ماجراهایی که به ذهن هیچ بنیبشری نمیرسید، رنگ واقعیت گرفتند تا یکبار دیگر یادآوری کنند وضعیت جامعه ما قابل پیشبینی نیست.
بسیاری از قصههایی که در این 2 صفحه میخوانید، هنوز هم رنگ کهنگی نگرفتهاند و یکجورهایی «تازه» محسوب میشوند.
غالب این اتفاقات در 2 فصل پاییز و زمستان پیش آمدند و هنوز هم پرونده چند موردشان بسته نشده است.
البته نوشتن همه واقعیتهای عجیب و غریب امسال، مثنوی هفتاد من خواهد شد. این 5 مورد ـ به اعتقاد ما ـ مهمترینشان بودند؛ پس لطفا با تأکید بر این جمله، قصههای عجیب امسال را بخوانید؛ «این ماجرا واقعی است».
در سالی که گذشت ،قلیانها کلی برای خودشان چهره شدند و روی جلد مجلات و روزنامهها رفتند
این قُلقُل خبر ساز
فرحزاد، خلوتتر از همیشه است. بعضی ماشینها میآیند و اما خبر ندارند که قلیان ممنوع شده. بعد کلی خیابان را زیرورو میکنند تا شاید گوشهای را پیدا کنند که دور از چشم دیگران، پکی بزنند و دودی هوا بفرستند.
فرحزادی که جای سوزنانداختن نداشت، حالا سوت و کور شده است، حالا بعضی قهوهخانههایش بسته است و حالا… یعنی چه اتفاقی افتاده؟ این داستان، در روزهای آخر 86 اتفاق افتاد؛ اتفاقی که قلیان و قلیانکشان و قلیانچاقان را چند روزی مهمان خروجی خبرگزاریها و صفحه اول مجلات و ویترین روزنامهها کرد؛ داستانی که تا حالا، چندباری تکرار شده بود.
… اما اینبار داستان از چه قرار بود؟اینبار کارشناسان وزارت بهداشت از مسئولان نیروی انتظامی درخواست کردنداستفاده از قلیان را در اماکن عمومی ممنوع کنند.
این طرح پس از آنکه توسط کارشناسان بررسی شد، از 24 آذر امسال در تهران به اجرا درآمد تا سفرهخانهها و قهوهخانهها با رخوتی مواجه شوند که هیچوقت تجربهاش نکرده بودند.
پس از آنکه یک هفته از اجرای طرح گذشت، 17 قهوهخانه متخلف در تهران تعطیل شد و 23 قهوهخانه نیز در 3 استان دیگر قفل تعطیلی خوردند. مسئولان از 11 هزار مرکز توزیعکننده قلیان بازدید کردند تا هیچ تخلفی صورت نگیرد.
سازمان میراث فرهنگی اما از ابتدا مخالف اجرای این طرح بود. مسئولان این سازمان با ارائه گزارشهایی مستند، از مسئولان خواستند ممنوعیت قلیان را به عنوان یکی از آثار ملی کشور لغو کنند.
منابع غیرموثق از بیکارشدن دهها هزارنفر خبر میدادند و به همین دلیل، اتحادیه صنف قهوهخانهداران تهران برای تغییردادن شرایط از هیچ تلاشی چشمپوشی نمیکرد. در نهایت، طرفداران قلیان توانستند با حکم رئیسجمهور این بازی را به نفع خود به پایان برسانند.
درحالی که درگیریهای فراوانی پیرامون این دودکش جادویی پیش آمده بود، محمود احمدینژاد برای جلوگیری از بیکارشدن فعالان این حرفه، سیام دیماه امسال دستور توقف برخورد با فعالیت قهوهخانهها را صادر کرد.
زمستان 86 و سرمای بیسابقهاش، یک رکورد به جا گذاشت
عصر یخبندان
«هوا بس ناجوانمردانه سرد است». اگر مرحوم اخوان زنده بود و سرمای گداکش 68 (به تعبیر علی حاتمی) را با چشم و احساس خودش میدید، شاید شعر زمستاناش را خیلی جانگدازتر از اینی که بود، میسرود؛ سرمایی که با خاطرههای ما پیوند خورد و حالاحالاها از خاطرمان نخواهد رفت. حالا همه ما میتوانیم نیمچه تصویر ذهنیای از سیبری و سرمای آن داشته باشیم و برای آیندگانمان با آب و تاب توضیح بدهیم که بله، روزی، روزگاری که شما نبودید، تهران زمستانی را به خودش دید که مسلمان نشنود، کافر نبیند؛ زمستانی که مدرسهها و ادارهها و شهرها را تعطیل کرد و همه را به کنج گرم خانههایشان فراری داد؛
زمستانی که واقعا زمستان بود وشاید حالا حالاها، مثلش را نخواهید دید و از اینجور چیزها.
