به گزارش همشهری آنلاین به نقل از مهر، فرید قدمی در نقد ترجمه پدرام نیا از کتاب اولیس نوشته است ؛به تازگی در خارج از ایران ترجمهای دیگر از رمان «اولیس» جیمز جویس به فارسی منتشر شده است، با ترجمه اکرم پدرامنیا و به همت نشر نوگام. به گمان من انتشار هر ترجمهای از رمانی درخشان همچون «اولیس» ارزشمند است، چرا که دستکم میتواند آغازگر بحثهایی درباره رمان، ادبیات و ترجمه باشد که باید این «آغازگری» را پاس داشت و سپاس گفت. در مقالهای که میخوانید تلاش کردهام تا به نقد این ترجمه بپردازم، فارغ از تعارفات مرسوم و با صراحتی که آن را حق مسلم خواننده مقالهام میدانم که از نویسندهاش مطالبه کند.
۱. بفرمایید، «میوههای جنگلی دریا»!
بیایید از «میوههای مغزدار جنگلی» در ساحل دابلین شروع کنیم: چراکه گویا ساحل سندیماونت دابلین تنها ساحلی است در دنیا که در دریایش به جای ماهی و خرچنگ میوههای جنگلی پرورش مییابند! در بخشی از ترجمه اکرم پدرامنیای عزیز اینگونه میخوانیم:
«ماسههای دانه دانه درزیر پاهایش تمام شده بود. چکمههایش دوباره میوه های مغزدار جنگلی نمکشیده ترقتروقی، صدف تیغیها، ماسههای جیرجیری را لگدمال میکرد، آنکه بر ماسههای بیشمار میتپد، چوبهایی که کرمهای کشتی آبکششان کردهاند، آرمادای گم شده.» (یولسیز، ترجمه اکرم پدرامنیا، صفحهی ۱۹۱)
در متن اصلی رمان اما اینگونه میخوانیم:
The grainy sand had gone from under his feet. His boots trod again a damp crackling mast, razorshells, squeaking pebbles, that on the unnumbered pebbles beats, wood sieved by the shipworm, lost Armada.
در ابتدای پاراگراف مترجم فارسی از «تمام شدن ماسهها زیر پاهایش» نوشته است، اما در سطر بعد دوباره از «ماسهها» میگوید! مگر تمام نشده بودند؟ اکرم پدرامنیای عزیز، برای هر دو واژهی «sand» و « pebbles» از واژه فارسی «ماسه» استفاده کرده و مشکل از همینجا ناشی میشود! اما چنین اشکالاتی در قرائت این رمان چیز مهمی نیستند، چراکه خواننده دستکم دوهزار بار در همین ترجمه جلد نخست به چنین اشتباهاتی برمیخورد. بیایید از «میوههای مغزدار جنگلی» حرف بزنیم که چگونه در ساحل سندیماونت دابلین سروکلهشان پیدا میشود؟ خواننده فارسی رمان شاید فکر کند که جویس درباره دوره خاصی از زمینشناسی نوشته است که طی آن ساحل دابلین جنگلی بزرگ بوده، پر از «میوههای مغزدار جنگلی»! اکرم پدرامنیای عزیز عبارت «میوه های مغزدار جنگلی» را به عنوان ترجمه این کلمه آورده: mast. در نخستین تعریف این واژه در فرهنگ Longman آمده است:
.A tall post on which the sails or flags on a ship are hung
به سادگی میتوان پی برد که، در ساحل سندیماونتِ دابلین، استیون ددالوس بر روی «دکلی نمناک و تلقتولوقکنان» گام میزند، دکلی که از کشتیهای قدیمی به جا مانده و کمی بعد هم جویس به صراحت از «wood sieved by the shipworm» نوشته است: «چوبهایی که کرم کشتی غربالشان کرده.» پس استیون دارد بر روی بقایای «دکلی» چوبی راه میرود و جویس هم از دوره زمینشناسی خاصی ننوشته است! حیرتا که مترجم عزیز «یولسیز» در طول هفت سال تحقیق شبانهروزیاش حتا متوجه معنای سادهی واژه mast نیز نشده!
