میکند چه بخواهیم و چه نخواهیم. معنیاش این نیست که من آدم گذشتهگرا و گذشته پرستی هستم. نه. بلکه برمیگردد به اینکه من معتقدم تاریخ همواره با ما حضور دارد و سایهای است که از ما جدا نمیشود.
در نحوه تفکرمان، در رفتارمان، در لحظات دلتنگی ، لحظات شعف با ماست و بر ما اثر دارد. من نگاهم به تاریخ از این منظر است. همین لحظهای که ما اینجا نشستیم 2هزار سال تجربه تاریخی نیاکان ما در ژنهای فرهنگی من و شما وجود دارد.