به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایسنا متن گفت و گو با فرزانه طاهری درباره وضعیت ترجمه درایران را میخوانید:
- وضعیت ترجمه آثار ادبی کلاسیک و معاصر فارسی به زبانهای دیگر در سالهای اخیر چطور بوده است؟ و به نظر شما در این زمینه چه خلأهایی دیده میشود؟
راستش تا جایی که من اطلاع دارم، که البته چندان هم زیاد نیست، چندان تغییری نمیبینم. وضع کمی از لحاظ ترجمه برخی از آثار معاصر به زبانهای دیگر به دلیل دقت معدود ناشران حرفهای در رعایت کلیه موازین و قانع نبودن به نشرهای حاشیهای یا «دانشگاهی» که وارد جریان اصلی نشر کشور مقصد نمیشوند، و نیز امکان ارزیابی ترجمه، بهتر شده است. اما شمارشان اندک است. هنوز هم بهخصوص هموطنانمان آن طرف آب گمان میکنند که چون زبان خارجی را به دلیل زندگی در آن طرف بلدند همین کافی است برای ترجمه ادبیات دست به کار شوند، در اکثر قریب به اتفاق مواقع بدون کسب اجازه از صاحب اثر یا در مواردی مثل ما، وراث نویسنده قبل از شروع به کار، چه رسد به بستن قرارداد و رعایت حقوق مادی و معنوی نویسنده.
آنهایی که به نسبت بقیه منصفترند، وقتی کار تمام شد خبری میدهند. در اینباره چون قصد دارم مطلبی بنویسم اینجا زیاد نمیگویم. سالهای سال است شاهد این روند بودهام. ترجمههای بد و غیرحرفهای که حتی یک ویراستار ادبی حرفهای که زبان مادریاش همان زبان مقصد باشد آنها را نمیبیند، و این تلقی که لطفی به ادبیات ایران میکنند و دل آدم را میسوزاند. خیلی از هموطنانمان از دههها پیش برای گرفتن کمکهزینه از دولتهای میزبانشان نشر و مرکزی فرهنگی هم راه انداختهاند. بعضی با همسر خارجیشان مینشینند و کار را ترجمه میکنند بیآنکه در خیلی از مواقع بتوانند کار را به زبان مادریشان هم درست بفهمند یا اصلا از ظرایف ترجمه ادبی باخبر باشند.
بعد هم متأسفانه در اینجا صاحبان آثار به عوض اینکه اعتراض کنند که حقوقشان، چه حقوق معنوی مثل کیفیت ترجمه، و چه مادی زیر پا گذاشته شده، کتاب ترجمهشده را مثل مدال به سینهشان میزنند، حال آنکه خیلی وقت است خیلیهایمان میدانیم اوضاع از چه قرار است. آن ترجمهها هم هرگز از دایره چندتایی شاید فرنگی علاقهمند و کارشناس بیرون نمیرود. این رفتار عجیبتر هم مینماید چرا که خود در آن کشورها پا از دایره قانون بیرون نمیگذارند و حقوق همه آن طرفیها را رعایت میکنند، یعنی مجبورند رعایت کنند، اما هموطنان عزیزِ داخل کشورشان دستشان به جایی بند نیست، پس میتازانند و ژست خدمات فرهنگی به میهن عزیز میگیرند و سر صاحب اثر منت هم میگذارند. اما نکته مهم دیگر هم این است که ادبیات داستانی ما از سانسور آسیب بسیار دیده است و خیلی از آثار الکن شدهاند و چیزهایی از زندگی به رمانها و داستانها راه نمییابند، یا چیزهایی از محیط ما، آسیبهای اجتماعی از جمله آنهایی که در روزنامهها میخوانیم اما ورودشان به آثار ادبی انگار قدغن است و نمیگذارد اثر زنده و جاندار باشد. شاید این هم یکی دیگر از دلایل جذاب نبودن خیلی از آثار معاصر برای بیگانگان باشد. نمیدانم، پاسخ دقیق به این مسئله تحقیقات جدی لازم دارد.
در مورد آثار کلاسیک هم هنوز که هنوز است به گمانم مثالی که میخواهند بزنند مولوی و نیکلسن است و نسخه پاپ رومی. در این اواخر یا خیام و فیتزجرالد که مخاطبان انبوه یافته، والا باقی به گمانم در سطح همان ایرانشناسی و شرقشناسی و اینها یا دانشجویان خارجی علاقهمند به ادب کهن فارسی باقی مانده.
- وضعیت سلیقه مخاطبان ادبیات ترجمه در ایران نسبت به گذشته تغییری کرده است؟
نمیتوانم نظر دقیق بدهم. اگر بر اساس تیراژ و فروش و اینها بخواهم بگویم، شاید نه. شاید هم بیانصافی است. تجربه به من نشان داده که خیلیها چندان در بند این نیستند که ترجمه دقیق باشد یا درست یا زبان فارسیاش بهقاعده. یا اینکه سبک نویسنده چه بوده و آیا چیزی از آن باقی مانده یا اینکه مترجم، نویسنده بختبرگشته را در چرخ گوشت ریخته تا خوردنش زحمت جویدنِ کمتری لازم داشته باشد. گاهی مضمون است که خوانندگان را به تحسین میکشاند. اما در مورد خوانندگان جدی ادبیات به نظرم شاید وضع بهتر شده باشد. این را از استقبالی که از ترجمههای خوب میشود میتوان دریافت، ترجمههایی که گاه بدون تبلیغات و اردوکشی و نمایشهای دیگر راه خودشان را به خانه خوانندگان جدی میگشایند.