۲. آدمفضاییها در رمان اولیس!
در صفحه ۱۹۷ ترجمهاکرم پدرامنیا از رمان «اولیس» میخوانیم:
«آدم نیامده به زمین سواره و بدون مستی شهوت.» (یولسیز، ترجمه اکرم پدرامنیا، صفحه ۱۹۷) خواننده فکر میکند صحبت از آدمفضاییها است که هنوز «نیامدهاند به زمین» و «سواره» اند، لابد سوار سفینههای فضاییشان! اما بیایید متن اصلی رمان را بخوانیم:
.Unfallen Adam rode and not rutted
سخن از حضرت آدم است که هنوز هبوط نکرده (Unfallen Adam)، «آدم نامهبوط». اما «سواره»؟ شگفتا که مترجمی که چنان دانشی در خود دیده که سراغ ترجمهی مشهورترین رمان قرن بیستم برود، نمیداند که فعلِ rode گذشتهی فعل ride است که علاوه بر «سوار شدن» معنای دیگری نیز دارد، از جمله «زوجشدن» و «مقاربت» و در فرهنگهای انگلیسی مترادف با copulate نیز آمده است! سخن از «دانش کافی» از زبان انگلیسی نیست، اما آیا مترجم رمان «اولیس» دیکشنری انگلیسی لانگمن را هم دم دستش نداشته است؟ در گفتوگویی از ایشان خواندم که این ترجمه حاصل هفت سال تحقیق شبانهروزی ایشان است! یعنی در این هفت سال ایشان یکبار هم دیکشنریای را باز نکردهاند تا معانی مختلف فعل ride را از نظر بگذرانند؟
میبینیم که در این بخش جویس نه از آدمفضاییها سخن میگوید، نه از سواره و پیاده. از سفینههای فضایی نیز خبری نیست! ترجمه این سطر بسیار ساده است: «آدم نامهبوط جماع کرد و شهوانی نشد.» که اشارهای است به این آموزهی الهیاتی ادیان ابراهیمی که پیش از هبوط «شهوت» وجود نداشت.
۳. برپاداشتن ربدوشامبر با توجهی کاملاً معطوف
نیازی نیست چندان در متن ترجمه پیش بروید. تنها در دومین سطر از ترجمه پدرامنیا به جملهای برخواهید خورد که با شما از «برپا داشته شدن ربدوشامبر» میگوید: «ربدوشامبر زردرنگی با کمربند باز، در نسیم ملایم صبحگاهی، پشت سر او، ملایم برپاداشته شده بود.» (یولسیز، ترجمه اکرم پدرامنیا، صفحه ۳۳) جمله انگلیسی، که دومین جمله رمان «اولیس» است، به همین سادگی و بلاغت است:
.A yellow dressinggown, ungirdled, was sustained gently behind him by the mild morning air
که میتوان به سادگی آن را اینگونه ترجمه کرد: «پشت سرش خوابجامهی زردِ کمربندگشودهاش در نسیم ملایم صبحگاه تکان میخورد.»
چند سطر پایینتر اما جلوهای دیگر از ابداعات مترجم در زبان فارسی به خواننده رخ مینمایاند: «یکوری دزدانه به بالا نگاه کرد و با سوتِ آهستهی کشیده، صدا داد. سپس مدتی با توجه کاملاً معطوف مکث کرد، روی دندانهای مرتب و سفیدش، اینجا و آنجا، نقطههایی طلایی برق میزد. کریسوستوموس. از دل سکون، دو سوت قویِ تیز پاسخ داد.» (یولسیز، ترجمه اکرم پدرامنیا، صفحه ۳۳) یک لحظه سعی کنید با «توجه کاملاً معطوف» مکث کنید، البته بعد از برپاداشتن ربدوشامبرتان! چه حالی بهتان دست خواهد داد؟ جملات انگلیسی اینجا نیز بسیار سادهاند:
He peered sideways up and gave a long low whistle of call, then paused awhile in rapt attention, his even white teeth glistening here and there with gold points. Chrysostomos. Two strong shrill whistles answered through the calm.
