اغلب افراد در دوران نامزدی نمی‌توانند مطمئن باشند که عاشق شده‌اند یا فقط دچار هیجان جنسی یا برخی خیال‌پردازی‌ها هستند. در این مطلب خلاصه‌ای از برخی احساسات و دریافت‌هایی را که با عشق آمیخته یا اشتباه گرفته می‌شوند، بیان شده است.

به گزارش همشهری آنلاین،‌ مایند وی (mindway) به نقل از Psychology today نوشت: «مامان، چگونه متوجه بشم که عاشق شده‌ام؟» «عزیزم خودت متوجه خواهی شد. فعلا برو آن کاسه را برایم بیاور.» این مکالمه یا چیزهایی شبیه به آن، بین خیلی از والدین و بچه‌ها در دوران رشد و بلوغ اتفاق می‌افتد. درواقع، برای بسیاری، پاسخ این پرسش تا زمانی که متاهل شده یا چند باری اشتباه کرده و طلاق بگیرند آشکار نمی‌شود. در این مطلب نشانه‌های عشق حقیقی را با دیگر مواردی که در نظر افراد ممکن است با عشق اشتباه گرفته شود، مقایسه می‌شود.

اما وقتی‌که لازم باشد تصمیم بگیریم به فردی متعهد شویم چه؟ آیا لازم نیست که مطمئن شویم؟ اغلب افراد در دوران نامزدی و در مراجعه به مشاور ازدواج به‌نوعی تردید در مورد اینکه عاشق باشند برمی‌خورند. آن‌ها نمی‌توانند مطمئن باشند که عاشق شده‌اند یا فقط دچار هیجان جنسی یا برخی خیال‌پردازی‌ها و یا عاشق ماهیت عشق شده‌اند. بنابراین مجددا بازمی‌گردیم به سوال اصلی: چگونه باید بدانیم که واقعا عاشق شده‌ایم؟ در ادامه خلاصه‌ای از برخی احساسات و دریافت‌هایی را که با عشق آمیخته یا اشتباه گرفته می‌شوند بیان می‌کنیم و تلاش می‌کنیم آن‌ها را از عشق واقعی تمیز دهیم.

  • دوست داشتن در برابر عشق

عاشق شدن یک حرکت ناخودآگاه است. برای اغلب افراد عاشق شدن اتفاقی است که رخ می‌دهد؛ به این معنی که چیزی نیست که از پیش قابل پیش‌بینی و طراحی باشد. وقتی ما عاشق می‌شویم به‌صورت کلی می‌خواهیم تا جایی که امکانش باشد زمانمان را با کسی که عاشقش هستیم سپری کنیم. در حضور او احساس شادمانی مضاعف می‌کنیم – مگر اینکه بدانیم او احساس مشابهی به ما ندارند و در این صورت ممکن است احساس تمنای شدید و بیچارگی پیدا کنیم. وقتی عشق با عشق پاسخ داده می‌شود ما احساس خوشبختی، طراوت، خلاقیت و انرژی مضاعف داریم. احساس اشتیاق شدیدی برای حضور، تماس، موافقت و داشتن حس مشترک با معشوق داریم. عاشق بودن با دوست داشتن یک فرد متفاوت است؛ به‌گونه‌ای که در دوست داشتن احساسات شدت بسیار کمتری نسبت به عاشق شدن دارند، ما برای کسی که دوستش داریم بهترین‌ها را آرزو می‌کنیم و از همراهی با او لذت می‌بریم. اما میزان آن با زمانی که عاشق شده باشیم قابل‌ مقایسه نیست. عاشق بودن چنان احساس لذت‌بخش شدیدی را در خود دارد که مجبور می‌شویم در مقابل قدرتش زانو بزنیم.

  • عشق در برابر نیاز به قدرت یا کنترل

خیلی از اوقات افرادی که شخصیت متزلزلی دارند جذب افرادی می‌شوند که فکر می‌کنند به آن‌ها نیاز دارند. این نیازمندی چندان نیرومند است که احساس اشتیاق فراوانی در فرد پدید می‌آورد. البته این احساس نمی‌تواند جایگزین احساس خوشبختی شود که درنتیجه عاشق شدن واقعی اتفاق می‌افتد. در ادامه روابط؛ این احساسات به‌گونه‌ای بروز پیدا می‌کنند که در راستای تلاش برای کنترل رفتار فرد مقابل است. در چنین حالتی احساسات شدید مثل حسادت و یا حتی خشم، این نیاز به قدرت یا کنترل را همراهی می‌کنند. اما ممکن است فرد انرژی خود را چنان صرف اظهار عشق کند که در ظاهر این‌گونه به نظر برسد که واقعا عاشق است. با این‌ حال احساسات درونی او حقیقت نهان را در مورد احساسات شدیدشان آشکار می‌سازد: تصاحب شخصی دیگر به‌جای لذت بردن از همراهی او.

  • عشق در برابر حسادت

خیلی‌ها عقیده دارند که وقتی واقعا عاشق باشید حس حسادت هم خواهید داشت. این باور چنان قدرتمند است که برخی حتی عکس قضیه را هم باور دارند: که اگر حسادت در شما نباشد شما عاشق نیستید. اما این فکر درست نیست. چون حسادت برخاسته از احساس ناامنی و تزلزل است. این احساس ابدا ربطی به این ندارد که شما عاشق باشید یا نه. همان‌گونه که در بالا ذکر شد بسیاری از افراد که به دلیل نیاز به کنترل، مجذوب افراد می‌شوند اغلب کاملا حسود هستند – ولی عاشق نیستند.

