مرضیه موسوی-خبرنگار همشهری آنلاین: «زن های خانه معمولاً تدارک یلدا را میدیدند. قبل از شروع پاییز میوههای مختلف را خشک میکردند. از توت و انجیر تا سیب و آلو و میوههای دیگر. زمستانها هوای تهران و بهخصوص شمیران بسیار سرد میشد و بسیاری از مشاغل به کلی تعطیل میشدند. کسی از خانه بیرون نمیرفت. سرگرمی های چندانی هم وجود نداشت؛ نه تلویزیون بود و نه رادیو. به همین دلیل زنها پاییز و زمستان به کارهایی مثل بافتن گلیم و فرش یا درست کردن خوراکیهایی مثل نان توتک و لرزونک و... مشغول میشدند. شبها هم معمولاً به خانه همدیگر سر میزدند و ساعاتی را کنار هم میگذراندند. شبهای معمولی بیشتر از ساعت 22 کسی در خانه دیگری نمی ماند و همه به خانه خود میرفتند. اما شب چله هرچه طولانی تر بهتر. معمولاً تا هنگام سحر همه در خانه بزرگ خانواده جمع میشدند.» «ملوک صالحی» از اهالی قدیمی شمیران یلدای تجریش را با برف سنگین زمستانی به یاد دارد و دورهمی های اهالی و همسایهها: «اگر کسی بیماری در خانه داشت یا عزیزی را به تازگی از دست داده بود مردم به دیدنش میرفتند. خانوادههایی که در تنگدستی به سر میبردند در این شب فراموش نمیشدند و اغلب وعده گرفته میشدند تا به خانه بزرگان خانواده بروند. آجیل و میوههای خشک شده زمستانی، راه خود را به همه خانهها باز میکرد. زنهای خانه برای یلدا سنگ تمام میگذاشتند. خوراکیها و تنقلات زیادی را برای این شب تدارک میدیدند. برای خشک و آماده کردن همه این تنقلات و میوهها و خوراکیها وقت زیادی گذاشته بودند و شب چله وقت آن بود که این دسترنج خود را به مهمانان تعارف کنند. آجیلی هم اگر در خانهها بود معمولاً زنان خانواده در تابستان خشک کرده بودند. همه دور کرسی جمع میشدند و شب را با شنیدن داستانهایی از گذشته یا شاهنامه و مثنوی خوانی به صبح میرساندند. زنها معمولاً جایی نزدیک در اتاق مینشستند. چون مسئولیت پذیرایی با آنها بود و برای پذیرایی از مهمانها باید مدام به آشپزخانه میرفتند و میآمدند.»
سرما شوخی سرش نمیشد
یخبندان تهران 2دوره داشت؛ 40روز اول که از ابتدای دی ماه آغاز میشد و زمین خواب بود و سوز سرما، روزگار سختی را پیش روی اهالی این شهر میگذاشت و به آن «چله بزرگه» میگفتند. از 10 بهمن تا پایان ماه را هم «چله کوچک» می نامیدند و معتقد بودند با آغاز چله کوچک زمین کم کم بیدار میشود و نفس میکشد و گرچه برف میبارد اما یخبندان کمکم به پایان میرسد. «نصرالله حدادی» تهران شناس میگوید: «فصلها در گذشته تعبیر و تعریف دیگری داشتند. از اسفند ماه تا اردیبهشت فصل بهار بود و خرداد تا مرداد، تابستان. از شهریور تا آبان فصل پاییز بود و از آذر تا بهمن ماه فصل زمستان. اسفند ماه که از راه می رسید تهرانیها میگفتند که زمین دیگر یخ نمیگیرد و شروع به گرم شدن میکند. دمای تهران در روزهای سردی که اصطلاحاً چله بزرگ نام داشت به 18 تا 20 درجه زیر صفر هم میرسید و زندگی فلج میشد. مردم برای اینکه بتوانند این روزهای سرد و سخت را طاقت بیاورند شب چره میرفتند و به همدیگر سر میزدند و از احوال یکدیگر باخبر میشدند. چهره زندگی در زمستانهای تهران و دیگر شهرهای سردسیر چنان عبوس میشد که مردم برای اینکه این روزها را دوام بیاورند جشنهایی مثل یلدا و نوروزخوانی را برگزار میکردند. زمستان با کسی شوخی نداشت و کسی شاعرانگی در آن نمیدید. مردم تهران دل خوشی از سرما نداشتند و پاییز و زمستان برای آنها معنای مرگ و سختی داشت. به همین دلیل وقتی در آن سالها خواننده ای ترانه ای درباره برف خواند که میگفت: برف میآد/ صدای حرف میآد، مضمونی ناآشنا و ناملموس برای اهالی شهر داشت.»