البته در نبود نقد درست و منصفانه ترجمه - مقصودم از منصفانه نقد کارشناسانه خود ترجمه است و نه بار کردن همه روابط بر آن، خواه دوستی باشد خواه دشمنی - جز در موارد نادر آن هم بیشتر در فضای مجازی، خیل خوانندگان شاید راهنمای چندان موثقی نداشته باشند، بهخصوص در این روزها که بازار ترجمه خیلی داغ و شلوغ است. یا اگر هم از کیفیت نامطلوب ترجمه آزار ببینند، خود همان مضمون که گفتم و به نظرم اصلا در اثر ادبی اهمیت چندانی ندارد جذبشان میکند.
- نظر شما درباره ترجمه مجدد چیست؟ و ترجمههای مجدد موجود در بازار فعلی ادبیات ترجمه در چه وضعیتی است؟
ترجمه مجدد عارضهای است که به علت نپیوستن ایران به معاهده جهانی حق مؤلف رخ میدهد. گاه شکل فجیعی دارد یعنی کلاهبرداری است بدون پردهپوشی. روزی فهرستی دیدم از آثار ترجمه کسی که نامش را نشنیده بودم. گمانم اگر از بدو تولد هم ترجمه کرده باشد و سالی هم پنج، شش کتاب، باز هم نمیشد که تعداد ترجمههایش به این حد برسد. معلوم است که رونویسی کرده و شاید کلمهای را اینجا و کلمهای را آنجا عوض کرده. در بیقانونی همیشه انواع کلاهبرداریها مجال مییابند. باید دنبال قانونمند کردن بود و ناظرانی بر مجریان گماشت که فسادخیز است این روزگار.
باید نهادهای صنفی مستقل و سالم داشت. خیلی وقتها آنها که باید حواسشان به این بیقانونیها و لگدمال شدن حقوق آدمها باشد، مراقباند مبادا خواننده چشموگوشبستهای از راه به در شود. گاهی هم البته از ترجمه اثری سالها میگذرد، به خصوص آثار کلاسیک، و با توجه به زنده بودن زبان و تحولات آن شاید ضرورت یابد که مجددا ترجمه شود. اما این به شرطی است که ترجمه مجدد قابل دفاع و قابل توجیه باشد. یعنی با دیدن حاصلش آدم بگوید که چه خوب که برای خوانندگان این نسل دوباره ترجمه شد. خیلی وقتها اینطور نیست. خیلی وقتها هم کتابهایی قدیمی و ارزشمند هستند که سالیان سال است تجدید چاپ نمیشوند و به ویژه ناشرانی که نشرهایی را تصاحب کردهاند و بر میراثی نشستهاند به دلایل عقیدتی سر باز میزنند از تجدید چاپشان، کتابها را حبس میکنند. بگذریم که کرور کرور کتابهای اینچنینی کنار خیابانها قاچاقی و به ثمن بخس به فروش میرسد. خریدار هم که عمدتا کاری به این کارها ندارد. فقط وقتی کتابی میبیند که قانونا چاپ شده، کلی خرجش شده و کلی آدم برای تدارک و انتشار آن زحمت کشیدهاند و از این راه معاششان را تأمین میکنند، داد و فغانش از قیمت کتاب به عرش میرسد. فشار گرانی را در خرجهای دیگری که میکند راحتتر میپذیرد و از یاد میبرد که اگر ماست و پنیر گران شده، کاغذ و زینک و ... هم چندبرابر شده است.
- نتایج جایزههای ادبی جهان و لیست آثار پرفروش کشورها چقدر میتواند معیار خوبی برای انتخاب کتاب توسط مترجمها باشد؟
معیار من هرگز نبوده است. نه اینکه از سر کنجکاوی نخوانمشان. اما هرگز تمایلی به شرکت در این مسابقه برای ترجمهشان نداشتهام. خیلی وقتها هم آنها را خواندهام و دوستشان نداشتهام یا رسیدهام به جاهایی که دیدهام نمیشود صحیح و سالم ترجمهشان کرد. به هرحال راهنمای خوبی برای دستهای از مترجمان است. اما چون معمولا آنها که چشم دوختهاند به لیست پرفروشها، که خیلی وقتها کتابهای بیارزش هم جزوشان است (به نظر من البته)، شتابزده و گاه چندنفری برای اول شدن در این مسابقه سروته ترجمه را هم میآورند و اگر هم کتاب ارزشمندی جزوشان باشد، یکجورهایی کتاب را میکُشند. البته اگر وقت کافی هم داشتند و میگذاشتند، بعید میدانم کاری درست و خواندنی از عهدهشان ساخته بود.