که آن را هم میتوان به سادگی اینگونه ترجمه کرد: «نگاهی یکوری به بالا انداخت و سوت ممتد یواشی زد، آنگاه لمحهای سراپا گوش شد، با دندانهای سفید یکدستش که نقاط طلاییشان گهگاه میدرخشید. کریسوستوموس. دو سوت زورمند تیز از دلِ آن سکوت پاسخ داد.» البته بیایید از خیر «با سوت صدا دادن» بگذریم، اما برایم عجیب بود که چگونه عبارتِ «با توجه کاملاً معطوف» توانسته به ذهن فارسیزبانی (و نه حتا مترجمی ادبی) راه یابد! عبارت «با توجه کاملاً معطوف» را در گوگل جستوجو کردم و خوشحال شدم که حتا یک فارسیزبان نیز تا کنون از چنین عبارتی استفاده نکرده است! اینبار «توجه کاملاً معطوف» را جستوجو کردم و با کمال تعجب (تعجبی غیرمعطوف البته!) آن را یافتم! این عبارت را یکی از کاربران دیکشنری آنلاین آبادیس (https://dictionary.abadis.ir/entofa/a/attention) برای عبارت «rapt attention» پیشنهاد داده بود! عمیقاً متأسف شدم که مترجم فارسیِ رمان «اولیس» برای یافتن مابهازایی مناسب باید از پیشنهادهای نوجوانان زبانآموزی، که بخش عمده کاربران این دیکشنریهای آنلاین را تشکیل میدهند، استفاده کند. گفتم، «عمیقاً». یادم آمد که در ترجمه اکرم پدرامنیای عزیز یکی هم «عمیقاً متوفی» شده بود! باور نمیکنید؟ «خانم فلورنس مک کیب، بیوهی مرحوم پَتک مککیب، عمیقاً متوفی، از خیابانِ براید.» (یولسیز، ترجمه اکرم پدرامنیا، صفحه ۱۸۸) من که ترجیح میدهم اگر قرار است فوت کنم خیلی سطحی متوفی شوم، نه عمیق! شما را نمیدانم!
در متن انگلیسی چنین آمده است:
Mrs Florence MacCabe, relict of the late Patk MacCabe, deeply lamented of Bride street.
اکرم پدرامنیا عبارت «عمیقاً متوفی» را در ازای «deeply lamented» آورده است! عبارتی که به سادگی معنای «عمیقاً تأسف برانگیز» میدهد. عبارت «the deeply lamented death of…» به معنای «مرگ عمیقاً تأسفبارِ …» عبارتی بسیار پرکاربرد در انگلیسی است. جویس با عبارتِ «deeply lamented» خبر مرگ و تشییع آن «مرحوم» را به یاد میآورد. به گمانم اگر جیمز جویس، متوفی به تاریخ ژانویهی ۱۹۴۱، میتوانست چنین ترجمهای را بخواند به راستی که در ژانویهی ۲۰۲۰ دیگر «عمیقاً متوفی» میشد!
اما ترجمه درست این جمله نیز بههیچوجه مسأله پیچیدهای نیست و به همین سادگی و روانی است: «خانوم فلورانس مککیب، بیوهی پتک مککیب مرحوم، با کمال تأسف، از براید استریت.»
