همشهری آنلاین / بهاره خسروی : برای بسیاری از سیاسیون و رجال درباری، وقتی سودای سرپیچی از پادشاه به سرشان می زد، طهران بهترین مامن و پناهگاه بود. یکی از این افراد سرکش «عبدالمومن خان ازبک» بود که با خان های «ماوراءالنهر» متحد شد و قصد تسخیر خراسان و مشهد را داشت. برای همین «شاه عباس» برای تنبیه او از قزوین راهی طهران می شود، اما با ابتلا به بیماری، خودش حسابی تنبیه می شود. این بیماری شاه عباس را 50 روز در طهران ماندگار می کند و او را تا سر حد مرگ می برد. حتی پزشکان طهرانی هم از درمانش عاجز می شوند. در این مدت افسار مملکت از دستش رها می شود. سپاه شاه عباس متفرق می شوند و «ازبکان»، مشهد را تصرف می کنند. «قزلباش»ها سادات این شهر را به قتل می رسانند. هرج و مرج بر اریکه سلطنت این پادشاه مقتدر صفوی سایه می افکند. شاه مستاصل مانده از همه جا برای شفا و درمان به حرم «شاه عبدالعظیم» پناه می برد. در دل تاریکی و نا امیدی روزنه نور و امید جوانه می زند و دعای شاه نزد خداوند مقبول واقع می شود. شرایط جسمی شاه رو به بهبود می رود. شاه عباس به سرعت راهی تاج و تختش در پایتخت می شود. اما همین خاطره تلخ موجب بدبینی او به طهران و مسافران این کهنه پایتخت امروزی می شود به گونه ای که وقتی از سفر شخصی به طهران مطلع می شد، کلی لعن و نفرین می فرستاد. البته بعضی از مورخان، این بد بینی را به نوع رفتار طهرانی ها با شاه هم نسبت می دهند که آنها از شاه مملکت پذیرایی چندان قابل قبولی نکردند.
تاریخ انتشار: ۵ دی ۱۳۹۸ - ۱۹:۳۰
زمانی «طهران» یک قریه کوچک در همسایگی «قزوین»، پایتخت «صفویان» بود.