زمستان امسال، کلی برف بارید و دمای هوا بعضی جاها به منفی 35 درجه هم رسید! هیچکس فکرش را نمیکرد که همچین سرمایی، مهمان همچین زمستانی باشد. همه فکر میکردند که یک سرمای عادی است و با کاپشنی و بخاریای و ... پی کارش خواهد رفت.
ما همانطور که کسی نمیتواند روی آمدن زلزله حساب و کتاب باز کند، زمستان امسال هم مثل یک پدیده طبیعی غیرقابل پیشبینی آمد و همه را غافلگیر کرد، شهرها از جنب و جوش افتادند، بعضی جاها گاز قطع شد، سرما بیداد کرد و ... .
قطعی گاز، اول از مازندران شروع شد و بعد همه را ترساند. مسئولان، از رسانهها خواستند که با حساسیت خاصی بحث صرفهجویی گاز را مطرح کنند چون ماجرا واقعا جدی بود و شوخیبردار هم نبود.
بعد از مازندران، نوبت به آذربایجان غربی و شرقی هم رسید. سرما بیداد میکرد. صفهای نفت خام، شلوغ و شلوغتر شد و چراغ علاءالدینها و والورها دوباره احترام از دست رفتهشان را بازیافتند؛ 006 هزار لیتر نفت خام، در استانهای سردسیر پخش شد تا شاید ننهسرما کوتاه بیاید و اینقدر مردم را اذیت نکند. هلال احمر هم 5 هزار شعله والور را به استانهای شمالی ارسال کرد.
اما سرما ولکن نبود. هی بیشتر و بیشتر میشد. صادرات گاز ایران به ترکیه بهخاطر این بحران فراگیر قطع شد. رئیسجمهور به مازندران سفر کرد تا از نزدیک این بحران را مدیریت و نظارت کند.
باز هم سرما بیداد میکرد. صدای گلایه نمایندگان بلند شد؛ گلایهها بیشتر و بیشتر شد تا اینکه شخص وزیر نفت هم به بهارستان رفت و به نمایندگان توضیح داد و گزارشی از فعالیتهای انجام شده بابت این بحران ارائه کرد. وزیر نفت گفت که علت اصلی قطع گاز استانهای شمالی کشور، بدقولی ترکمنستانیها در تامین گازی بوده که وعده کرده بودند و باقی ماجرا.
اینروزها هوا خیلی خوب است؛ تهران که دارد هوایی بهاری را تجربه میکند. حالا مردم میتوانند کاپشنها و بخاریها و پتوهای گرم را به انباریها بسپارند اما آنها، خاطره زمستان سرد 86 را به این راحتیها به تالار فراموشی نخواهند سپرد؛ زمستانی که واقعا شعر اخوان را حس کردند که میگفت: «هوا بس ناجوانمردانه سرد...».
بحران پودر شوینده
زمستان امسال مثل توپ صدا کرد
پودر جادویی
همه نوع بحران و کمبود شنیده بودیم اما بحرانی که امسال در کشور پیش آمد، آنقدر عجیب بود که تا مدتها در ذهن مردم بماند. نایابشدن پودر شوینده درست در روزهایی که کشور سردترین ایام را پشتسر میگذاشت، همه را متعجب کرد. هیچکس باور نمیکرد پودری که ماهها گوشه مغازهها میماند تا به فروش برسد، چنین سرنوشتی پیدا کند که مردم برای تهیه کردناش به هر دری بزنند.
دبیر شورای تولیدکنندگان مواد شوینده، همان روزها تقصیر اصلی را به گردن دولت انداخت و پرداخت نشدن یارانه دولتی را بهانه کرد.
مسئولان اوایل دیماه امسال وعده دادند تا اوایل بهمن با توزیع 47هزار تن پودر شوینده و مبارزه با محتکران، این کالا را با قیمتی عادلانه در اختیار مردم قرار دهند. با این حال، دولت بخشی از یارانههای عقبمانده را پرداخت کرد و چرخههای تولید یک بار دیگر فعال شدند اما باز هم گاهی از گوشه و کنار خبر کمیاب شدن این پودر جادویی به گوش میرسید.
ماجرای نامزدی علیآبادی برای ریاست فدراسیون فوتبال، از بمبهای خبری امسال بود
مردی که آمد، مردی که رفت
اول: دادکان چند وقتی بود که ریاست فدراسیون فوتبال را ترک کرده بود.
حالا همه منتظر بودند که یک نفر، یک قهرمان بیاید و بر صندلی ریاست فدراسیون بنشیند و کمی اوضاع به هم ریخته آن را جمع و جور کند. انگار یک جورهایی طلسم شده بود این انتخابات فدراسیون فوتبال.
دوم: علیآبادی؟ حرف و حدیثهایی بود اما باورش کمی سخت بود. اما این باور سخت به واقعیت پیوست.