واضح است که از مترجمی با تسلطی چنین شگفت (!) به زبانهای فارسی و انگلیسی انتظار نمیرود تا ظرایف رمان «اولیس» را دریابد و پرداختن به این ظرایف در ترجمهی او شاید کاری عبث باشد! اما بیایید زود قضاوت نکنیم و چند نمونه را با هم مرور کنیم:
در اوایل اپیزود سوم رمان «اولیس» این جمله را میخوانیم:
.Spouse and helpmate of Adam Kadmon: Heva, naked Eve
جویس برای اشاره به همسر آدم از دو کلمه استفاده میکند: Heva و Eve. در زبان انگلیسی حوا همسر آدم Eve خوانده میشود، اما جویس در ابتدای جمله از واژهی عبری Heva نیز استفاده میکند. از آنجا که نام حوا از ریشهی عبری chawah بهمعنای «نفسکشیدن» مشتق شده، من در برابر شکل انگلیسی عبریِ جویس و برای حفظ ظرافتی که او با این تمایزگذاری به کار برده، «هوا» را پیشنهاد دادهام که همچون واژه عبری به «نفسکشیدن» نیز ارتباط دارد. در ترجمه اکرم پدرامنیا اما اثری از این تمایز نمیبینیم: «همسر و همدم آدم کادمون: حوا، حوای برهنه.» (یولسیز، ترجمه اکرم پدرامنیا، صفحه ۱۸۸)
در حالیکه بهراحتی میتوان چنین تمایزی را در فارسی نیز نگاشت: «همسر و یاور آدم کدمون: هوا، حوای برهنه.»
در بخشی از دیگر از اپیزود سوم رمان، جویس ترانهای را به زبان کولیان میآورد که میتوان گفت مخاطب معمول انگلیسی، بدون دانستن این زبان رمزی، نمیتواند چندان از آن سردربیاورد، اگرچه این زبان سری بر پایه زبان انگلیسی ساخته شده است: چیزی شبیه زبان زرگری یا زبان مطربی در فارسی.
در متن رمان جویس میخوانیم:
.White thy fambles, red thy gan
.And thy quarrons dainty is
.Couch a hogshead with me then
.In the darkmans clip and kiss
این سطرها همه به زبان انگلیسی رمزیِ کولیان آمده است، که انگلیسی سرراست آن بدین قرار است:
,White thy hands, red thy mouth
,And thy body dainty is
,Lie down with me then
.In the night embrace and kiss
در ترجمه اکرم پدرامنیا بههیچوجه به این تمایز اهمیتی داده نشده، گویا جویس نمیتوانسته خودش به زبان انگلیسی سرراست این سطرها را بنویسد! اهمیت رمان «اولیس» از جمله به همین چندصداییاش است، به این ارکستر عظیمی که جویس با زبانها و گفتارها به راه انداخته است. نمیتوان تنها با ترجمه عنوان رمان به «یولسیز» گمان کرد که ترجمهای وفادار از اثر جویس در فارسی پدید آمده!
در ترجمه پدرامنیا چنین میخوانیم:
«دستانت سفید، دهانت سرخ
و بدنت دلرباست
پس پیش من دراز بکش و بخواب
در آغوش و بوسه دیجور.» (یولسیز، ترجمه اکرم پدرامنیا، صفحه ۱۹۶)
ترجمه «اولیس» اتفاقاً فرصتی یگانه برای نمایشِ شگفتیها و قدرت زبان فارسی است. مترجمی که پیچیدگیها و ظرافتهای فارسی را بشناسد در ترجمه «اولیس» به بنبستی نخواهد خورد. در اینجا نیز، همانگونه که جویس زبان رمزی کولیان را آورده، مترجم فارسی نیز میتواند از زبان رمزی مطربان استفاده کند، که درست همان نسبتی را با زبان فارسی دارد که زبان رمزی کولیان با انگلیسی.
من در ترجمهای که نُه ماه پیش از جلد نخست رمان «اولیس» در تهران منتشر کردهام، ترجمهی این بخش را با استفاده از زبان فارسی مطربی اینگونه آوردهام و ترجمه سرراست فارسیاش را نیز در پانوشتها ارائه کردهام:
«استانتدا افیدسا، اهانتدا ارمزقا،
اوا ادنتبا اریفظا.
