ماجرا دقیقاً از زمانی آغاز شد که «ما» وارد گود محلههای آسیبخیز شدیم و دخالت نهادهای دولتی آغاز شد. قبل از آن، کلونیهای معتادان با رشد روزافزون، نفس محلههای قدیمی و اصیل مثل هرندی را تنگ کرده بودند. ما به اهالی وعده دادیم که با اقدامات اصولی و علمی مانع گسترش آسیبها خواهیم شد و جراحتهایی که سالها در پیشانی محله ردی کریه انداخته بود، درمان میکنیم. اکنون که بیش از ۱۵ سال از آن زمان و استقرار «مراکز گذری کاهش آسیب» در محلههای محروم میگذرد، حال و روز محلهها تفاوت چندانی نکرده است.
در گذشته، اگرچه معتادان به انواع موادمخدر در محلههایی چون هرندی، شوش و راهآهن فراوانی بیشتری در مقایسه با سایر محلهها داشتند و شاید پاتوق یا محل سکونت امن مبتلایان به مواد افیونی بودهاند، اما این افراد عمدتاً بومی محله بودند و غالباً در همان محله به کسب و کارهای خرد مثل دستفروشی در معابر میپرداختند. اصالت و مهربانی ساکنان اصیل محلههای مزبور باعث میشد که آسیبدیدگان اجتماعی از نگاههای تحقیرآمیز سایر محلهها به این نقاط پناه ببرند. به همینترتیب مقابله با آسیبهای اجتماعی در بافت سنتی و از طریق ریشسفیدی انجام میشد از جمله ترک دادن بچهمحلها، پیدا کردن شغلی برای آنان با استمداد از کاسبان و بالاخره بند کردن دست آنها به خانواده و زندگی.
با استقرار مراکز گذری کاهش آسیب در محلههای یاد شده، قرار نبود خدمات صرفاً به معتادان همان محله ارائه شود و درواقع، هیچ تبعیضی در ارائه خدمات به بومیها و غیربومیها وجود نداشت. بدینترتیب، جاذبههای دی.آی.سی شامل اعطای یک وعده غذا، پوشاک، سرنگ و متادون، معتادان را از سراسر شهر به این نقاط سرازیر کرد. در عین حال که نهادهای غیردولتی و خیریه نیز با دلایل و انگیزههای مختلف پایگاههای خدمترسانی خود را به این محلهها منتقل و جاذبهها را دو برابر کردند. مراکز دی.آی.سی بنا به دستورالعملها در کلونی معتادان تشکیل شده بودند و اکنون در برابر انتقاد اهالی به همین نکته تأکید میکنند، اما آنها ناخواسته کلونیها را پایدار و حتی تقویت کردند. در واقع، ابتدا کلونیها تشکیل و سپس مراکز دی.آی.سی در جغرافیای آنها مستقر شدهاند و اکنون دی.آی.سیها هستند، پس کلونیها پیرامون جغرافیای آنها میمانند.
درست است که مراکز دی. آی. سی کارنامه موفقی در مهار آسیبها و گسترش خسارتهای مرتبط با اعتیاد در جامعه داشتهاند، اما این واقعیت را نمیتوان انکار کرد که چهره محلهها در مقایسه با قبل از استقرار این مراکز تفاوت چندانی نکرده است و اهالی همچنان شاهد حضور معتادان، استعمال موادمخدر و داد و ستد آن در محلهاند و همچنان بهرغم وعدههای داده شده، مجبورند رنجها و آسیبهای مرتبط را تحمل کنند.
مراکز گذری کاهش آسیب با رویکرد اجتماعی و بهداشت عمومی راهاندازی شدند و در حالی که بهبود وضع جامعه مدنظر بوده است، اما پیوست محلهای نداشتند. به عبارت دیگر، هیچگونه تعاملی با شهروندان ساکن محله برای مشارکتجویی یا نظرخواهی در فعالیت دی.آی.سیها پیشبینی نشده بود. با غفلت از این مهم، مراکز دی.آی.سی به تافتهای جدابافته یا زائدهای در محله بدل شدند و طبیعی بود که محل اعتراض اهالی قرار بگیرند. به نظر میرسد در این مقطع که انتقادها علیه مراکز کاهش آسیب تند و تیز شده و طرحهایی مانند خروج این مراکز از شهرها که محل تردید برخی کارشناسان قرار گرفته روی میز است، بازنگری در ساختار دی.آی.سیها ضروری باشد و ضروریتر آنکه نگاه واحدی مدیریتهای چند پاره فعلی را راهبری کند. جان کلام اینکه در شرایط کنونی به «طرح جامع مراکز گذری آسیب» نیازمندیم البته با مدیریت واحد.