شریف آبادی ها هندوانه در کاه میگذاشتند
در شب چله یا همان یلدا، اهالی تهران آخرین میوههای تازه را هم میخوردند و بعد از آن دیگر خبری از میوه نبود تا اواخر فروردین ماه. حدادی میگوید: «میوههای تازه تهران با گوجه ترش و چغاله در اواخر فروردین ماه شروع میشد و با زالزالک و انار در شب چله به پایان میرسید. بعد از یلدا دیگر میوهای در تهران پیدا نمیشد مگر اینکه از قبل اهالی خانه آن را خشک یا با آن مربا درست کرده یا به روشهای دیگر آن را برای زمستان نگه داشته باشند. میوههای هر فصل تنها در همان فصل در دسترس بود. با این حال شب یلدا هندوانه معمولاً وجود داشت و مردم آخرین هندوانه را در این شب میخوردند و تا تابستان دیگر هندوانه ای نبود. هندوانه یلدای تهران از منطقهای به نام شریف آباد می آمد. این هندوانهها را تا نیمههای پاییز برداشت نمیکردند و بعد از برداشت لای کاه نگه میداشتند تا تازه بماند و نگندد. نزدیک یلدا که میشد این هندوانهها به بازار می آمد و مردم از آن استفاده میکردند.» اصطلاح «سر سیاه زمستان» در این روزها به کرات در زبان تهرانیها میچرخید که به معنای قرار داشتن در روزهای سرد بود. حدادی میگوید: «مردم آنقدر زمستانها در سختی و عذاب بودند که اگر کسی با کارش باعث رنج دیگران میشد به او میگفتند تو را به خدا سر سیاه زمستان این کار را انجام نده. منظورشان هم این بود که در این روزهای سخت و عبوس و سرمای طاقتفرساکاری نکن که به سختیها و دردسرهای ما اضافه شود. تنها وسیله گرمایشی خانه کرسی بود که با خاک زغال گرم میشد. همه اهل خانه دور کرسی جمع میشدند و شب همانجا میخوابیدند. نیمهشب یکی از شبهای زمستان بود که من از مادرم خواستم لیوانی آب به من بدهد. ظرف آب روی کرسی قرار داشت و وقتی او ظرف را کج کرد تا از آن آب بریزد دیدیم که آب یخ زده است؛ این دمای هوای اتاقی بود که شب در آن میخوابیدیم.»
شمیرانیها میوه را در خاک اره نگه میداشتند
یلدا در شمیران شکل و شمایل دیگر شهرها را داشت. اما میوهها و تنقلات محلی مجمع مسی یلدا را در خانههای شمیران رنگ متفاوتی میبخشید. «عباس صالحی» از اهالی قدیمی شمیران میگوید: «در شمیران درختان ازگیل و خرمالو زیاد بود که میوه پاییزی هستند. به زبان شمیرانی به ازگیل «کموس» و به خرمالو «خُروندی» میگفتند. در کنار این میوهها آلبالو خشکه و کشمش و زالزالک هم وجود داشت. زنان شمیران لرزانک و مسقطی و نخودچی و شیرینی خاتون پنجره درست میکردند و شب یلدا با آنها از مهمانان پذیرایی میکردند. برای اینکه یلدا پرخرج نباشد از شیرینیها و میوههای خانگی استفاده میکردند و کمتر کسی به دنبال این بود که آجیل و پسته خریداری کند. مهم این بود که طولانی ترین شب سال را دور هم و در کنار یکدیگر سپری کنند.» بزرگتر خانواده برای نوهها و فرزندانش فال حافظ میگرفت و آنها که حوصله بیشتری داشتند مثنوی میخواندند. شب با حرف زدن و گپ وگفت میگذشت و خوردن تنقلاتی که زنان خانه در طول سال تهیه کرده بودند. اهالی شمیران راه و روش جالبی برای نگهداری از میوههای تابستان برای شب یلدا داشتند. صالحی میگوید: «50 سال پیش خبری از یخچال نبود و میوهها تنها در فصل خودشان در بازار به فروش می رسید. هرچند مردم شمیران معمولاً از محصولات باغی خودشان در شب چرهها و بهخصوص یلدا استفاده میکردند. مردم برای نگهداری از برخی میوههای تابستان آنها را در خاک اره یا آرد نگهداری میکردند. افرادی هم که وضع مالی خیلی خوبی داشتند گاهی در سفره یا مجمع یلدایشان هندوانه و خربزه دیده میشد.»
یخچالی، تنها شغل زنده در زمستانهای تهران
طولانی ترین شب سال با دیدن طلوع خورشید و بیداری مردم به پایان می رسید. مردان نزدیک سحر سری به پشت بام ها میزدند تا سر زدن سپیده را ببینند و آن را خوش یمن میدانستند. «علیرضا زمانی» پژوهشگر تهران میگوید: «جشن یلدا برای غلبه بر تاریکی در طولانی ترین شب سال برگزار میشد. مردم در این شب سعی میکردند میوههای قرمز بخورند؛ مثل هندوانه و انار؛ تا خون بهصورتشان برگردد و زردی و رنگ پریدگی سوز زمستان را از صورتشان دور کنند. وسایل پذیرایی در مجمع روی کرسی جا میگرفت. به سینی بزرگ مسی مجمع میگفتند؛ چون همه دور آن جمع میشدند. آجیل شیرین با توت و انجیر خشک و مویز مخصوص این شب بود.» شب چله، مردم تهران خود را برای زمستانی سخت و یخبندان آماده میکردند؛ مشاغلی مثل ساختمان سازی و کشاورزی کاملاً تعطیل میشد و بارش برفهای سنگین مردم را زمین گیر میکرد. به همین دلیل قبل از آمدن یلدا باید همه آذوقه زمستان خود را جمع میکردند. ممکن بود برای هفتهها راههای ارتباطی هم بسته شود. مردم قبل از آغاز فصل سرما زغال مورد نیاز خود را هم تهیه میکردند و در انبار نگه می داشتند تا زمستان گرم بمانند. فالوده فروشها که تابستانها را برای اهالی تهران خنک میکردند زمستانها روی چرخ طوافی خود لبو و شلغم و باقالی میفروختند. در این روزها لایه به لایه بر یخهای یخچالهای کاهگلی تهران اضافه میشد تا تابستانها یک گونی آن 2قران به فروش برسد؛ این از معدود شغلهای زنده در زمستانهای تهران بود که با هدایت آب قناتها به سمت یخچال سامان میگرفت.