ابا انما امانبا شنجالی،
اردا شغوشلی ابشا و اوسهبا.»
البته شگفتیهای ترجمه پدرامنیا از «اولیس» را پایانی نیست و نوشتن از تمام آنها بیشتر از ترجمه رمان وقت خواهد برد، اما بگذارید خواننده را به میل خویش بگذاریم که این شگفتیها را پی بگیرد و از لذتشان مشعوف شود: چرا که او نیز مانند من شگفت زده خواهد شد که دریابد جیمز جویس از «عباس» نیز در اولیس نوشته است؛ یا اینکه بفهمد درِ خانهها در ایرلند شبیهِ اتومبیل است و «گلگیر» دارد و یا جویس نوعی گونهی جانوری جدید را کشف کرده با نام «خاویار ماهی کاد»! مثلاً در صفحه ۱۹۰ این ترجمه میخوانیم: «صورتهای بیضیشکل اسبی، تمپل، باک مالگن، فاکسی کمبل، چانهدراز. پدر عباس»؛ که البته جویس بیچاره اشارهاش به یوآخیم فیور است، که لقب «آباس» (به معنای «پدر») را به او دادهاند، که این واژه «آباس» در فارسی و عبری و عربی از قضا همریشه است: همانطور که در فارسی و عربی از «آبا و اجداد» (بهمعنای پدران و پیشینیان) میگوییم؛ برخلاف «عباس» که نامی عربی است و همریشه با «عبوس»! یا در صفحه ۳۰۵ این ترجمه میخوانیم: «خاویار سرخشدهی ماهی کاد را دوست داشت.» مثل این است که بگوییم کسی «قزلآلای ماهی سفید» را دوست دارد! حتا در ویکیپدیای فارسی نیز میتوان خواند که: «ماهی خاویار یا تاسماهی نامی است که به بعضی از ماهیان خانوادهی تاسماهیان (Acipenseridae) داده میشود که در مجموع حدود ۲۸ گونه دارد. فیلماهی، اوزون برون، تاسماهی ایرانی، تاسماهی روسی و ماهی شیب از مهمترین انواع ماهیان خاویاریاند.» و ماهی کاد نیز گونهای دیگر از ماهی است و فامیل دورِ ماهی خاویار نیز به شمار نمیآید! اما جویس در اینجا از «اشپل ماهی کاد» نوشته است و بیچاره هرگز نمیخواسته گونهی جانوری جدیدی را کشف کند. البته در صفحه ۳۰۷ هم مثلاً میتوانید با کشف تاریخی «گلگیر در» آشنا شوید که گویا این نیز از جاذبههای توریستی دابلین به حساب میآید!
۴. لعنت به شکسپیر و هر چه صخره پایهدار!
«اولیس» پُر است از ارجاعات ادبی آشکار و پنهان، از جمله به آثار ویلیام شکسپیر. فهم این ارجاعات نیز آشکارا مستلزم دانش کافی مترجم از ادبیات، بهویژه ادبیات انگلیسی، است. برای مثال، در بخشی از اپیزود سوم رمان «اولیس» میخوانیم:
?You were a student, weren't you? Of what in the other devil's name
که اکرم پدرامنیای عزیز آن را اینگونه ترجمه کرده است:
«دانشجو بودی. نبودی؟ دانشجوی کدام رشته لعنتی بودی؟» (یولسیز، ترجمه اکرم پدرامنیا، صفحه ۱۹۱) لعنتی؟ کجا حرفی از «لعنتی» آمده؟ جویس بینوا در اینجا اشارهای به «مکبث» شکسپیر دارد: در صحنه سوم از پرده دوم «مکبث»، دربان میپرسد: «کی آنجاست؟ به نام دیگر شیطان.» (Who’s there, in th' other devil’s name) دربان که نام «بعلزبوب» (Beelzebub) را یادش نمیآید، بهجایش میگوید: «نام دیگر شیطان.» دریافت و فهم چنین ظرافتهایی در متن «اولیس» مستلزم دانشی است که متأسفانه پدرامنیا از آن بیبهره بوده است، اما ای کاش او بهجای سالها هیاهوی بیهوده بر سر «انتشار بدون سانسور» رمان «اولیس» کمی هم به انتشار «کم اشتباه» (و نه البته بدون اشتباه) ترجمهاش میاندیشید! البته عجیب نیست که وقتی مترجمی تازهکار، که تنها یکی دو ترجمه را در کارنامهاش دارد، به سراغ یکی از دشوارترین متون انگلیسی برای ترجمه برود، چنین حاصلی نیز پدید آید.