  • عاشقی در مقابل محافظت کردن

بسیاری مجذوب افرادی می‌شوند که می‌توانند از آن‌ها مراقبت کنند، چراکه مراقبت کردن از دیگران به آن‌ها احساس مهم بودن و موردنیاز بودن می‌دهد. این کار حتی به‌گونه‌ای برایشان به معنی داشتن ماموریتی در زندگی است. آن‌ها ممکن است شدیدا احساس کنند که نیاز دارند کسی را نجات دهند؛ اما این عاشق شدن نیست. در عوض این رفتار به مسائل عمیق‌تر مثل خودخواهی (self-worth) مربوط است که فرد را به ناجی یا یک شخصیت مادر دائمی تبدیل می‌کند.

  • عشق در برابر نیاز به امنیت

در حقیقت افرادی عاشق می‌شوند که ازنظر شخصیتی ایمن و استوار باشند؛ چراکه احساسات ناشی از عشق چنان قدرتمند هستند که ممکن است خارج از توان تحمل برای یک فرد با شخصیت ناامن باشند. وقتی فردی عاشق می‌شود، احساسات شدید او حس حقیقی و پرقدرت لذت بردن از بودن در کنار دیگری به همراه جاذبه نیرومند جنسی نسبت به اوست. هنگامی‌که فردی نیاز به امنیت را با عشق اشتباه می‌گیرد، عواطف قدرتمندی که درون او را به آشوب می‌کشند عموما از سر نیاز، بیچارگی، ترس از تنهایی و یا ترس از اینکه با کسی رابطه ندارد، خواهد بود. در این‌گونه موارد جاذبه جنسی به‌جای اینکه در یک تماس دوطرفه عاشق و معشوق قرار گیرد (تماس برقرار کردن و مورد تماس قرار گرفته شدن فیزیکی از طرف کسی که دوستش داری) این‌گونه تعبیر می‌شود که فرد می‌خواهد از این مطمئن شود که دیگری واقعا برای او اهمیت قائل است.

  • عشق در برابر آب‌نبات‌چوبی

بسیاری از مردم جذب افرادی می‌شوند که معروف، جذاب و یا قدرتمند هستند. چراکه آن‌ها فکر می‌کنند، بودن با چنین فردی تصور دیگران را از خودشان تغییر می‌دهد. آن‌ها این جاذبه را با عشق اشتباه می‌گیرند زیرا آن‌ها مفهوم صحیح به دست آوردن اعتمادبه‌نفس را به‌کلی اشتباه متوجه شده‌اند. اما عاشق شدن به معنی این نیست که فرد دیگری را برای پر کردن فضاهای خالی خود به دست بیاوریم. بلکه به معنی تمایل شدید به شناخت عمیق و حضور پررنگ فرد دیگری در زندگی‌مان است.

  • عشق در برابر خیال‌پردازی

این‌ یکی مورد دشواری است؛ چراکه ما توانایی تصور چهره و اندام معشوق خیالی خود را در همسر حقیقی‌مان داریم. اغلب در این‌گونه موارد در طی سال‌های بعدی همسری که فکر می‌کردیم عالی است جایش را با همسری که کاملا متضاد با خواسته‌های ماست عوض می‌کند، چراکه چشمانمان را باز می‌کنیم و متوجه می‌شویم که عاشق همسر خیالی خود بوده‌ایم، نه همسر واقعی که با او ازدواج کرده‌ایم. یک روش برای دوری از این اتفاق هنگام عاشق شدن آن است که مقایسه واقعی بین فرد خیالی و فردی که واقعا با او روبرو هستیم انجام دهیم.

البته که عاشق شدن به معنی تضمین یک رابطه کارآمد نیست. یک رابطه نیازمند سازش‌پذیری و مهارت‌های ارتباطی از سوی هر دو طرف است. اما عاشق شدن یک ضرورت است. ادامه رابطه‌ برای کسانی که به عمیق‌ترین بخش‌های وجود ما (خوب، بد، زشت) دست پیدا می‌کنند کار راحتی نیست. لذا در قدم اول، عاشق بودن و مطمئن بودن از ماهیت اینکه واقعا اسم آن عشق باشد، یک وجهه ضروری از هر تعهد بلندمدت سالم است.

باید این نکته را در نظر بگیریم که همه ما در وجود خود ناامنی‌های شخصیتی داریم که هرچند کوچک باشند معمولا ریشه در دوران کودکی‌مان دارد، اما برخی از این ناامنی‌ها به‌اندازه‌ای هستند که امکان ایجاد و ادامه یک رابطه دوطرفه شاداب و سالم را سخت و گاهی غیرممکن می‌کند (برای مطالعه سبک‌های دل‌بستگی و ناامنی شخصیتی مراجعه کنید به مقاله «چرا افراد همسر شبیه به والدین خود انتخاب می‌کنند؟»). آگاهی از ریشه رفتارها در یک رابطه می‌تواند از این ناامنی‌ها رمزگشایی کند و بسته به مهارت‌های ارتباطی طرفین و بلوغ فکری و رفتاری تا حدود زیادی مرتفع شود. درواقع، منتظر ماندن برای عشقی بی‌نقص، خیال‌پردازی محسوب می‌شود که در عمل امکان‌پذیر نیست. اما تن دادن به رابطه‌ای که توهمی از عشق را در ذهن ما متواتر می‌کند نیز ما را واقعا خوشحال نخواهد کرد و نتیجه آن مشخص است.