به گزارش همشهری آنلاین، در این مطالعه که ژانویه امسال توسط یک سازمان غیرانتفاعی آمریکایی به نام «دفتر ملی پژوهش اقتصادی» منتشر شده، بلانچفلاور ثابت میکند «منحنی خوشبختی» در بیشتر کشورهای دنیا وجود دارد.
بنابراین شاید چیزی فراتر از جامعه و محیط پیرامون، ما را به افسردگی میکشاند. بلانچفلاور به بیبیسی گفت: «این چیزی است که در عمق ژنهای بشر ریشه دارد.»
تیم پژوهشگران این مطالعه در دانشگاه ادینبرو میگویند بر اساس تحقیقات آنها، بحران میانسالی بیشتر به دلایل زیستشناختی شکل میگیرد و فقط عوامل اجتماعی در آن موثر نیستند.
بلانچفلاور، استاد کالج دارتموث دریافته که در کشورهای توسعهیافته انسانها به طور میانگین در سن ۴۷.۲ سالگی بیش از هر زمانی احساس بدبختی میکنند. این متوسط سن در کشورهای در حال توسعه ۴۸.۲ سالگی ست.
این سن به طور میانگین بدترین دوره از عمر انسان به حساب میآید هر چند بعد از آن اوضاع شروع به بهتر شدن میکند. اما دلیلش چیست؟
بلانچفلاور در این باره گفت: «انسانها در ۴۷ سالگی واقعگراتر میشوند. آنها در این سن دیگر فهمیدهاند رئیسجمهوری کشورشان نخواهند شد.»
جالب اینکه به گفته او، ما انسانها تنها موجوداتی نیستیم که چنین احساساتی را تجربه میکنیم: «نمودار خوشبختی برای شامپانزهها و اورانگوتانها هم به شکل حرف U انگلیسی است.»
اشاره بلانچفلاور به مطالعهای است که سال ۲۰۱۲ روی میمونهای انساننما انجام شد و نشان داد حس خوشی و سلامتی در این حیوانات از اواخر دهه ۲۰ تا اواسط دهه ۳۰ زندگی - که معادل دوره میانسالی در انسانهاست- دچار افت میشود.
شاید باورش سخت باشد، اما با وجود زمینههای متفاوت فرهنگی و اقتصادی، الگوی U شکل نمودار خوشبختی در سراسر دنیا به شکلی مشابه تکرار شده است.
در نوجوانی حس بهتری داریم، با نزدیک شدن به اواخر دهه ۴۰ زندگی احساس شوربختی در ما بیشتر میشود و وقتی به سنین پیری میرسیم، حس خوشی و سلامتی دوباره در ما زنده میشود.
اساسا بدترین دوره میانسالی است و این در حالی است که در مراحل ابتدایی زندگی و همینطور بعد از ۵۰ سالگی بهترین لحظات عمر خود از نظر خوشبختی و تندرستی را تجربه میکنیم.
بلانچفلاور در مورد زندگی بعد از ۵۰ سالگی میگوید: «در این دوره بیشتر قدردان داشتههایمان میشویم.»
عمومیت این چرخه در میان ۹۵ کشور در حال توسعه و ۳۷ کشور توسعهیافته مورد مطالعه، موضوعی است که ممکن است برای بسیاری گیجکننده باشد: «این موضوع هم در کشورهایی با متوسط حقوق بالا صدق میکند و هم کشورهایی که اینطور نیستند. هم جاهایی که مردم معمولا عمر طولانیتری دارند و هم مناطقی که متوسط طول عمر در آنها پایین است.»
آرزوهای کمتر
از دیدگاه روانشناسی، نظریههای مختلفی وجود دارند که میتوانند به توضیح این پدیده کمک کنند.
یکی از این نظریهها این است که انسانها با بالارفتن سنشان یادمیگیرند چطور با نقاط قوت و ضعف خود کنار بیایند. علاوه بر این آرزوهای دستنیافتنی کمتری هم دارند.
تئوری دیگر، بحثی است که شماری از مطالعات دانشگاهی از آن حمایت میکنند و بر اساس آن انسانهای خوشبینتر، به طور معمول عمر طولانیتری هم خواهند داشت.
بلانچفلاور در یک مطالعه دیگر خود که بهتازگی منتشر شده و روی موضوع سن و حس بدبختی تمرکز دارد، نوشته: «این احتمال وجود دارد که انسانهای شاد به طور سیستماتیک از افرادی که حس بدبختی دارند، بیشتر عمر کنند.» و این میتواند جوابی برای این سوال باشد که چرا افراد مسنتر بیشتر ابراز خوشبختی میکنند.
البته عامل اقتصادی هم در این مسأله دخیل هستند. بلانچفلاور میگوید انسانها در میانسالی در واقع در لحظات آسیبپذیر زندگی خود قرار دارند و اگر با شرایط اقتصادی نامناسب مثل بحران مالی ۰۹-۲۰۰۸ همزمان باشد، اوضاع وخیمتر هم خواهد شد.
و این مسأله به طور کلی رویارویی با چالشهای زندگی را دشوار تر خواهد کرد.
تغییرات در مغز
جاناتان راچ، پژوهشگر موسسه مطالعاتی غیرانتفاعی بروکینگز در واشنگتن هم در کتاب خود با عنوان «منحنی خوشبختی: چرا زندگی بعد از ۵۰ سالگی بهتر میشود» که سال ۲۰۱۸ به بازار آمد، به بررسی این مسأله پرداخته است.
راچ بعد از گفتوگو با کارشناسان رشتههای مختلف از جمله خود بلانچفلاور به این نتیجه رسید که مغز انسان با بالا رفتن سن تغییر میکند. به این معنا که با گذر زمان تمرکز روی آرزوها کمتر میشود و ارتباطات شخصی اهمیت بیشتری پیدا میکنند.
او در مقاله خود نوشته: «این یک تغییر سالم است، هر چند یک دوره گذار ناخوشایند در میانه زندگی وجود دارد.»
راچ از بحران دهه ۴۰ زندگی با عنوان «شکاف آرزوها» یاد میکند، دلیلش هم این است که بسیاری متوجه میشوند اهداف گذشتهشان بسیار جاهطلبانه بودهاند.
از نظر راچ، جوانها در دام «خطای پیشبینی» میافتند، چون برای حس خوشبختی که به دستیابی به برخی اهداف مشخص منجر میشود، ارزشی بیش از اندازه قائلند.
از سوی دیگر، افراد مسنتر اهمیت کمتری به این آرزوها میدهند و مهارتهای بیشتری برای مدیریت احساسات خود دارند.
راچ میگوید همه یک چرخه یکسان را تجربه نمیکنند چون عواملی نظیر بیماری، طلاق و بیکاری در آن نقش دارند.
او نوشته: «با این حال این الگو آنقدر زیاد تکرار میشود که نمیتوان آن را نادیده گرفت.»
راچ میگوید بهجای تلاش برای مبارزه با این حس، بهتر است از فرصتهایی که سر راهمان میگذارد بیشترین بهره را ببریم: «منحنی خوشبختی هر چند به سختی اما به شکلی تاثیرگذار باعث احیای احساسات در ما میشود، اتفاقی که با بازکردن راههای تازه به سوی رضایت و بصیرت، ما را از رقابت دور میکند و به سمت جامعه سوق میدهد.»