در بخش دیگری از ترجمه اکرم پدرامنیا به عبارت غریبِ «صخرهای که از پایهاش بیرون زده» برمیخوریم: «چشمهایت را باز کن. نه. یا عیسی مسیح! اگر از صخرهای که از پایهاش بیرون زده بیفتم، به طرز گریزناپذیری از طریق نیبِناینَندر بیفتم!» (یولسیز، ترجمه اکرم پدرامنیا، صفحه ۱۹۱) خواننده فارسی با خودش فکر میکند که لابد «صخرههای پایهدار» نیز از جاذبههای توریستیِ خاص دابلین است! اما نه، متأسفانه اینطور نیست.
در پاراگراف دوم اپیزود سوم از رمان «اولیس» اینگونه میخوانیم:
!Open your eyes. No. Jesus! If I fell over a cliff that beetles o'er his base, fell through the nebeneinander ineluctably
فارغ از ترجمه اشتباه این سطر، مترجمِ سانسورستیزِ «اولیس» متوجه این نیز نشده است که این سطرها به نمایشنامه «هملت» شکسپیر اشاره دارند. در صحنه چهارم از پرده نخست «هملت»، پس از ظاهرشدنِ شبح پدر هملت، هوراشیو هملت را از دنبالکردن او زنهار میدهد و میگوید: «اما اگر، خداوندگار من، شما را بهسوی دریا و یا نیز بر قله سهمناک صخرهای که در دریا پیش رفته بکشد و آنجا هیأت وحشتزای دیگری بگیرد که عقل را در شما زایل کرده شما را به دیوانگی دراندازد؟ بدین بیندیشید.» (ویلیام شکسپیر، هملت، ترجمه: م. ا. بهآذین)
ترجمه درست این سطرها نیز بدین گونه خواهد بود: «چشمهایت را باز کن. نه. یا مسیح! اگر از صخرهای که در دریا پیش رفته میافتادم چه، از دل اجتنابناپذیریِ پهلوبهپهلو.»
۵. «پی» افکندن «پی» نوشتها
پینوشتهای بسیار اکرم پدرامنیا بر ترجمهاش از «اولیس»، اگرچه در نگاه نخست حکایت از تلاش بسیار او در فهم اثر و ارائه ترجمهای دقیق دارد، اما این سؤال را برای هر مخاطبی ایجاد میکند که چنین حجمی از پینوشتها اگر نتوانسته مترجم اثر را در فهم رمان یاری کند، حال چگونه میتواند به یاری خوانندهی رمان بیاید؟ البته با خواندن این «پی» نوشتها مخاطب «پی» خواهد برد که بسیاری از آنها نیز از «پیِ» فهم اشتباه مترجم از متن آمدهاند و بسیاریشان نیز یا به توضیح واضحات پرداختهاند یا اطلاعاتی بیفایده را ارائه کردهاند که گویا مترجم عزیز بهواسطه آنها تنها در پی نمایش تحقیقاتاش (!) به مخاطب بوده است، نه فهمِ «اولیس».