حالا همه باید باور میکردند که علیآبادی - رئیس سازمان تربیتبدنیای که فدراسیون فوتبال یکی از زیرشاخههای آن بود- میخواهد در انتخابات شرکت کند.
سوم: مگر رئیس یک اداره یا سازمان میتواند مسئول یکی از زیرمجموعههای خودش هم بشود؟ این لبه تیز انتقاد مخالفان چنین ماجرایی بود. اما علیآبادی 2روز مانده به آخر تابستان، آمد و ثبت نام کرد.
چهارم: فیفا با چنین روندی مشکل داشت؛ دلایل خاص خودش را داشت و از دلایل خاص خودش هم حاضر نبود عقبنشینی کند.
علیآبادی، کفاشیان را هم به عنوان رقیب انتخاباتیاش در کنارش داشت. فشار فیفا شدیدتر شد، بحثها داغتر شد و سرانجام، علیآبادی از انتخابات فدراسیون فوتبال به خواست خودش انصراف داد.
پنجم: آن مرد میخندد. آن مرد همیشه میخندد. آن مرد همیشه خندان، حالا به صندلی ریاست فدراسیون فوتبال تکیه کرده و دارد اوضاع را جمع و جور میکند. نام این مرد همیشه خندان کفاشیان بود.
ششم: و اینچنین شد که علیآبادی هم وارد فهرست خبرسازان سال86 شد.
قاچاقچیان فیلم، امسال هم جولان دادند
عشق روی پیادهرو!
اصلا پاسداری از فرهنگ و هنر یعنی چه؟! اجازه دهید آقایان با خیال راحت کارشان را بکنند و اسکناسها را مشت مشت به جیبهای مبارک بریزند.
اصلا چه اهمیتی دارد که چند تهیهکننده ورشکست شوند و سینمای بیرمق از نفس بیفتد؟ مهم آن است که قاچاقچیان فیلمهای سینمایی کارشان را بکنند و در حاشیه پیادهروها فرهنگ مملکتمان را به ثمن بخس بفروشند. اینکه چرا گردن این افراد روز به روز کلفتتر میشود، چرا مسئولان دست روی دست میگذارند و چرا ما- با عرض شرمندگی- ریال ریال به کسب و کارشان رونق میدهیم، سؤالهایی است که امسال هم پاسخی برایشان یافت نشد. سال86 برای قاچاقچیان فیلمهای سینمایی، 365روز رؤیایی بود.
2لقمه چرب و نرم جشنواره فیلم فجر سال گذشته، کاری کرد تا آنها بار خود را ببندند و چند گام اقتصادی بزرگ بردارند. اولین فیلم رؤیایی آنها «اخراجیها» بود که اوایل امسال اکران شد و توانست چند ماهی مقابل مافیای قاچاق فیلم مقاومت کند.
این مقاومت اما چندان طول نکشید و در نهایت- پس از آنکه اخراجیها از مرز فروش 800میلیون تومانی گذشت- سیدیاش روانه بازار شد. فروشندگان فیلم با کمال تواضع و فروتنی کنار گیشه سینما میایستادند و فریاد میزدند: «اخراجیها رسید؛ هزار تومان»و با همه این شرایط، اخراجیها فروخت و رکورد تاریخ سینمای ایران را شکست.
مسعود دهنمکی- کارگردان فیلم- نیز اعلام کرد با اکران نسخه کامل اخراجیها- که 140دقیقه است- به قاچاقچیان فیلم پاتک خواهیم زد. هرچند این کار انجام نشد اما حبیبالله کاسهساز- تهیهکننده اخراجیها- با تمام این مشکلات به یک فروش رؤیایی رسید و از تمام رقیبان خود سبقت گرفت.
کارشناسان پیشبینی میکردند فروش اخراجیها به مرز 2میلیارد تومان هم برسد اما قاچاقچیان اجازه ندادند این اتفاق بیفتد و فروش فیلم را خیلی زود متوقف کردند. با این حال، فیلم جنگی مسعود دهنمکی در کارزار قاچاقچیان فیلم ضربه چندانی نخورد.
رؤیای اخراجیها بههیچوجه با کابوس رقیبش- «سنتوری»- قابل قیاس نیست. فیلم داریوش مهرجویی- که خیلیها روی فروشاش حساب کرده بودند- قبل از آنکه روی پرده سینما برود، در حاشیه پیادهروها جای گرفت و با قیمتی ناچیز به فروش رسید. همه مردم تاسف میخوردند و دست به دست، فیلم را میگرداندند.
همین شرایط عجیب باعث شد تا داریوش مهرجویی شماره حسابش را اعلام کند و از مردم بخواهد پس از دیدن فیلم مبلغ 1500تومان به حساب او بریزند. هرچند باورش دشوار است اما داریوش مهرجویی بدون تعارف این خبر را اعلام کرد تا همه بدانند قاچاقچیان فیلم حتی میتوانند کارگردان معروفی مثل مهرجویی را نیز از پای درآورند.