۶. ساندیدن از سانسور
در صفحات پایانی اپیزود نخست «اولیس» چنین میخوانیم:
? … You know that red Carlisle girl, Lily-
: Yes-
. Spooning with him last night on the pier. The father is rotto with money-
. Is she up the pole?-
.Better ask Seymour that-
که اکرم پدرامنیای عزیز آن را اینگونه ترجمه کرده است:
«– تو لیلی، آن دختر سرخ کارلایلی، را میشناسی؟
– آره.
– دیشب روی اسکله با او همکاسه شده. پدرش از پول زیادی فاسد شده.
– لیلی شکمدار شده؟
– بهتر است این یکی را از سیمور بپرسی.» (یولسیز، ترجمه اکرم پدرامنیا، صفحه ۵۵)
در فرهنگ دهخدا در معنای «همکاسه» آمده است: «کسی که با آدمی در یک کاسه غذا خورد.» نظامی نیز مینویسد: «چو همکاسهی شاه خواهی نشست / بپیرای ناخن، فروشوی دست.» در فرهنگ دهخدا در تعریف «شکمدار» نیز چنین آمده است: «کلان شکم. کسی که شکم کلان داشته باشد.»
آیا بلایی را که شتابزدگی، بیدقتی و عدم آشنایی پدرامنیا با ادبیات، فلسفه، الهیات و همچنین زبانهای فارسی و انگلیسی بر سر ترجمه فارسی رمان «اولیس» (نه، همان «یولسیز») آورده وحشتناکترین شکل سانسور میتوانست بیاورد؟از متن ترجمه پدرامنیا چنین برمیآید که دو نفر دیشب در اسکله همکاسه شدهاند و بیم آن میرود که یکیشان که احتمالاً زیادی خورده شکمش باد کرده باشد! احتمالاً مترجم عزیز کمی هم گشنهاش بوده و بهمحض اینکه واژهی spoon را دیده ذهنش رفته سمت قاشق و غذا و شکم؛ اما اگر خیلی گشنهاش نبود و سری به دیکشنریهای موجود هم میزد، متوجه معانی مختلف فعل spoon میشد، از جمله معانیای که میتواند به رابطه عشاق هم مربوط باشد! اگر کمی بیشتر هم دقت میکرد متوجه میشد که حالا که صحبت از غذا و قاشق نیست، پس سخن از باد کردن شکم هم نیست: چراکه up the pole در انگلیسی ایرلندی بهمعنای «بارداری ناخواسته» است: درست شبیه همان اصطلاحی که در فارسی مصطلح است: «بالا آمدن شکم.» این را هم با جستوجویی ساده در گوگل نیز میتوان دریافت!
اینجا و آنجا بسیار خواندهام که انتشار ترجمه «اکرم پدرامنیا» از رمان «اولیس» در خارج از ایران گامی مهم در راستای «مبارزه با سانسور» است! خود مترجم نیز چندینبار بهکرات تأکید کردهاند که حتا اگر «یک کلمه» از این رمان سانسور شود نیز این رمان غیرقابل خواندن و بیمعنا خواهد شد! (البته من همواره تأکید کردهام که چنین حرفهایی واقعاً مضحک است و چنین اظهار نظرهایی «اولیس» را از رمانی درخشان به «پازلی» برای کودکان تقلیل میدهد.) حال سؤال این است که ترجمه ایشان از این رمان، که در همین جلد اول از شش جلد ترجمهشان بیش از سیصد اشتباه فاحش ترجمه دارد که دربرگیرنده دستکم سههزار کلمه است، تکلیفاش چیست؟ آیا بلایی را که شتابزدگی، بیدقتی و عدم آشنایی ایشان با ادبیات، فلسفه، الهیات و همچنین زبانهای فارسی و انگلیسی بر سر ترجمه فارسی رمان «اولیس» (نه، همان «یولسیز») آورده وحشتناکترین شکل سانسور میتوانست بیاورد؟ مهیبترین شکل سانسور چه میتوانست با ترجمه رمان «اولیس» بکند که اکرم پدرامنیا با آن نکرده است؟